زن متولد ۱۳۵۷
زن....زندگي....ايران....غربت....فرهنگ....شعر....حرف دل قلوه جيگر ............. www.1357.blogfa.com
حالا ديگه تو رو داشتن خياله...

من ميگم پس چرا من همش يه جورايي هستم ها .....پس بي دليل نبوده طبق اين نوشته :  

"همچنان که آتش را با چوب نمی توان آرام کرد و تمام رودهای دنیا برای پر کردن دریا کفایت نمی کنند، میل زنان نیز هیچ گاه آرام نخواهد گرفت، حتی اگر تمام مردهای عالم را در اختیارشان بگذاری."
کل مطلب اينجا .... ولي نه ديگه خدايي به اين شدت هم نيست يه کم اغراق کرده... هه هه  

امروز يه جلسه اجباري بود در محل کار... من يک دقيقه دير رسيدم... يک جاي خالي بود کنار يکي از همکاراي مرد ( همون که باهاش فانتاسي صكصي دارم )  هه هه ... نشستم ... جلسه شروع شد و رئيسه شروع کرد به حرف زدن.... ديدم حس گوش دادن ندارم... گفتم بذار برم توي فانتاسيهاي خودم....

غرق شدم در افکار خودم که يهو ديدم داره از من ميپرسه نظر تو چيه در اين مورد... بدجنس انگار فهميده بود که گوش نميدم.... من هم که اصلاً گوش نداده بودم گفتم خدايا کمک... چه بگم حالا... يه لبخند زدم گفتم من هم موافقم.... نگاه کردم ديدم همه با چشماي گشاد دارن نگام ميکنن.. فهميدم که جواب اشتب دادم.... باز خنديدم گفتم ببخشيد دروغ اول آپريل بود .... 
 نتيجه گيري اخلاقي :  فانتاسيهاي صكصي رو بذاريد توي خونه وقتي که تنها بوديد !!!
2006/04/27

2 ------- جمعه هشتم ارديبهشت 1385   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

مبارزه با بدحجابي رو عشق است

اين روزا دلو دماغ ندارم... اعصابم خرابه... ( البته دماغ که دارم چه دماغي.. بايد عمل بشه در آينده.. هه هه )  اين عکساي مبارزه با بدحجابي رو که آدم ميبينه در اينترنت ياد اون سالا ميفته ...به طور کل ما شاشيده شد توي بچگيمون نوجونيمون و جونيمون... همش ترس و لرز... همش درگيري... همش وحشت ...حالا باز اين چند سال اخير خيلي آزادتر شده.... البته حيف کلمه "آزادي" که بخواد ازش استفاده بشه چون توي ايران همچين چيزي وجود نداره...

اينکه چقدر اعصاب آدم خورد ميشه وقتي يه زن چادري اسکل بياد مثل وحشيا طرفت روسريتو بکشه جلو... زناي هم سنو سال من خوب ميدونن... حالا اين چند سال اخير باز برخوردشون يه کم بهتر شده...اون موقعها که مثل گوسفند رفتار مي كردن با جوونا... نه ادبي نه نزاکتي نه احترامي واسه اينکه هر زني يه حريم شخصي داره واسه خودش.... هيچي.... چقدر آدم با اينا دهن به دهن مي شد و چقدر مجبور مي شد سكوت کنه.... چون قدرت داشتن و دارن.. چقدر واسه اين زن بودنمون از هر کسو ناکسي سرزنش شديم... چقدر مانتوهاي زشت تيره رنگو مقنعه هاي خفه کننده پوشيديم....

آدم الان فکر ميکنه خدايي کف ميکنه از اون همه خفقان... شايد اگه اين "آزاديهاي" چند سال اخير نبود تا به حال يه اتفاقاتي افتاده بود... اين آزاديها شد مثل سوپاپ زودپزاي استاندارد ايراني !  حالا هم شايد اين سختگيريهاي دوباره باعث خير بشه... اين دخترايي که ما ميبنيم بعييده که زير بار برن... کلا از انقلاب به اين ور اگه نگاه کنيم بچه ها پر رو ترو پر رو تر شدن... اصلاً عقده اي شدن همه انگار... از بس که خفقان بوده... حالا اين وسط طرف اومده گفته که ورود زن ها به استاديومهاي ورزشي آزاد بشه... اخه يکي نيست بگه الاغ... با دست پس ميزني با پا پيش ميکشي... خودت ميفهمي چه کار داري ميکني..زنايي که حق ندارن لباس تنشونو خودشون انتخاب کنن اخه ديگه ورزش ديدنشون چيه.... يه عده ساده هم ذوق ميزنن که واي چه خوب ميشه اگه اينطور بشه...

اصلاً بايد دليل وحشت اين مردا از ما زن ها رو پيدا کرد... دوست دارم يه بيست صفحه بنويسم راجع بهش... ايا قدرت ما زنها اونقدر زياده که اينقدر از ما وحشت دارن ؟  يا اينکه..... حوصله ندارم بي خيال !

نکته ۱ :
 چند نفر ف ي ل ت رشکن خواستن و چون اين وبلاگ خودش فيلتره ميذارم توي اون وبلاگم اينجا
نکته ۲ : در ضمن به آدماي تنبلي که گفتن که حوصله ندارن دنبال فيلترشکن بگردن و خواستن که مطالبه اينجا رو در اون وبلاگم هم بذارم.. ميگم که اين همون چيزيه که رژيم جمهوري اسلامي مي خواد : بي خيال شدن و بي حوصلگي .....
2006/04/25

2 ------- چهارشنبه ششم ارديبهشت 1385   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

وبلاگ... اداي روشن فکري

مکالمه من و دخترم سي سال آينده  :

( البته دختري در کار نيست... خيلي نزديک بود که بدبخت بشم... به پيشنهاد اين خانم رفتم تست حاملگي دادم ديدم آخيش خبري نيست.... )

-مادر الهي فدات بشم من بيا يه کم اشپزي ياد بگير فردا وقته شوهرته      -مامان کي مي خواد شوهر کنه.. ديگه اون زمون گذشت      -آهاي ور پريده اين حرفا چيه ؟        -مامان ديگه کسي شوهر نميکنه آخه.. هر کي مي خواد با هر کي ميپره        -ما به بقيه کار نداريم.. ابروي خانوادگي ما در گروي شوهر کردن توئه.. بيا اينجا ببينم يه چند تا غذا يادت بدم که ايندفعه ميرم مکه هي نخوايد از بيرون غذا بگيريد...        -مامان بسه اين بار هفدهمه تو ميري مکه ديگه شورشو در اوردي     

-ساكت شو بچه.. مگه من چيم از شهلا خانم کمه که اون بيست و پنج بار رفته من هفده بار... ما بيخود که انقلاب نکرديم              - مامان بس کن اخه تو چت شده ؟ من خودم وبلاگتو خوندم که سي سال پيش مينوشتي.. تو که خيلي با اين چيزا مخالف بودي        -واي خدا مرگم بده.. هنوز اون وبلاگ پاك نشده ؟! خدا بگذره از سر تقصيرات من با اون وبلاگ         -مامان مغزه تو هم شستشو دادن                -ساكت شو بچه تو هنوز هيچي نميفهمي.. مثل اون موقعهاي من همش تو خط صکص و پسر بازي هستي.. ولي بيا و مثل من توبه کن تا به راهه راست هدايت بشي... من زماني که ايران به انرژي هسته اي دست يافت ديگه به رژيم جمهوري اسلامي ايمان اوردم... بلافاصله بعدش رفتم جزو بسيج شدم و با برادرانو خواهرن بسيجي شروع کرديم به مبارزه با بدحجابي....          

-حالا چي هست اين انرژي هسته اي ؟!          -چه ميدونم من.. برو يه کم كتاب بخون ميفهمي!          -مامان تو رو خدا راست بگو.. به اون چيزايي که تو وبلاگت مينوشتي اعتقاد داشتي خودت
؟       - نه دختر جان اونا همش اداي روشن فکري بود.. وبلاگ بود.. وگرنه واقعيت چيزه ديگست...           -حالا کي داري ميري مکه؟       -يک ماه ديگه ..خودش طلبيده ..اخه ديگه بايد برم.. بايد پوز زن عموتو بزنم فکر کرده فقط خودش ميتونه تند تند بره مکه        -مامان توي وبلاگت خوندم که سي سال پيش نوشته بودي توي ايران حتي کومونيستا هم به سن پنجاه شصت که ميرسن مذهبي ميشن !!!         

-اي مادر جان حرف اون وبلاگو نزن که داغ ميکنم من.. کجا دار ميري بچه ؟!! دارم باهات حرف ميزنم!!         -مامان دوست پسرم منتظرمه       -اهاي دختر حواست باشه... اون پرده لامصبو مواظب باش...           -مامان بس کن ديگه اينا حرفا مال دوره زمونه شما بود !        -غلط کردي بچه صد سال ديگه هم بگذره همينه که هست... اگه بفهمم بي پرده شدي خودم خونتو ميريزم...آبروي خانوادگي ما در گرو اون يه ذره پردست بچه جون !          -مامان من بيست سالمه احساس دارم آدم هستم عقل دارم         -مرده شور ريخت تو رو ببرن با احساست... شيرمو حلالت نميکنم اگه بفهمم با اون پسر نره خرخوابيدي           

-دادشم حق داره هر چند تا دوست دختر داشته باشه ولي من نه... آخه چرا ؟! پس مگه تو نبودي که توي وبلاگت دم از برابري زنو مرد ميزدي؟!      -گفتم بهت بچه جون اون وبلاگا فقط حرف بود.. حرف خام... اداي روشن فکري... ولي توي واقعيت از اين خبرا نيست.. زن زنه... مرد هم مرده.. اينو توي گوشت فرو کن که ما زن ها آفريده شديم واسه مردا... اينم توي گوشت فرو کن که رابطه با مردا فقط با ازدواج ممکنه... ديگه هم نميخوام بحث کنم ........
 (  امان از پيري که جووني خودش يادش بره )


با عرض شرمندگي... من فکرم منحرف نيست ها... ولي خدايي به اين عکس نگاه کنيد... اخه اون دو تا سبزا که دو طرف کيک زرد گذاشتن چيه مثلا !!! .... خدايا يه عقلي به بعضيا بده !!!
2006/04/23

 

2 ------- يکشنبه سوم ارديبهشت 1385   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

سراب

 با عرض شرمندگي که پينگ ميکنم فقط مي خواستم بگم اينو حتماً ببينيد :اين 2006/04/22
 
دختر بيست سالشه... خواستگار زياد داره ولي قصد ازدواج نداره تا اينکه يکي از مرداي فاميل بعد از بيست سال از اروپا مياد ايران و يه دل نه صد دل عاشق دختر ميشه.... مرد پونزده سال از دختر بزرگتره ولي خوب ازدواج باهاش اقامت در اروپا رو تضمين ميکنه... قيافش هم که بد نيست پول هم که داره.... سنش يه کم بالاست ولي خوب ميگن بعد از عقد علاقه خود به خود به وجود مياد ! .... با هم ازدواج ميکنن و دختر با هزار اميدو آرزو بله رو ميگه.... روياي زندگي در اروپا و آزادي شبو روز واسش نذاشته.... کارا درست ميشه و دختر ميره اروپا..... واي چقدر همه چيز جالبه براش.... همه چيز جديده... ازدواج.. کشور جديد.. يه مردي که حسابي دوستش داره.... ديگه چي مي خواد؟  چند ماهي ميگذره و دختر کم کم احساس ميکنه که واي چقدر با مرد اختلاف سن داره... اصلاً اون چيزايي که اون مي خواد مرد نميخواد...

دختر لذت ميبره از بيرون رفتن.. رقصيدن.. مست کردن.. ولي مرد ديگه بعد از بيست سال زندگي در اروپا اين چيزا واسش تکراريه... اونقدر بيرون رفته اونقدر رقصيده اونقدر مست کرده اونقدر با زناي مختلف توي بستر رفته که ديگه فقط مي خواد يه زندگي آروم داشته باشه غافل از اينکه يه دختره بيست ساله با يه زن خونه دار چهل ساله خيلي فرق داره.... دو سال ميگذره ديگه وقته بچه دار شدنه.... دختر فکر مينکه من بچه مي خوام ؟ مي خوام که اين مرد باباي بچم باشه ؟ مردي که پونزده سال از خودم بزرگتره ؟ ..... وقتي وضع زناي طلاق گرفته رو ميبينه تصميم مي گيره که بچه داره بشه.... اخه ميگن که با اومدن يه بچه توي زندگي همه چيز درست ميشه.. همه مشکلات حل ميشه !

بچه دار ميشن... واي چه لذتي داره مادر شدن... انگار با اومدن اين بچه عشق و علاقه مرد به دختر صد برابر ميشه... باز هم همه چيز جالبه... مادر شدن.. مردي که صد برابر دوستش داره واسه اينکه واسش يه پسره کاکل زري اورده ....مدتي همه چيز خوبه ولي باز زندگي برميگرده به حالت اول... باز همون مرد سرد... مردي که واقعاً عاشق دختره ولي نميدونه که دختر چي مي خواد... سعي هم نميکنه خواسته هاي دخترو براورده کنه... انگار که ديگه به هر چي ميخواسته برسه رسيده... دخترحالا بيستو پنج ساله شده سني که يه دختر تازه ميفهمه کي هست و چي مي خواد و تازه بايد بره توي خط ازدواجو اين حرفا...

ديگه بقيشو نمينويسم... اين سرنوشت يکي از آشناهامه که چند ماه پيش جدا شد... تلاش هاي ما اطرافيان براي منصرف کردنش هم بيهوده بود.... کي اين وسط مقصره ؟  چرا دخترا به خاطر زندگي در خارج به همچين ازدواجايي تن ميدن ؟ چرا مرداي "فرنگ رفته" يه کم بيشتر فکر نميکنن قبل از اينکه عروس پستي پيدا کنن ؟ چرا هنوز خيليا فکر ميکنن علاقه بعد از عقد و پيوند اسلامي به وجود مياد ؟!  چرا هنوز خيليا فکر ميکنن با اومدن بچه زندگي استحکام پيدا ميکنه و مشکلات حل ميشه ؟! جواب اين سئوال ها برميگرده به سال ۱۳۵۷... سال سياهي که من درش متولد شدم !!!
2006/04/21
پي نوشت: لينک نظرها واسه خواهران و برادران بسيجي که با فيلتر شکن ميان اينجا

2 ------- جمعه يکم ارديبهشت 1385   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

زن .. جماعت

صفحه اول

رفتم شهر خريد... اين اصطلاحه ديگه وگرنه توي دهات نيستم که... ديدم واو يه جاي پارک خالي... رفتم جلو... دنده عقب با يه فرمون اومدم داخل... اين پارکينگا رو چي ميگن بهشون به فارسي ؟  پارک دوبله ؟ اينا که پشت سر همه رو ميگم ها... خلاصه برگشتم نشستم توي ماشين که ديدم دو تا ماشين جلوتر

جاي پارک خاليه.... همون موقع يه ماشين اومد يه زن توش.... از اون خيلي خوشگلا و خيلي صکصيا که از دماغ فيل افتادن و فکر ميکنن که ک... آسمون پاره شده و اونا افتادن پايين....

خانم ميخواست پارک کنه و از اونجايي که اين مدل پارکينگ براي هر زني سخته واسه اين خانومه خوشگل هم سخت بود... به جاي اينکه بره جلو دنده عقب بياد از همونجا رفت داخل.... هه هه... من گفتم بايد واستم ببينم اين چه کار ميکنه بد نيست يه کم بخندم... آقا يه فر
مون دو فرمون ده تا فرمون پونزده تا فرمون... بيست دفعه عقب جلو.... آخر هم نتونست و وقتي قيافه خندون منو ديد پشيمون شد گازشو گرفت رفت.... حالا خود من دقيقا چند سال پيش در همون مکان دچار همون مشکل شدم و همون جور که داشتم عرق ميريختم و هي عقب جلو مي رفتم ديدم دو تا پسر دارن بهم ميخندن... ديدم بهترين کار اينه که بي خيال بشمو برم ....بي شعورا كلي بهم خنديدن .... آي جواني کجايي که يادت به خير....

کلا زن جماعت راننده بشو نيست به غير از خودم و جمع کثيري از خواهران بسيجي البته ! ;-)
نکته : حرف واسه گفتن يا نوشتن زياده ولي خوب اين افرادي که ميان هي زرت و زرت فحش و دري وري مينويسن باعث ميشن که آدم از هر چي وبلاگو وبلاگ نويسي چندشش بشه !
2006/04/20
پي نوشت :  لينک نظر ها واسه يک برادر بسيجي که با فيلتر شکن مياد.... اينجا

2 ------- پنجشنبه سي و يکم فروردين 1385   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

تو وجودم هيچي نيست برهوته برهوت


وبلاگی با این آدرس پیدا نشد

ممکن است آدرس وبلاگ را اشتباه وارد کرده باشید و یا وبلاگ حذف شده باشد

Blog not found
 

[BLOGFA.COM]

2 ------- دوشنبه بيست و هشتم فروردين 1385   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

مرد ايراني بهتر از اين نميشه !


 اينجاست که آدم از هر چي مرد متنفر ميشه ها..... زن داشته باشي بچه داشته باشي.... بري زن دومو بگيري بدون اينکه زن اول بدونه..... زن دومو  حامله کني... بعد از اينکه ميفهمه زن اول داري طلاقش بدي با شکم بالا اومده بگي برو بچه رو بنداز... !!!  اميدوارم که اين حقيقت نداشته باشه وگرنه همچين افتضاحي واسه آقاي مهدوي کيا و کلا فوتباليستاي ايراني زياد جالب نيست....البته توي آلمان از اين چيزا زياده ولي ديگه هر کسي ميدونه که نميشه دو تا ازدواج کرد !  وقتي هم با طرف خوابيدي و حامله شد نميتوني راحت بهش بگي برو بنداز... مگه اونجا ايرانه که هر کي هر کي باشه !!!
البته ناگفته نماند که اين زن دوم از قرار معلوم يک کلاهبردار هست وقتي خوب از يه مرد انتظار ميره که اينقدر در برابر زن ها ضعيف نباشه ..... شايد هم همش شايعه باشه کسي چه ميدونه !

 مهدوي کيا با زن اول بچه اول زن دوم و بچه توي شکمش

( عکس مونتاژه )... چه زناي زشتي هم داره واه واه !

بقيشو بعدا مي نويسم الان بايد برم غذا درست کنم واسه شب که مهمون دارم !

2006/04/14

2 ------- جمعه بيست و پنجم فروردين 1385   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

سرطان رحم براي زنهاي ۲۳ تا ۶۰ ساله

در عرض چهل سال گذشته تعداد زنهايي که به سرطان رحم (دهانه رحم) مبتلا ميشن در كشور سوئد نصف شده .....چرا ؟ چون انرژي هسته اي دارن ؟  نه !!!  چون هر سه سال يک بار براي هر زني نامه ميره در خونه که اهاي الان وقتشه که براي معاينه بياي.... اين شامل همه زن هاي ۲۳ تا ۶۰ ساله ميشه...

علت به وجود آمدن سرطان در رحم يا دهانه رحم تغييرات در سلولها هست که البته هر تغييري باعث سرطان نميشه... با يک نمونه برداري خيلي ساده ميشه فهميد که اين سلولها چه تغييراتي کردن و ايا اون زن در معرض خطر ابتلا به سرطان رحم هست يا نه.... زنهاي زير ۲۳ سال احتياجي به انجام اين نمونه برداري ندارن چون تغييرات سلولي زير ۲۳ سال كاملا طبيعي هست و منجر به سرطان نميشه.... زنهايي هم که هيچ وقت رابطه جنسي نداشتن خطري براي ابتلا به سرطان ندارن.... سرطان دهانه رحم فقط براي زنهايي که رابطه جنسي دارن اتفاق ميفته....نمونه برداري از دهانه رحم فقط چند دقيقه طول ميکشه و درد يا خونريزي هم نداره.... مثل يک معاينه معمولي ميمونه البته خوشايند هم نيست.

از اونجايي که توي مملکت ما مسئولين توي باغ نيستن و اصلاً اهميتي هم به سلامتي زن ها نميدن و فقط براشون پول هاي توي بانک سوئيس مهم هست بنابراين اين وظيفه هر زني هست که خودش وقتي براي معاينه سالانه پيش دکتر زنان ميره يادآوري کنه و بگه که مي خواد يه نمونه برداري از دهانه رحم انجام بده... انجام اين نمونه برداري هر سه سال يک بار کافيه چون تحقيقات نشون داده که تغييراتي که منجر به سرطان ميشن از ده تا پونزده سال طول ميکشه يعني من اگه امروز اين نمونه برداري رو انجام داده باشم ( که واقعاً هم انجام دادم همين امروز ) بنابراين ميتونم تقريباً مطمئن باشم که تا سه سال ديگه به سرطان رحم دچار نميشم...

اگه دولت جمهوري اسلامي چيزي از اطلاع رسوني سرش نميشه ولي خود ما زن ها ميتونيم اين چيزا رو به هم يادآوري کنيم.... فکر ميکنم بحث کردن راجع به اين چيزا خيلي مهم تره از مارک خط چشم و ريمل....!    
اطلاع رساني درست فراموش نشود...
2006/04/13

2 ------- پنجشنبه بيست و چهارم فروردين 1385   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

Left Outside Alone

 

 مطلب جديد در اون وبلاگم اينجا
( فرق بين مطالب اين وبلاگ و يک وبلاگ صكصي! )
2006/04/10

قشنگه آهنگش

All my life I've been waiting
For you to bring a fairytale my way
Been living in a fantasy without meaning
It's not okay, I don't feel safe
I don't feel safe...

Left broken empty in despair
Want to breathe, can't find air
Thought you were sent from up above
But you and me never had love
So much more I have to say
Help me find a way

And I wonder if you know
How it really feels
To be left outside alone
When it's cold out here
Well maybe you should know
Just how it feels
To be left outside alone
To be left outside alone
...

I tell ya..
All my life I've been waiting
For you to bring a fairytale my way
Been living in a fantasy without meaning
It's not okay, I don't feel safe
I need to... pray

Why do you play me like a game?
Always someone else to blame
Careless, helpless little man
Someday you might understand
There's not much more to say

But I hope you find a way 
 

2006/04/10

 

2 ------- دوشنبه بيست و يکم فروردين 1385   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

داره ميسوزه تنم.. گر گرفته پيرهنم....

مرده شور هر چي مرد.........  يکي از همين هفته ها که گذشت :  

دوشنبه : دعوا با مرد مربوطه... سر چي؟  سر اينکه من چرا همش يه شلوار لي ميپوشم!!!  مگه من همين يه شلوارو دارم توي دنيا !!!

سه شنبه : با رئيس دعوام شد... اون هم خيلي خون سرد هيچي نگفت.... بعدش يه برگه گذاشت جلوم که نشون مي داد كاملا اشتباه کردم... بعدم بهم گفت رفتارت مثل يه دختر بچه چهارده ساله ميمونه که نميدونه نميشه واسه يه رئيس تصميم گيري کرد!  

چهارشنبه : دو جا کار ميکنم... يکي اين سر شهر ... يکي اون سر شهر... صبح عجله داشتم که زود برسم به جاي اينکه سمت چپ بپيچم پيچيدم سمت راست... نصفه راه فهميدم که شيت... اشتب شده...برگشتم... اون وقته صبح هم جاده خلوت.... نوش آفرين ميخوند "داره ميسوزه تنم.. گر گرفته پيرهنم"  من هم داشتم باهاش ميخوندم و فکر مي كردم شيت... خدا کنه دير نرسم... همون دست گلي که ديروز به آب دادم بسه ... در همين افكار پليس ايست ميده... ميگه بيست تا بالاي سرعت... ميگم بيست تا چيزي نيست جلوي بچه بذاري قهر ميکنه... ميگه وقتي جريمه دادي ميفهمي... ميگم بابا عجله دارم مي خوام به کارم برسم... ميگه مشکل خودته... همين جور که داره مينويسه فکر ميکنم عجب پليس هاتيه ها... لباش بايد خوردني باشه!  (هه هه)

پنجشنبه : با يکي از برادرام دعوام ميشه... سر چي؟  سر اينکه من نسبت به خانواده بي تفاوت شدم... خودم که به اونا زنگ نميزنم هيچ... اصلاً حاليم هم نيست که اونا منو دوست دارن... تازه تلفنشونم جواب نميدم... ميگم بابا تلفنو کشيده بودم... ميگه تو چه مرگت شده که هي زرت و زرت تلفنو ميکشي....

ولي بازم آدم فکر ميکنه ميبينه مردا بهترن از زن ها... هر چي فتنه و کينه توي دنيا هست از گور زن ها بلند ميشه.... مادر شوهر, خواهر شوهر, عروس, جاري, زن داداش,  اينا همه زن هستند ديگه!!!

نکته :  تازه که با دنياي وبلاگ آشنا شدم فکر مي كردم ملت چه بي کارن راجع به زندگي روز مره مينويسن حالا خودم هي زرت و زرت همينا رو مي نويسم ولي خوب ديگه هر کس خودش ميدونه.... ميتونن نخونن ملت... اجباري نيست که :-)
2006/04/08

2 ------- شنبه نوزدهم فروردين 1385   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

سيزده به در کذايي

يکي از اکتشافات جديد من اين هست که استرس صکصو خراب ميکنه... چند هفته هست که کار تموم وقتو شروع کردم... خستگي زياد ميشه... استرس زياد ميشه... شب اونقدر خسته اي که ديگه نميتوني ريلکس باشي.........  " استرس کمتر... صکص بيشتر"* .... ديشب گفتم خوب يه مدته خيلي استرس داشتم و نتونستم بهش درست حال بدم... حالا که سيزده به در هست و ما هم تعطيل هستيم يه حال اساسي بهش بدم جبران چد هفته گذشته...

ودکا اوردم گفتم بيا يه کم گرم بشيم مي خوام شب يه حالي بهت بدم ...گفت هر چه بخوام؟ .... گفتم آره ...جدا کنو سوا کن...آتيش زدم به مالم بخورو ببر..... واژينال.. آنال.. اورال... هر چي دلت مي خواد... خلاصه با معده خالي شروع کردم به خوردن.... خوردن مشربو ميگم بابا !!! .... و بعد از چند تا پيک مست مست و گيج خواب... گفتم من ميرم توي اتاق خواب تو هم بيا... گفت اوکي برو که اومدم..... وقتي چشمو باز کردم صبح بود... مشروبه مثل قرص خواب منو از دار دنيا برده بود و اين بنده خدا در حسرت واژينال.. آنال.. و از همه مهمتر اورال !!!  گفت که دلش نيومده بيدارم کنه..... آخي مرد فداکار
* از فرمايشات گوهر بار زن متولد ۱۳۵۷

.........................................................................................................................................

لطفا از نوشتن اينجور نظرها خودداري کنيد : " بابا کُس مال گا ئیدنه . دخترا به دنیا اومدن که ما بکنیم. "

واقعا نميدونم چي بگم !!!  همون هيچي نگم سنگين تره !!!
2006/04/03

2 ------- سه شنبه پانزدهم فروردين 1385   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

تمنا

(  مطلب جديد در اون وبلاگم اينجا ) توي بلاگفا نميشه نوشت

و
دل تمنايي مي خواهد
تمنايي به گستره ي دشت ها و افق ها
تمناي درك شدن ها
تمناي پذيرش ها
و
فهم ها
و تمناي يكي شدن ها
و
چه قدر تنهاست اين دل
تنها و بيكس
نه بود حادثه اي،
از تصادم لحظه هاي درك شدگي
نه وجود گوش شنوايي،
در انحناي واشده ي زمان
زمان درد و دل هاي نهان
و
چه قدر دردناك است
فهم پذيرش سكوت
سكوت متجلي كننده ي حقايق
حقايق يكي نشدن ها
حقايق هجرها و گدازها
و
چه قدر تنهاست رها شدن ها
تنها گذاشته شدن ها
و
پس زده شدن ها
و
چه قدر تنهاتر
مواجه با دورويي ها
 
اي دل خاموش گير!
و در خويش بگداز!
كه ترا جايي در اين ميانه نيست
دست از تقلاي يافت حقايق بركش!
كه حقايق همه لكه دار شده اند
ترا در سرزمين رياهاي واضح
و حقايق كاذب جايي نيست!

27 مارس 98.... سوئد .... شعر از گيتا صرافی

2006/03/29
توضيح : ايميل كنار صفحه ميگذارم واسه کسايي که خواسته بودند ولي از اونجايي که ايميل گرفتن آسان هست و ايميل جواب دادن سخت هست بنابراين اگر کسي ايميلي مي دهد انتظار جواب نداشته باشد !!!! ( واه واه چه از خود متشکر بيدم من )
:-)

2 ------- چهارشنبه نهم فروردين 1385   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

فاحشه ؟؟؟!!!
يه نظر يه نفر نوشته پايين که منو ياد ده سال پيش انداخت : 

دبيرستان مي رفتم... با اتوبوس ميرفتمو ميومدم چون دور بود... نزديك خونه هم چند تا دبيرستان بود ولي دلم ميخواست با دوستام باشم... دورترين دبيرستانو انتخاب کرده بودم ...از اتوبوس که پياده مي شدم حدود ده دقيقه هم پياده روي داشت... تا خونه يه خيابون اصلي بود که هميشه توش رفت و آمد بود و يه کوچه هم بود که ميون بر بود و ظهرا خلوت بود... خانوادم گفته بودن که اجازه ندارم از اون کوچه برم چون خلوته ولي خوب بعضي روزا واسه اينکه زودتر به خونه برسم از اون کوچه مي رفتم....

يه روز هم زدم توي همون کوچه... طبق معمول سر به زير و تند تند داشتم مي رفتم خونه... اون زمانا مانتوها گشاد بود... مقنعه ها بلند بود تا زير سينه و چونه هم داشت... آرايش هم به هيچ عنوان کسي در مدرسه يا خارج مدرسه نميکرد... من هم خيلي ساده بودم.... همين جور که توي کوچه مي رفتم احساس کردم يکي داره دنبالم مياد... صداي پاهاش هي نزديکو نزديکتر مي شد... خيلي ترسيده بودم جرات نميکردم پشت سرمو نگاه کنم ببينم کيه... قلبم داشت ميزد بيرون... هيچکس توي کوچه نبود ...

قدمامو آهسته کردم تا هر کس پشتمه بياد رد بشه و همون طور که حدس مي زدم يه پسر بود... تا به من رسيد دست کثيفشو ماليد به پشتم و رد شد.... تا رد شد جيغ زدم که آهاي کثافت چه کار ميکني... وايسا ببينم... دستمو گذاشتم روي شونش و تا صورتشو برگردوند با دست راست آنچنان سيلي محکمي زدم به صورتش که هم صورت اون سرخ شد هم دست خودم... بهش گفتم اگه جرات داري وايسا تا کميته رو خبر کنم.... خيلي ترسيد از قيافش فهميدم.... اونقدر احمق بود که به فکرش نرسيد که آخه اين دخترک چه جوري ميتونه سر ظهر کميته خبر کنه...( اون زمون موبايل نبود آخه )  !

بلافاصله دور شد از من و همين جور که مي رفت شروع کرد فحش دادن... فاحشه... جنده... بي پدر مادر... کثافت........و خلاصه هر چي که لايق خودش بود گفتو دور شد... من هم همون جا خشکم زد... فقط بهش گفتم فاحشه خودتي....( فاحشه که زنو مرد نداره )... تا يه هفته دستم درد مي كرد جرات هم نميکردم توي خونه به کسي بگم چون مي دونستم دعوام ميکنن که چرا از توي کوچه رفتم !

حالا يک نفر توي نظرات نوشته که همه اين وبلاگ و همه آرشيوشو خونده و به نظرش من يا خل هستم يا فاحشه هستم يا داستان پرداز و ملتو سر کار گذاشتم !  جواب به اين شخص :  نوشتي که قصد توهين نداري !!! ولي فکر نميکني که نسبت دادن لقب "فاحشه" به يک زن بدترين توهينه ؟! بعدشم من خودم اگه توي يک وبلاگ چند تا مطلب بخونم و ببينم که طرف يا خله يا فاحشه يا ملتو سر کار گذاشته... ديگه وقته خودمو نميگيرم که همه آرشيوشم بخونم چون لزومي نداره !!! حالا اينجا کي "فاحشه" هست و خل ؟ من يا تو ؟!!!!

نسبت دادن لقب "فاحشه" به زنها از طرف مردها فقط نشانه ضعف و كوته بيني مردها هست و بس !
2006/03/24

2 ------- شنبه پنجم فروردين 1385   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

افسرده شده بيدم ؟!

خسته که هستي... بي حوصله که هستي... دلت مي خواد همش بخوابي... از هيچي که لذت نميبري... واسه هر کاري که کردي و نکردي پشيموني.... از همهکس و همه چيز بيزاري... بداخلاق که هستي.... من يا خيلي خوشي زده زير دلم يا اينکه دارم افسرده ميشم.... يه کم تيريپ افسردگي بذارم اينجا !!! من کوفت مي خوام... درد مي خوام... زهر مار مي خوام... مرگ مي خوام....

من از اون آدما هستم که همه جور ميتونن باشن.... بداخلاقه بداخلاق.... مهربونه مهربون... شيطون... كاملا جدي... گرمه گرم... سرده سرد... بدجنس... خوش جنس.... فقط يه چيزي که هيچ وقت نبودم پر حرف بودن هست.. هميشه کم حرف بودم... گاهي خوشحاله خوشحال... گاهي ناراحته ناراحت... گاهي خوش لباس... گاهي شلخته... گاهي با سليقه... گاهي به هم پاش... گاهي خجالتي... گاهي پر رو... بارباپاپا عوض ميشود ! ( البته اينکه اخلاق آدم مثل هواي بهاري باشه با تزوير و دورويي خيلي فرق داره )
......................................................................................................................................
يک مقدار کلمات قلنبه سلنبه استفاده ميکنه ولي خوب گاهي مطالب اجتماعي فرهنگي خوبي داره اين خانم : زنان مقصر اصلي

2006/03/23

2 ------- پنجشنبه سوم فروردين 1385   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

با اينا زمستونو سر ميکنم ....
 

 عيد نوروز و سال جديد مبارک 

 هوررررررررررررررررررا 

( هر سال دريغ از پارسال ! )

2005/03/22



2 ------- چهارشنبه دوم فروردين 1385   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

سه قلو


صفحه اول


گيج خوابم دارم غش ميکنم از خستگي.... فقط اينو بنويسم ( براي خودم ) تا يادم نرفته بعدش برم لالا کنم...

امروز يه سه قلو ديدم... اولين بار بود... سه تا دختر ۱۴ ساله سه قلو خيلي نازو خوشگل.... هوس کردم که من هم سه قلو داشته باشم.....  مواد لازم:  سه عدد مرد... درسته ديگه ؟!  واسه سه قلو دار شدن فکر کنم بايد سه تا مرد داشت ؟!  خوب يکيشو دارم... دو تا ميخوام....

فردا يه آگهي بزنم توي روزنامه :  دو عدد مرد استخدام ميشود... سن سي به بالا.. وزن ديگه از هشتاد بيشتر نباشه که خداييش با هيکل فسقلي من جور در نمياد... ريشو سيبيل هم به هيچ عنوان نداشته باشه... از اون تيپا هم باشه که هر روز دوش مي گيره... از واجدين شرايط تقاضا ميشود با شماره تلفن  ۱۲۳۴۵۶۷۸ تماس حاصل فرمايند.... ( اولويت با اعضاي محترم بسيج مي باشد !!! )


.......................................................................................................................
جواب به خانم درياي کانادايي : اين روزا خيلي خسته هستم و بي حوصله ولي خوب اگه بميرم هم وب گردي ميکنم و به خيلي از وبلاگا ميرم و کمابيش ميخونم.... ولي حال و حوصله نظر دادن اصلاً ندارم... اينه که شرمنده خيليا ميشم.... ولي خوب به زور نميشه نظر داد ديگه چه کنم :-)
........................................................................................................................
 پي نوشت :  يک خانم زيبا و خوش صدا اينجا

2006/03/11  

2 ------- يکشنبه بيست و يکم اسفند 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

دستخطو عشق است


 حتماً بايد بنويسم وگرنه يادم ميره .....دارم آلزايمر ميگيرم.......
خدايي يه بچه هفت ساله فکر کنم قشنگ تر بنويسه !
2006/03/09

2 ------- پنجشنبه هجدهم اسفند 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

قفس حجاب


بيست سال پيش يک مقنعه سرم کردن يه مانتو تنم کردن فرستادنم مدرسه... زار مي زدم و سئوال مي كردم چرا بايد مقنعه سر کنم... ميگفتن چون همه مقنعه سر ميکنن تو هم بايد سر کني وگرنه رات نميدن... رفتم با چشاي گريون مدرسه و تمام روز احساس خفگي مي كردم توي قفس... قفس حجاب...

اون روز خبر نداشتم که حالا حالا ها بايد توي قفس باشم... اون روز فکر مي كردم تنها ايراد دختر بودن همين حجاب داشتن هست ولي کم کم فهميدم که حجاب مشکل اصلي نيست... فکر مي كردم زن خيلي موجود ضعيفي هست و بدبخته ولي کم کم فهميدم که دقيقا برعکسه و اين قدرت زياد زن هست که باعث شده ازش بترسن و بذارنش توي قفس حجاب... به بهونه لطافت.. ظرافت و آسيب پذيري زنو کردن توي قفس و ابتدايي ترين حقو حقوق انساني رو ازش گرفتن...

اونقدر فشار زياد شد که کم کم يه عده زنها باورشون شد که انسان درجه دو هستن و بايد توي قفس باشن... ديگه واسه همه جا افتاد که حق طلاق با مرده و بعد از طلاق بچه هم به مرد ميرسه... براي همه عادي شد که پسر قبل از ازدواج آزاده که هر کار دوست داره بکنه ولي يه دختر اگه تا چهل سالگي ازدواج نکنه همون حق ها رو نداره...

همه باورشون شد که اين حق طبيعي مرد هست که هم زمان چهار تا زن داشته باشه كاملا قانوني... همه باورشون شد که زن اگه کتک ميخوره به خاطر آبروي خانواده بايد سكوت کنه.. بسوزه و بسازه.... خيلي چيزاي ديگه رو هم همه کمابيش قبول کردن... همه چي رفت توي مغز مردم و شستشو داده شد.... حالا ديگه حتي نميشه با تحصيل کرده ها و روشن فکر ها هم در مورد ساده ترين حقوق زن ها بحث کرد... فقط بايد قبول کرد که زن بودن همينه که هست البته زن ايراني بودن! ...

روز جهاني زن  International Women's Day

2006/03/07

2 ------- سه شنبه شانزدهم اسفند 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

خريت نه تنها علف خوردن است بلکه سيگار کشيدن نيز هست !



دومين چهارشنبه در ماه مارس روز ترک سيگاره که ميشه ۸ مارس
من چون به شدت از سيگار و بوي گندش متنفرم ميرم پيشواز

بوي گند کمتر ؟ بدن سالمتر ؟  پول بيشتر ؟  دندوناي سفيدتر ؟ لباي صورتي تر ؟
سيگار نکش ! کوفت بکشي بهتره !


 ترک سيگار

No Smoking Day - Wednesday 8th March 2006

اگه اينو ميخوني و تجربه اي در اين زمينه داري حتماً بنويس شايد به درد کسي بخوره
من هم اگه چيزي يادم بياد توي همين نظرا مي نويسم
 لطفا فقط اگر در اين مورد حرفي داريد بنويسيد !
2006/03/03

2 ------- شنبه سيزدهم اسفند 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

شوهر با غيرتو عشق است !


 

 

A man escapes from prison where he has been for 15 years. He breaks into a house to look for money and guns and finds a young couple in bed

He orders the guy out of bed and ties him to a chair, while tying the girl to the bed he gets on top of her, kisses her neck, then gets up and goes into the bathroom. While he's in there, the husband tells his wife

Listen, this guy's an escaped convict, look at his clothes! He probably spent lots of time in jail and hasn't seen a woman in years. I saw how he kissed your neck. If he wants sex, don't resist, don't complain, do whatever he tells you. Satisfy him no matter how much he nauseates you. This guy is probably very dangerous. If he gets angry, he'll kill us. Be strong, honey. I love you

To which his wife responds: He wasn't kissing my neck. He was whispering in my ear. He told me he was gay, thought you were cute, and asked me if we had any vaseline. I told him it was in the bathroom. Be strong honey. I love you too

 

2006/03/02
پي نوشت:  بابا ميدونم جوکش قديمه ولي همين جوري يهو حال کردم بذارمش اينجا... ديگه کتک زدن نداره که !!!

2 ------- پنجشنبه يازدهم اسفند 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

 


تبليغات X
زن متولد ۱۳۵۷
زن متولد ۱۳۵۷
زن....زندگي....ايران....غربت....فرهنگ....شعر....حرف دل قلوه جيگر ............. www.1357.blogfa.com
حالا ديگه تو رو داشتن خياله...

من ميگم پس چرا من همش يه جورايي هستم ها .....پس بي دليل نبوده طبق اين نوشته :  

"همچنان که آتش را با چوب نمی توان آرام کرد و تمام رودهای دنیا برای پر کردن دریا کفایت نمی کنند، میل زنان نیز هیچ گاه آرام نخواهد گرفت، حتی اگر تمام مردهای عالم را در اختیارشان بگذاری."
کل مطلب اينجا .... ولي نه ديگه خدايي به اين شدت هم نيست يه کم اغراق کرده... هه هه  

امروز يه جلسه اجباري بود در محل کار... من يک دقيقه دير رسيدم... يک جاي خالي بود کنار يکي از همکاراي مرد ( همون که باهاش فانتاسي صكصي دارم )  هه هه ... نشستم ... جلسه شروع شد و رئيسه شروع کرد به حرف زدن.... ديدم حس گوش دادن ندارم... گفتم بذار برم توي فانتاسيهاي خودم....

غرق شدم در افکار خودم که يهو ديدم داره از من ميپرسه نظر تو چيه در اين مورد... بدجنس انگار فهميده بود که گوش نميدم.... من هم که اصلاً گوش نداده بودم گفتم خدايا کمک... چه بگم حالا... يه لبخند زدم گفتم من هم موافقم.... نگاه کردم ديدم همه با چشماي گشاد دارن نگام ميکنن.. فهميدم که جواب اشتب دادم.... باز خنديدم گفتم ببخشيد دروغ اول آپريل بود .... 
 نتيجه گيري اخلاقي :  فانتاسيهاي صكصي رو بذاريد توي خونه وقتي که تنها بوديد !!!
2006/04/27

2 ------- جمعه هشتم ارديبهشت 1385   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

مبارزه با بدحجابي رو عشق است

اين روزا دلو دماغ ندارم... اعصابم خرابه... ( البته دماغ که دارم چه دماغي.. بايد عمل بشه در آينده.. هه هه )  اين عکساي مبارزه با بدحجابي رو که آدم ميبينه در اينترنت ياد اون سالا ميفته ...به طور کل ما شاشيده شد توي بچگيمون نوجونيمون و جونيمون... همش ترس و لرز... همش درگيري... همش وحشت ...حالا باز اين چند سال اخير خيلي آزادتر شده.... البته حيف کلمه "آزادي" که بخواد ازش استفاده بشه چون توي ايران همچين چيزي وجود نداره...

اينکه چقدر اعصاب آدم خورد ميشه وقتي يه زن چادري اسکل بياد مثل وحشيا طرفت روسريتو بکشه جلو... زناي هم سنو سال من خوب ميدونن... حالا اين چند سال اخير باز برخوردشون يه کم بهتر شده...اون موقعها که مثل گوسفند رفتار مي كردن با جوونا... نه ادبي نه نزاکتي نه احترامي واسه اينکه هر زني يه حريم شخصي داره واسه خودش.... هيچي.... چقدر آدم با اينا دهن به دهن مي شد و چقدر مجبور مي شد سكوت کنه.... چون قدرت داشتن و دارن.. چقدر واسه اين زن بودنمون از هر کسو ناکسي سرزنش شديم... چقدر مانتوهاي زشت تيره رنگو مقنعه هاي خفه کننده پوشيديم....

آدم الان فکر ميکنه خدايي کف ميکنه از اون همه خفقان... شايد اگه اين "آزاديهاي" چند سال اخير نبود تا به حال يه اتفاقاتي افتاده بود... اين آزاديها شد مثل سوپاپ زودپزاي استاندارد ايراني !  حالا هم شايد اين سختگيريهاي دوباره باعث خير بشه... اين دخترايي که ما ميبنيم بعييده که زير بار برن... کلا از انقلاب به اين ور اگه نگاه کنيم بچه ها پر رو ترو پر رو تر شدن... اصلاً عقده اي شدن همه انگار... از بس که خفقان بوده... حالا اين وسط طرف اومده گفته که ورود زن ها به استاديومهاي ورزشي آزاد بشه... اخه يکي نيست بگه الاغ... با دست پس ميزني با پا پيش ميکشي... خودت ميفهمي چه کار داري ميکني..زنايي که حق ندارن لباس تنشونو خودشون انتخاب کنن اخه ديگه ورزش ديدنشون چيه.... يه عده ساده هم ذوق ميزنن که واي چه خوب ميشه اگه اينطور بشه...

اصلاً بايد دليل وحشت اين مردا از ما زن ها رو پيدا کرد... دوست دارم يه بيست صفحه بنويسم راجع بهش... ايا قدرت ما زنها اونقدر زياده که اينقدر از ما وحشت دارن ؟  يا اينکه..... حوصله ندارم بي خيال !

نکته ۱ :
 چند نفر ف ي ل ت رشکن خواستن و چون اين وبلاگ خودش فيلتره ميذارم توي اون وبلاگم اينجا
نکته ۲ : در ضمن به آدماي تنبلي که گفتن که حوصله ندارن دنبال فيلترشکن بگردن و خواستن که مطالبه اينجا رو در اون وبلاگم هم بذارم.. ميگم که اين همون چيزيه که رژيم جمهوري اسلامي مي خواد : بي خيال شدن و بي حوصلگي .....
2006/04/25

2 ------- چهارشنبه ششم ارديبهشت 1385   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

وبلاگ... اداي روشن فکري

مکالمه من و دخترم سي سال آينده  :

( البته دختري در کار نيست... خيلي نزديک بود که بدبخت بشم... به پيشنهاد اين خانم رفتم تست حاملگي دادم ديدم آخيش خبري نيست.... )

-مادر الهي فدات بشم من بيا يه کم اشپزي ياد بگير فردا وقته شوهرته      -مامان کي مي خواد شوهر کنه.. ديگه اون زمون گذشت      -آهاي ور پريده اين حرفا چيه ؟        -مامان ديگه کسي شوهر نميکنه آخه.. هر کي مي خواد با هر کي ميپره        -ما به بقيه کار نداريم.. ابروي خانوادگي ما در گروي شوهر کردن توئه.. بيا اينجا ببينم يه چند تا غذا يادت بدم که ايندفعه ميرم مکه هي نخوايد از بيرون غذا بگيريد...        -مامان بسه اين بار هفدهمه تو ميري مکه ديگه شورشو در اوردي     

-ساكت شو بچه.. مگه من چيم از شهلا خانم کمه که اون بيست و پنج بار رفته من هفده بار... ما بيخود که انقلاب نکرديم              - مامان بس کن اخه تو چت شده ؟ من خودم وبلاگتو خوندم که سي سال پيش مينوشتي.. تو که خيلي با اين چيزا مخالف بودي        -واي خدا مرگم بده.. هنوز اون وبلاگ پاك نشده ؟! خدا بگذره از سر تقصيرات من با اون وبلاگ         -مامان مغزه تو هم شستشو دادن                -ساكت شو بچه تو هنوز هيچي نميفهمي.. مثل اون موقعهاي من همش تو خط صکص و پسر بازي هستي.. ولي بيا و مثل من توبه کن تا به راهه راست هدايت بشي... من زماني که ايران به انرژي هسته اي دست يافت ديگه به رژيم جمهوري اسلامي ايمان اوردم... بلافاصله بعدش رفتم جزو بسيج شدم و با برادرانو خواهرن بسيجي شروع کرديم به مبارزه با بدحجابي....          

-حالا چي هست اين انرژي هسته اي ؟!          -چه ميدونم من.. برو يه کم كتاب بخون ميفهمي!          -مامان تو رو خدا راست بگو.. به اون چيزايي که تو وبلاگت مينوشتي اعتقاد داشتي خودت
؟       - نه دختر جان اونا همش اداي روشن فکري بود.. وبلاگ بود.. وگرنه واقعيت چيزه ديگست...           -حالا کي داري ميري مکه؟       -يک ماه ديگه ..خودش طلبيده ..اخه ديگه بايد برم.. بايد پوز زن عموتو بزنم فکر کرده فقط خودش ميتونه تند تند بره مکه        -مامان توي وبلاگت خوندم که سي سال پيش نوشته بودي توي ايران حتي کومونيستا هم به سن پنجاه شصت که ميرسن مذهبي ميشن !!!         

-اي مادر جان حرف اون وبلاگو نزن که داغ ميکنم من.. کجا دار ميري بچه ؟!! دارم باهات حرف ميزنم!!         -مامان دوست پسرم منتظرمه       -اهاي دختر حواست باشه... اون پرده لامصبو مواظب باش...           -مامان بس کن ديگه اينا حرفا مال دوره زمونه شما بود !        -غلط کردي بچه صد سال ديگه هم بگذره همينه که هست... اگه بفهمم بي پرده شدي خودم خونتو ميريزم...آبروي خانوادگي ما در گرو اون يه ذره پردست بچه جون !          -مامان من بيست سالمه احساس دارم آدم هستم عقل دارم         -مرده شور ريخت تو رو ببرن با احساست... شيرمو حلالت نميکنم اگه بفهمم با اون پسر نره خرخوابيدي           

-دادشم حق داره هر چند تا دوست دختر داشته باشه ولي من نه... آخه چرا ؟! پس مگه تو نبودي که توي وبلاگت دم از برابري زنو مرد ميزدي؟!      -گفتم بهت بچه جون اون وبلاگا فقط حرف بود.. حرف خام... اداي روشن فکري... ولي توي واقعيت از اين خبرا نيست.. زن زنه... مرد هم مرده.. اينو توي گوشت فرو کن که ما زن ها آفريده شديم واسه مردا... اينم توي گوشت فرو کن که رابطه با مردا فقط با ازدواج ممکنه... ديگه هم نميخوام بحث کنم ........
 (  امان از پيري که جووني خودش يادش بره )


با عرض شرمندگي... من فکرم منحرف نيست ها... ولي خدايي به اين عکس نگاه کنيد... اخه اون دو تا سبزا که دو طرف کيک زرد گذاشتن چيه مثلا !!! .... خدايا يه عقلي به بعضيا بده !!!
2006/04/23

 

2 ------- يکشنبه سوم ارديبهشت 1385   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

سراب

 با عرض شرمندگي که پينگ ميکنم فقط مي خواستم بگم اينو حتماً ببينيد :اين 2006/04/22
 
دختر بيست سالشه... خواستگار زياد داره ولي قصد ازدواج نداره تا اينکه يکي از مرداي فاميل بعد از بيست سال از اروپا مياد ايران و يه دل نه صد دل عاشق دختر ميشه.... مرد پونزده سال از دختر بزرگتره ولي خوب ازدواج باهاش اقامت در اروپا رو تضمين ميکنه... قيافش هم که بد نيست پول هم که داره.... سنش يه کم بالاست ولي خوب ميگن بعد از عقد علاقه خود به خود به وجود مياد ! .... با هم ازدواج ميکنن و دختر با هزار اميدو آرزو بله رو ميگه.... روياي زندگي در اروپا و آزادي شبو روز واسش نذاشته.... کارا درست ميشه و دختر ميره اروپا..... واي چقدر همه چيز جالبه براش.... همه چيز جديده... ازدواج.. کشور جديد.. يه مردي که حسابي دوستش داره.... ديگه چي مي خواد؟  چند ماهي ميگذره و دختر کم کم احساس ميکنه که واي چقدر با مرد اختلاف سن داره... اصلاً اون چيزايي که اون مي خواد مرد نميخواد...

دختر لذت ميبره از بيرون رفتن.. رقصيدن.. مست کردن.. ولي مرد ديگه بعد از بيست سال زندگي در اروپا اين چيزا واسش تکراريه... اونقدر بيرون رفته اونقدر رقصيده اونقدر مست کرده اونقدر با زناي مختلف توي بستر رفته که ديگه فقط مي خواد يه زندگي آروم داشته باشه غافل از اينکه يه دختره بيست ساله با يه زن خونه دار چهل ساله خيلي فرق داره.... دو سال ميگذره ديگه وقته بچه دار شدنه.... دختر فکر مينکه من بچه مي خوام ؟ مي خوام که اين مرد باباي بچم باشه ؟ مردي که پونزده سال از خودم بزرگتره ؟ ..... وقتي وضع زناي طلاق گرفته رو ميبينه تصميم مي گيره که بچه داره بشه.... اخه ميگن که با اومدن يه بچه توي زندگي همه چيز درست ميشه.. همه مشکلات حل ميشه !

بچه دار ميشن... واي چه لذتي داره مادر شدن... انگار با اومدن اين بچه عشق و علاقه مرد به دختر صد برابر ميشه... باز هم همه چيز جالبه... مادر شدن.. مردي که صد برابر دوستش داره واسه اينکه واسش يه پسره کاکل زري اورده ....مدتي همه چيز خوبه ولي باز زندگي برميگرده به حالت اول... باز همون مرد سرد... مردي که واقعاً عاشق دختره ولي نميدونه که دختر چي مي خواد... سعي هم نميکنه خواسته هاي دخترو براورده کنه... انگار که ديگه به هر چي ميخواسته برسه رسيده... دخترحالا بيستو پنج ساله شده سني که يه دختر تازه ميفهمه کي هست و چي مي خواد و تازه بايد بره توي خط ازدواجو اين حرفا...

ديگه بقيشو نمينويسم... اين سرنوشت يکي از آشناهامه که چند ماه پيش جدا شد... تلاش هاي ما اطرافيان براي منصرف کردنش هم بيهوده بود.... کي اين وسط مقصره ؟  چرا دخترا به خاطر زندگي در خارج به همچين ازدواجايي تن ميدن ؟ چرا مرداي "فرنگ رفته" يه کم بيشتر فکر نميکنن قبل از اينکه عروس پستي پيدا کنن ؟ چرا هنوز خيليا فکر ميکنن علاقه بعد از عقد و پيوند اسلامي به وجود مياد ؟!  چرا هنوز خيليا فکر ميکنن با اومدن بچه زندگي استحکام پيدا ميکنه و مشکلات حل ميشه ؟! جواب اين سئوال ها برميگرده به سال ۱۳۵۷... سال سياهي که من درش متولد شدم !!!
2006/04/21
پي نوشت: لينک نظرها واسه خواهران و برادران بسيجي که با فيلتر شکن ميان اينجا

2 ------- جمعه يکم ارديبهشت 1385   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

 


تبليغات X
زن متولد ۱۳۵۷
زن متولد ۱۳۵۷
زن....زندگي....ايران....غربت....فرهنگ....شعر....حرف دل قلوه جيگر ............. www.1357.blogfa.com
سه قلو


صفحه اول


گيج خوابم دارم غش ميکنم از خستگي.... فقط اينو بنويسم ( براي خودم ) تا يادم نرفته بعدش برم لالا کنم...

امروز يه سه قلو ديدم... اولين بار بود... سه تا دختر ۱۴ ساله سه قلو خيلي نازو خوشگل.... هوس کردم که من هم سه قلو داشته باشم.....  مواد لازم:  سه عدد مرد... درسته ديگه ؟!  واسه سه قلو دار شدن فکر کنم بايد سه تا مرد داشت ؟!  خوب يکيشو دارم... دو تا ميخوام....

فردا يه آگهي بزنم توي روزنامه :  دو عدد مرد استخدام ميشود... سن سي به بالا.. وزن ديگه از هشتاد بيشتر نباشه که خداييش با هيکل فسقلي من جور در نمياد... ريشو سيبيل هم به هيچ عنوان نداشته باشه... از اون تيپا هم باشه که هر روز دوش مي گيره... از واجدين شرايط تقاضا ميشود با شماره تلفن  ۱۲۳۴۵۶۷۸ تماس حاصل فرمايند.... ( اولويت با اعضاي محترم بسيج مي باشد !!! )


.......................................................................................................................
جواب به خانم درياي کانادايي : اين روزا خيلي خسته هستم و بي حوصله ولي خوب اگه بميرم هم وب گردي ميکنم و به خيلي از وبلاگا ميرم و کمابيش ميخونم.... ولي حال و حوصله نظر دادن اصلاً ندارم... اينه که شرمنده خيليا ميشم.... ولي خوب به زور نميشه نظر داد ديگه چه کنم :-)
........................................................................................................................
 پي نوشت :  يک خانم زيبا و خوش صدا اينجا

2006/03/11  

2 ------- يکشنبه بيست و يکم اسفند 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

دستخطو عشق است


 حتماً بايد بنويسم وگرنه يادم ميره .....دارم آلزايمر ميگيرم.......
خدايي يه بچه هفت ساله فکر کنم قشنگ تر بنويسه !
2006/03/09

2 ------- پنجشنبه هجدهم اسفند 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

قفس حجاب


بيست سال پيش يک مقنعه سرم کردن يه مانتو تنم کردن فرستادنم مدرسه... زار مي زدم و سئوال مي كردم چرا بايد مقنعه سر کنم... ميگفتن چون همه مقنعه سر ميکنن تو هم بايد سر کني وگرنه رات نميدن... رفتم با چشاي گريون مدرسه و تمام روز احساس خفگي مي كردم توي قفس... قفس حجاب...

اون روز خبر نداشتم که حالا حالا ها بايد توي قفس باشم... اون روز فکر مي كردم تنها ايراد دختر بودن همين حجاب داشتن هست ولي کم کم فهميدم که حجاب مشکل اصلي نيست... فکر مي كردم زن خيلي موجود ضعيفي هست و بدبخته ولي کم کم فهميدم که دقيقا برعکسه و اين قدرت زياد زن هست که باعث شده ازش بترسن و بذارنش توي قفس حجاب... به بهونه لطافت.. ظرافت و آسيب پذيري زنو کردن توي قفس و ابتدايي ترين حقو حقوق انساني رو ازش گرفتن...

اونقدر فشار زياد شد که کم کم يه عده زنها باورشون شد که انسان درجه دو هستن و بايد توي قفس باشن... ديگه واسه همه جا افتاد که حق طلاق با مرده و بعد از طلاق بچه هم به مرد ميرسه... براي همه عادي شد که پسر قبل از ازدواج آزاده که هر کار دوست داره بکنه ولي يه دختر اگه تا چهل سالگي ازدواج نکنه همون حق ها رو نداره...

همه باورشون شد که اين حق طبيعي مرد هست که هم زمان چهار تا زن داشته باشه كاملا قانوني... همه باورشون شد که زن اگه کتک ميخوره به خاطر آبروي خانواده بايد سكوت کنه.. بسوزه و بسازه.... خيلي چيزاي ديگه رو هم همه کمابيش قبول کردن... همه چي رفت توي مغز مردم و شستشو داده شد.... حالا ديگه حتي نميشه با تحصيل کرده ها و روشن فکر ها هم در مورد ساده ترين حقوق زن ها بحث کرد... فقط بايد قبول کرد که زن بودن همينه که هست البته زن ايراني بودن! ...

روز جهاني زن  International Women's Day

2006/03/07

2 ------- سه شنبه شانزدهم اسفند 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

خريت نه تنها علف خوردن است بلکه سيگار کشيدن نيز هست !



دومين چهارشنبه در ماه مارس روز ترک سيگاره که ميشه ۸ مارس
من چون به شدت از سيگار و بوي گندش متنفرم ميرم پيشواز

بوي گند کمتر ؟ بدن سالمتر ؟  پول بيشتر ؟  دندوناي سفيدتر ؟ لباي صورتي تر ؟
سيگار نکش ! کوفت بکشي بهتره !


 ترک سيگار

No Smoking Day - Wednesday 8th March 2006

اگه اينو ميخوني و تجربه اي در اين زمينه داري حتماً بنويس شايد به درد کسي بخوره
من هم اگه چيزي يادم بياد توي همين نظرا مي نويسم
 لطفا فقط اگر در اين مورد حرفي داريد بنويسيد !
2006/03/03

2 ------- شنبه سيزدهم اسفند 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

شوهر با غيرتو عشق است !


 

 

A man escapes from prison where he has been for 15 years. He breaks into a house to look for money and guns and finds a young couple in bed

He orders the guy out of bed and ties him to a chair, while tying the girl to the bed he gets on top of her, kisses her neck, then gets up and goes into the bathroom. While he's in there, the husband tells his wife

Listen, this guy's an escaped convict, look at his clothes! He probably spent lots of time in jail and hasn't seen a woman in years. I saw how he kissed your neck. If he wants sex, don't resist, don't complain, do whatever he tells you. Satisfy him no matter how much he nauseates you. This guy is probably very dangerous. If he gets angry, he'll kill us. Be strong, honey. I love you

To which his wife responds: He wasn't kissing my neck. He was whispering in my ear. He told me he was gay, thought you were cute, and asked me if we had any vaseline. I told him it was in the bathroom. Be strong honey. I love you too

 

2006/03/02
پي نوشت:  بابا ميدونم جوکش قديمه ولي همين جوري يهو حال کردم بذارمش اينجا... ديگه کتک زدن نداره که !!!

2 ------- پنجشنبه يازدهم اسفند 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

حوصله زندگي کردن ندارم... گاهي

بخور.. بخواب.. بشين..پاشو... کار کن..برو بيا... لنگا رو باز کن (هه هه)..درس بخون.. که چي ؟  آخرش ميفتي ميميري... هيچي به هيچي... مرد هم نيستي که به اميد حور و پري بهشتي باشي... چند سال مي خواي عمر کني؟  پنجاه... شصت... هفتاد... فوقش به هفتاد برسي... اون موقع آلزايمر ميگيري و اون همه تجربه و دنيا ديدن ميره به فاک فنا... ميندازنت توي خانه سالمندان و به چشم يه ديوونه بهت نگا ميکنن... نه کسي رو ميشناسي... نه مي دوني کي هستي و کجا هستي.. برميگردي به دوران بچگي و دوباره يه پوشک ميذارن لاي پات که خودتو خيس نکني...  

همش ک.. شعر ميگي... حرفات نه سر داره نه ته داره... هيچکس باورش نميشه که روزي واسه خودت کسي بودي...حالا هي بيا بگو : ....... " اون روزا ما دلي داشتيم.....واسه بردن... جوني داشتيم.... واسه مردن.. کسي بوديم.... کاري داشتيم.... پاييزو بهاري داشتيم..... تو سرا ما سري داشتيم.... عشقي و دلبري داشتيم "  ..... که چي ؟  اين همه زندگي کردنو سرو کله زدن واسه چي ؟  ما نخوايم بايد کيو ببينيم ؟  آهاي خدا جون ما نخواستيم... دست از سر ما بردار !

2006/02/27


2 ------- سه شنبه نهم اسفند 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

سه روز عزاداري به دليل فيلتر شدن ;-)

به کوري چشم دشمنان اسلام و براي اينکه مشت محکمي به دهان امريکا و استکبار جهاني زده شده باشه اينجا فيلتر شد.... ما رو باش که فکر ميکرديم فقط وبلاگاي قديمي و پراهميت فيلتر ميشن.... وبلاگايي که هر جا ميري لينکشون هست.... اما حالا فهميدم که نه بابا اينجوريا هم نيست.... يه وبلاگ جديد و ناشناس و بي اهميت مثل اين وبلاگ هم ميتونه فيلتر بشه..... به جناب آقاي فيلتر کن :  ببينم چيزه ديگه پيدا نکردي که بکني که اومدي فيلتر کردي ؟  آخه مرد ناحسابي واسه اينکه چار تا فيلتر شکن اينجا گذاشتم ترسيدي ؟!!!  اينا رو مي نويسم چون ميدونم خودت مرتب اينجا رو ميخوني... باشه حالشو ببر خيالي نيست !


-خودتو به خواب نزن ميدونم بيداري        -آره بيدارم ولي گيج خوابم... شب به خير       
-من ميخوام         -چي چي رو مي خواي... مگه کشک بادمجونه          -از کشک بادمجون بهتره         -ساكت شو دارم ميخوابم... فردا صبح زود مي خوام برم سر کار... امروز هم سر کار بودم خسته ام         -مگه ميري بيل ميزني... ميري چهار تا قهوه ميخوري... لاس ميزني با همکارات مياي      -كاش اينجور بود!       -حالا بيام پيشت ؟ قول ميدم کاري بهت نداشته باشم        -تو از اين قولا زياد دادي ولي هيچ وقت عمل نکردي       -اين دفعه قول ميدم         -گفتم نه... نه... نه        -جيغ نزن بابا ملت بيدار ميشن        -اگه جيغ نزنم که تو نميفهمي         -باشه پس همين ديگه ؟         -آره همين ديگه          -باشه تو هم صکص مي خواي... اما اگه التماس هم بكني دست بهت نميزنم       -اينو باش عمرا من التماس کنم... عمرا            -حالا ميبينم         -باشه يه مسابقه ميذاريم از فردا ببينيم کي به کي التماس ميکنه         -قبوله.... مطمئن باش که من مي برم        -عمرا... يه لباس خواب جديد ميگيرم تا بفهمي با کي طرفي.... يه دقيقه هم نميتوني مقاومت کني...حالا بذار لالا کنيم.... :-)

اين هم نظر يکي از جان برکفان اين وبلاگ.... که بعد از فيلتر شدن اين وبلاگ دست به جانفشاني زده.... قابل ذكر است که من نه اين شخص رو ميشناسم و نه ميتونم مطلبي در دو وبلاگ زير بنويسم..... ولي خوب فعلا تشکر ميکنم  :-)

نويسنده: بعدآ خودمو معرفی میکنم چهارشنبه 3 اسفند1384 ساعت: 21:37
راستی واست ، 2 دامنه جدید (Domain) ثبت کردم :

www.zan1357.co.sr

www.1357zan.co.sr
 
2006/02/23


2 ------- جمعه پنجم اسفند 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

 


تبليغات X
زن متولد ۱۳۵۷
زن متولد ۱۳۵۷
زن....زندگي....ايران....غربت....فرهنگ....شعر....حرف دل قلوه جيگر ............. www.1357.blogfa.com
من به ياد عطر بارون زده گلاي پونه

صفحه اول

اگه کسي برنامه هاي دكتر مظاهري رو در ماهواره ديده باشه ميدونه که با کسايي که تماس تلفني ميگيرن چه جور حرف ميزنه... يه مطلب خوندم خيلي خنده دار در همين مورد اينجا (لينکشو اينجا ديدم)


¤ يا ميخوان برن ايران يا در فكر ايران رفتن هستن 

¤ يا طلاق گرفتن  يا در حال طلاق گرفتن هستن 

¤ يا به فكر به هم زدن زندگيه بقيه هستن  يا يه نفره ديگه زندگيه خودشنو به هم زده

¤ يا از ايران يه قاليچه ابريشمي اوردن يا ميخوان به زودي برن ايران و يه فرش دوازده متري بيارن
¤ يا هر ماه پول ميفرستن ايران واسه کمک به خانواده يا پولشونو جمع ميکنن تا توي ايران خونه يا زمين بخرن

¤ يا پنجاه کيلو قرمه سبزيو شبيدو نعناع از ايران ميارن يا سي کيلو شامپوو کرمو لوازم آرايش ميبرن ايران

¤ يا دنبال شوهر هستن واسه دختراي مجرد فاميل که بتونن بيان خارج يا خودشون عروس پستي هستن

¤ يا ماشين آخر مدل سوار ميشن يا ادعا ميکنن که دقيقا همون ماشين رو توي ايران هم سوار ميشدن

¤ يا سنگ ايرانو به سينه ميزنن و ميگن که ايران بهترين جاي دنياست يا وقتي با بچشون حرف ميزنن وانمود ميکنن که خارجي هستن و فارسي بلد نيستن

¤ يا تازه رفتن ايران و دماغشنو عمل کردن يا ميخوان واسه عيد نوروز برن ايران ابروهاشونو درست کنن

¤ يا ميخوان برن ايران يه زن جوون بگيرن وردارن بيارن اينجا يا اينکه يه زن جوون گرفتن که بعد از گرفتن اقامت بلافاصله ازشون جدا شده

¤ يا از آزادي لذت ميبرن و مثل آدم زندگي ميکنن يا آزادي زياد عقده يشون ميکنه و ديگه نميدونن چه کار کنن

¤ يا منتظرن ببينن که چه خواننده اي مياد که برن باهاش عکس بگيرن و بفرستن ايران  يا اصلاً پاشونو توي ديسکو و کنسرتاي ايراني نميذارن

¤ يا مخالف سرسخت رژيم هستن يا بيستو چهار ساعت کانالاي جمهوري اسلامي رو نگاه ميکنن

¤ يا شرمنده جلوي بقيه ايرانيا واسه دخترشون که از  بغل اين در مياد ميره توي بغله اون يا سرفراز جلوي بقيه ايرانيا که پسرشون ده تا مو طلايي خوشگل داره

¤ يا توي ايران دكتر مهندس بودن يا فقطو فقط توي بالاترين منطقه تهران زندگي مي كردن

¤ يا از دلتنگي خانواده افسرده شدن يا به کل بي خيال خانواده شدن
يا.........يا........ ( ايراني ملت افراط و تفريط ) !


نميدونم فايده اي داره يا نه ولي براي الهام افروتن اينجا رو امضا کنيد. به هر حال جاي نگراني نيست چون مشکل اصلي ايران حل شده و اون چيزي نبود جز تعويض نام شيريني دانمارکي...حالا ملت هميشه در صحنه ميتونن با خيال راحت سر به بالين بذارن ...با خيال راحت هر سال برن مکه... با خيال راحت نذري بدن و با خيال راحت عذاداري کنن... آخه چه اهميتي داره که يک دخترک بيست و يک ساله زنداني شده....خوب شده که شده...به درك که شده....تا درس عبرت بشه واسه بقيه که ديگه به بنيانگذار اين رژيم توهين نکنن ! ! !
2006/02/19
2 ------- يکشنبه سي ام بهمن 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

پاسپورت ايراني رو عشق است !
 
"به نام نامي آزادي ، جمهوري اسلامي ايران گروه کميته مبارزه با سانسور اينترنت در ايران را فيلتر کرد به همين منظور آدرس اين گروه تغيير کرده و هم اکنون عزيزان مي توانند از آدرس زير ثبت نام کنند اعضاي قبلي گروه همچنان در گروه هستند"

در گروه کمیته عضو شوید

به دوستان خود نيز اطلاع دهيد
دو آیدی کمیته را در یاهو مسنجر اد کنید :
online_iranproxy
iranproxy_online
 ( توجه :  اين فقط جنبه اطلاع رساني داره و من خودم هيچي در اين مورد نميدونم منبع اينجا )

يک شرکت سوئيسي در يک بررسي بي ارزش ترين و با ارزش ترين گذرنامه هاي دنيا رو مشخص کرده :  
با ارزش ترين ها : دانمارک.. فنلاند.. امريکا.. سوئد.. آلمان.. که با هر کدوم از اين گذرنامه ها ميشه به حدود ۱۳۰ كشور جهان بدون ويزا سفر کرد.
بي ارزش ترينها :  افغانستان ..عراق.. ايران.. بورما.. سومالي.. که با هر کدوم از اين گذرنامه ها ميشه حدودا بدون ويزا به دوازده كشور جهان سفر کرد.  منبع اينجا

سيب سرخ واسه دست چلاق : نميدونم چرا هميشه زناي خوب گير مرداي عوضي ميفتن... امروز با يکي از همين زن ها حرف ميزدم...زن با سليقه.. مهربون.. زبرو زرنگ.. با هنر.. خوش برخورد.... که از شوهرش گله مي كرد که هرگز قدر زحمتا و خوبياشو نميدونه... دلم ميخواست بهش بگم... ببين اگه من به جاي تو بودم يه همچين شوهريو مينداختم توي توالت و سيفونشو ميکشيدم ...راحت... ولي نگفتم!
برعکسشم زياد ديدم... مرد خوب.. انسان..چشم پاك.. مهربون.. خوش برخورد.. با حال.. که گرفتار يک زن "بيچ" ميشه و صداشم در نمياد !


2006/02/17
2 ------- شنبه بيست و نهم بهمن 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

گل


 گل چقدر قشنگه

خيلي وقت بود که برام گل نخريده بودي... اينا رو که ديروز خريدي خيلي خوشحال شدم.... مرسي.
كاش هيچ زني توي دنيا تنها نبود و يه مرد خوب داشت که حداقل يک روز در سال براش گل بخره...
2006/02/15

2 ------- پنجشنبه بيست و هفتم بهمن 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

روزگار غريبيست نازنين

مطلب جديد در اون يکي وبلاگم اينجا
قابل نوشتن در بلاگفا نيست... بلاگ اسپات هم که همه چيز قاطي پاتي ميشه... خيلي سخته
2006/02/13


آهنگاي قديمي و خاطره انگيز رو ميتونيد دانلود کنيد اينجا ... البته در آرشيوش هم پر هست از اهنگاي باحال قديمي ايراني که قبلا مي شد دانلود کرد الانو نميدونم... اينو من امروز دانلود کردم خيلي قشنگه:
اميدم را مگير از من ....خدايا خدايا خدايا....دل تنگ مرا مشكن...خدايا خدايا خدايا...من دور از آشيانم...سر به آسمانم بي نصيب و خسته....ماندم جدا ز ياران....از بلاي طوفان بال من شكسته....اميدم را مگير از من....خدايا خدايا خدايا...دل تنگ مرا مشكن...خدايا خدايا خدايا (هايده)


احتمالا پيرترين وبلاگ نويس سوئدي يک مرد نود و سه ساله هست وبلاگش اينجا ... ما ايرانيا که نودو سه ساله نميشيم... اگه هم بشيم دراز به دراز ميخوابيم رو به قبله منتظر مرگ... اينا تازه ميرن وبلاگ مينويسن ! عجب تفاوت فرهنگ ها از زمينه تا آسمون گاهي ! اين پيرمرد سوئدي در سال 1989 زنش ميميره و بعد از اون ديگه تنها زندگي کرده و خودش همه کاراشو کرده... مرداي ايراني ياد بگيرن !  زن ها هم اگه شوهر وبلاگ نويس ميخواين بجمبين ! ;-) ...... اين پيرمرد سوئدي گفته که  ملت از خيلي کشورا واسش نظر گذاشتن و تشويقش کردن که بنويسه اون هم خوشحال شده.... آخي نازي....من که جرات نميکنم نظر بدم و بگم ايراني هستم بدبخت فکر ميکنه اومدم به خاطر اون کاريکاتورها وبلاگشو آتيش بزنم... زهره ترک ميشه !

از يه نفر ميپرسن تا حالا توي صف هول دادي... ميگه نه.. ولي يه بار توي صف هول شدم دادم (جک قديمي) ... حالا حکايت بي بي سي هست... علتش چيه که سخنراني خميني در سال ۵۷ رو برداشته ؟ من لينکشو نگه داشته بودم مي خواستم بازم گوش بدم ديدم نيست برش داشتن... از فيلتر شدن ترسيدن ؟ اونا که ديگه فيلتر شدند پس برداشتن اون سخنرانيها چه معني داره !!! واه واه خدا به دور ...

نکته ۱:چون چند نفر فيلترشکن جديد خواستن من فيلتر شکنهاي قديمي رو پاك کردم و يک سري ديگه گذاشتم که مال امروز هست و هفته پيش .. اينجا.... وسط صفحه ....خيرشو ببينيد اميدوارم که کار کنن !
نکته ۲: اون برادر يا خواهري که الکي اينجا رو پينگ ميکنه... ببين اگه خيلي به ک... شعراي من علاقه داري بگو خوب زودتر زودتر مطلب بنويسم !
2006/02/10
 

2 ------- جمعه بيست و يکم بهمن 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

"فردا که بهار آید آزاد و رها هستیم... نه ظلم و نه زنجیری..." !!!!!

وقت ندارم فقط مي خوام تا دير نشده بگم دهه فجر به همه عاشقان آزادي مبارک... اگه موافق اين انقلاب هستي که چه بهتر... اگه مخالف هستي که خاک رس بر سرت... چون اين انقلاب جز آزادي و افتخار چيزي به ما نداد... البته من که خودم يادم نيست... وقتي انقلاب شد داشتم توي قنداقم جيش مي كردم ولي خوب اگه آدم يه جو شعور داشته باشه ميفهمه که:  استقلال آزادي جمهوري اسلامي...لينک قديمي هست ولي ديدنش خالي از لطف نيست. اين هم منو واقعاً تحت تاثير قرار داد اشک در چشمانم جمع شد !!!!!

اين آهنگ رو هم که هيچ ربطي به مطلب بالا نداره من شونصد ميليون بار گوش کردم و حالم داره ازش به هم ميخوره ...چرت و پرت زياد ميگه ولي با نمکه...اينجا
2006/02/06
2 ------- دوشنبه هفدهم بهمن 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

اعتصاب در ايران !!!

  
 مطلب جديد در اون يکي وبلاگم اينجا
 قابل نوشتن در بلاگفا نيست



اعتصاب کردن در ايران واقعاً دل شير مي خواد
قابل توجه کسايي که خارج از كشور هستن و ميگن لنگش کن
 منظورم کانالهاي ايراني در امريکا هستند 
اخبار در مورد اعتصاب رانندگان اتوبوس اينجا و اينجا
2006/02/03

2 ------- جمعه چهاردهم بهمن 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

غريزه مردونه ؟!!!

در رابطه با مطلب قبلي اين که بگيم دنبال زنهاي ديگه بودن يک غريزه مردونه هست خيلي يک جانبه ميشه... چرا؟  چون اين غريزه در وجود زنها هم هست... مثلا يک مرد ۴۵ ساله که يک زن ۴۰ ساله داره مسلما دوست داره که بره و  با يک دختر ترگل ورگل ۲۰ ساله حال کنه (شامل همه نميشه مسلما)... کي بدش مياد ؟  وقتي پيغمبر ما مي كرد چرا بقيه نکنن !؟  اين حق به انسان داده شده.... حالا يک زن ۴۵ ساله رو در نظر بگيريد که يک شوهر ۶۰ ساله داره... آيا فکر مي كنيد اون زن بدش مياد بره توي بغل يک پسر ۲۵ ساله بخوابه؟  نه والا بدش نمياد که هيچ.. خوشش هم مياد...(شامل همه نميشه مسلما)...

ولي مسئله اينجاست که از اول توي گوش ما فرو کردن که نياز جنسي فقط مخصوص مرد ها هست و يک مردي که مثلا دور از زنش باشه و در سفر باشه ممکنه هوسش کنه پس حق داره بره چار تا کلمه عربي بخونه و با يه زن ديگه حال کنه... خوب ببينم حالا فکر مي كنيد اون زن چه حسي داره؟  ايا اون زن اصلاً نياز نداره... يا اينکه داره ولي چون عرف جامعه ايجاب نميکنه پس نه حق داره راجع بهش حرف بزنه و نه حق داره فکرش رو هم بکنه... هميشه به اين صورت بوده بين ما ايرانيا که مردا راحت حرفاشونو ميزنن ولي همون حرفا به زن که ميرسه ناشايست ميشه

مثلا يه مرد راحت ميتونه وقتي يه زن خوش اندام توي تلويزيون ميبينه بگه واي عجب چيزيه ها... با اين خوابيدن داره... و بقيه هم ميخندن و تاييد ميکنن ...ولي چند بار تا به حال ما شنيديم يک زن همچين چيزي رو بگه در مورد يک مرد و بقيه هم بخندن؟ ... زنها چقدر آزادن که راجع به فانتاسيهاشون حرف بزنن؟ ... چند بار شنيديد فانتاسيهاي يه زنو ؟  حالا بشنويد که نگيد اين نيازها فقط در مرد هست و طبيعي هم هست :  من خودم دوست دارم هم زمان با چهار تا مرد بخوابم... چيه چرا اون جوري نگاه مي كنيد؟ فانتاسيه ديگه ...خوش اشتها بيدم؟.......  هه هه... و اين چهار نفر هم هر چهار نفري نيستن بلکه كاملا مشخص هستن ...البته اين فقط يک فانتاسي هست که هيچ وقت انجام نميشه... فقط مي خوام بگم که خيلي چيزا در وجود ما زنها هست که بقيه فکر ميکنن نيست

۱) مرد خودم  
۲) يکي از همکارام  
۳)  يکي از استادهاي دانشگاه قبلي  
۴)  يکي از فاميلها

نتيجه گيري:  ما بايد يک سري افكار کهنه رو که متعلق به ۱۴۰۰  سال پيش هستند و شايد در اون زمان صدق مي كردند رو دور بريزيم و با شرايط روز پيش بريم... يادمون هم باشه که وجدان.. شرف.. انسانيت و تعهد چيزايي هستن که هيچ وقت نبايد کهنه بشن...اگه يک مردي زنش بنا به بچه دار شدن و مسئوليت زياد اون هيکل و قيافه رو از دست داد و اگه قانون به اون مرد اجازه ميده که هم زمان چهار تا زن ديگه داشته باشه... خود اون مرد بايد پيش وجدان خودش ببينه که چه کاري درست هست... و نظر من اين هست که آدم تا زماني که با يک نفر حال ميکنه ( صکص اخلاق تفاهم علاقه ) بايد بمونه... اگه حال نکرد بايد رسما جدا بشه و بعد بره دنبال نفر بعدي... در غير اين صورت ديگه اسمشو نميشه گذاشت انسان...خيلي سعي کردم خلاصه کنم... چون ميدونم مطالب طولاني رو هيچکس نميخونه... باز هم ميگم که همه مثل هم نيستن و خيانت براي هيچکس قابل قبول نيست چه زن و چه مرد
2006/01/31
 نظرخواهي بسته شد

2 ------- سه شنبه يازدهم بهمن 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

"طلاقت ميدم ولي بچه بهت نميدم" !

چند سال پيش يکي از آشناهاي ما ازدواج کرد... يه دختره جوون خوشگل شيطون باحال با احترام با سليقه تحصيل کرده... و خلاصه هر چيزي که يه مرد ميخواست اون داشت و مرداي زيادي حسرت داشتنشو مي خوردن... خيلي زود بچه دار شد و ما همه فکر ميکرديم که خيلي خوشبخت هستن تا اينکه ديروز شنيدم که شوهر مربوطه ميره دوست دختر مي گيره و وقتي زنش ميفهمه انکار ميکنه ولي خوب زن گير ميده و دنبال شوهره ميره جايي که مرد با دوست دخترش قرار داشته... مرد هم خيلي راحت ميگه همينه که هست... طلاقت ميدم بچه رو هم بهت نميدم... اينجا ايرانه مرد هم حق داره هم زمان چهار تا زن داشته باشه كاملا قانوني و بدون مشکل... خلاصه زن بدبخت که حالا شنيدم ديگه نه خوشگله نه خوش هيکل قهر ميکنه ميره خونه باباش و وقتي ميبينه چاره اي نداره و تحمل دوري بچش براش مثل مرگ ميمونه برميگرده و داره زندگي ميکنه با همون مرد کثيف!

حالا اينکه چرا اون مرد به همچين زن خوب و مهربوني خيانت ميکنه رو من کار ندارم ممکنه دلايلي داشته باشه که بقيه نميدونن... ولي چيزي که منو به عنوان يه زن خيلي ناراحت ميکنه اينه که واقعاً زن در ايران هيچ حقو حقوقي نداره... خيلي زن ها دارن زندگي ميکنن بدون اينکه راضي باشن فقط از ترس اينکه مرد بچه رو ازشون بگيره... مرد هم خيلي راحت ميره با زناي ديگه حال ميکنه... نهايتا هم چهار تا کلمه عربي ميخونن که ديگه كاملا قانوني بشه ...بقيه ملت هم ميگن خوب مرد بود ديگه حتماً ميخواسته...از ديروز که اينو شنيدم آنچنان تنفري نسبت به مردها پيدا کردم که دلم مي خواد الان بيست تا مردو بذارم تنگ ديوار بعد دونه دونه توي قلباي نداشتشون خنجر فرو کنم !!!
2006/01/30
2 ------- دوشنبه دهم بهمن 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

بلوف

من از اينکه آدم از خودش الکي تعريف کنه بدم مياد ولي وقتي واسه مصاحبه کار ميري مجبور ميشي الکي از خودت تعريف کني
من خسته نميشم
من عصباني نميشم
من با همه خوب كنار ميام
توي محل کار قبلي همه منو دوست داشتن
من مشکلات خونه رو سر کار نميارم
هر چقد هم ناراحت باشم نشون نميدم
...........
واي چقدر بلوف... نميدونم رئيسه اون همه بلوفو باور کرد يا نه.... ولي فکر کنم باور کرد چون اصلاً نخنديدم ! :-)
2006/01/28
2 ------- يکشنبه نهم بهمن 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

PostSecret

 

مطلب جديد در اون يکي وبلاگم اينجا
"واه واه تحفه"
2006/01/27

Sometimes we put up walls
Not to keep people out
but to see
who cares enough
to knock them down

 
2006/01/24

2 ------- سه شنبه چهارم بهمن 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

مرد ثروتمند ;-)

چند روزي که اين ماشين ظرف شويي ايراد پيدا کرده زندگي به ما تيره و تار شده... پريروز اومدم خونه ديدم که مرد من زودتر از من اومده و يک کوه ظرفي که جمع شده بودو شسته... دمش گرم والا... شب اومدم ظرفا رو بذارم سر جاشون ديدم لبه يکي از بشقابا رو پرونده... بشقاب به دست و جيغ زنان رفتم سراغش:        

-اين چه طرز ظرف شستنه آخه مرد حسابي.. چرا لبه بشقاب نازنينو پروندي   -من؟!       -نه عمه من!    -حالا پريده که پريده برو يکي ديگه بخر    -وا چه حرفا !!!     -اين همه آدم دارن ميفتن ميميرن تو واسه يه بشقاب داري جيغ ميزني؟!     -ميگم حواستو جمع کن خوب!     -اين هم به جاي دست درد نکنته؟  بدشم تو که خودت هزار تا از اين بشقابا شکوندي تا به حال     -آره ولي وقتي ميشکنه ميندازي توي آشغالي... اينجوري دلم نمياد بندازم دور فقط بايد حرص بخورم   

-نميخواد حرص بخوري بچت شير جوش ميخوره      -هر هر هر بي مزه        -باشه پس ديگه خودت ظرف بشور     -مگه نميشورم؟!!!... پريروز توي خونه مثل کلفتا از صب تا شب جارو کن... تي بکش... توالت بشور... ظرفشويي رو با وايتکس بساب... باشه خدايا شکرت... اگه من يه مرد ثروتمند داشتم الان بايد چهار تا کلفت و نوکر داشتم... شكر بازم شكر       -خواستگار ثرورتمند که شنيدم داشتي     -تو از کجا مي دوني؟     -خيلي چيزا رو من ميدونم      -عمرا... ولي آره داشتم.. آخه به چه درد ميخوره اون جور مرد ثروتمندي    -چش بود مگه؟        -اولا که من هفده سالم بود اون موقع دوما که اون از حزب الهي هاي شديد بود     -واقعاً؟   

-آره ...من نميدونم اون موقعها چرا هر چي مرد حزب الهي و مذهبي بود عاشق من مي شد... شانس نداشتم     -همون تيپپا هم به دردت ميخورن چون خيلي زبون درازي....قيافت گول زنه آخه هر کي ميبينه فکر ميکنه يه دختر مظلومي هستي    -نيستم؟       - چرا !!!!       -لوس ...مي دوني اگه زن اون شده بودم الان نوکرو کلفت که داشتم هيچ کلي هم پول توي بانک سوئيس داشتم      -الهي بميرم که حيف شدي    -آره واقعاً حيف شدم بد جور هم....ميگما ما چند روزه قهر نکرديم با هم.. من حوصلم سر رفته يه چيزي بگو قهر کنيم      -خدا همه مريضا رو شفا بده !!!        
...........................................................................................
يک ماه پيش رفتم بلاگ اسپات يک وبلاگ باز کردم که مطالب اينجا رو "يه جا" ببرم اونجا ولي نه بلد هستم و نه حوصلشو دارم بنابراين فعلا براي رضاي خدا يک سري فيلترشکن جديد ميذارم اونجا اين هم آدرسش :

http://zan1357.blogspot.com
2006/01/23

2 ------- دوشنبه سوم بهمن 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

فضولو بردن جهنم گفت چرا داغه !

انواع و اقسام وبلاگ ها هست و بعضي از وبلاگ ها خدايي حاوي مطالب خيلي خوب فرهنگي سياسي و اجتماعي هستن.... ما هم حق انتخاب داريم و اگه يک بار.. دو بار رفتيم توي يک وبلاگ و ديديم اونجا جز ک.. شعر !  چيزي نيست ديگه دليل نداره که بار دهم و بيستم باز به همون وبلاگ بريم.... آيا اين به اين معني هست که آدم به هر وبلاگي که ميره بايد به به چه چه کنه ؟  خير !  اين به اين معني هست که اگه آدم با نوشته هاي يک نفر موافق نبود خيلي محترمانه انتقاد کنه....

انتقاد يعني چي ؟ يعني اينکه نظر خودمون رو بگيم بدون اينکه بخوايم به طرف مقابل تحميل کنيم يا اينکه واسه اون شخص تعيين تکليف کنيم و دستور بديم که اينو بنويس اونو ننويس... ولي متاسفانه بين ما ايرانيا از جلمه خودم فرهنگ انتقاد کردن و انتقاد پذيري وجود نداره ...حق هم داريم چون در جايي شخصيت ما شکل گرفته که همه چيز با زور بوده و آزادي گفتار و نوشتار اصلاً وجود نداشته ....
حقوق بشر =  صفر........ حقوق زن = شوخي ميکني ؟ زن که حقو حقوق نداره !!!

ولي خوب اگه يه عده با بدو بيراه گفتن به من احساس خوشي و رضايت ميکنن باشه ايراد نداره... آدم اگه  يک نفرو هم خوشحال کنه خودش ثواب دنيوي و اخروي داره....ولي من تا به حال واسه کسي دعوتنامه ندادم که اينجا بياد... باور کنيد... !  :-)

 شاعر ميگه:
It's my weblog
It's now or never
I ain't gonna write forever
I just want to write while I'm alive
(It's my life)
My heart is like an open highway
Like Sigmund Freud said
I did it my way
I just wanna write while I'm alive
It's my weblog
2006/01/21

2 ------- شنبه يکم بهمن 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

 


تبليغات X
زن متولد ۱۳۵۷
زن متولد ۱۳۵۷
زن....زندگي....ايران....غربت....فرهنگ....شعر....حرف دل قلوه جيگر ............. www.1357.blogfa.com
من به ياد عطر بارون زده گلاي پونه

صفحه اول

اگه کسي برنامه هاي دكتر مظاهري رو در ماهواره ديده باشه ميدونه که با کسايي که تماس تلفني ميگيرن چه جور حرف ميزنه... يه مطلب خوندم خيلي خنده دار در همين مورد اينجا (لينکشو اينجا ديدم)


¤ يا ميخوان برن ايران يا در فكر ايران رفتن هستن 

¤ يا طلاق گرفتن  يا در حال طلاق گرفتن هستن 

¤ يا به فكر به هم زدن زندگيه بقيه هستن  يا يه نفره ديگه زندگيه خودشنو به هم زده

¤ يا از ايران يه قاليچه ابريشمي اوردن يا ميخوان به زودي برن ايران و يه فرش دوازده متري بيارن
¤ يا هر ماه پول ميفرستن ايران واسه کمک به خانواده يا پولشونو جمع ميکنن تا توي ايران خونه يا زمين بخرن

¤ يا پنجاه کيلو قرمه سبزيو شبيدو نعناع از ايران ميارن يا سي کيلو شامپوو کرمو لوازم آرايش ميبرن ايران

¤ يا دنبال شوهر هستن واسه دختراي مجرد فاميل که بتونن بيان خارج يا خودشون عروس پستي هستن

¤ يا ماشين آخر مدل سوار ميشن يا ادعا ميکنن که دقيقا همون ماشين رو توي ايران هم سوار ميشدن

¤ يا سنگ ايرانو به سينه ميزنن و ميگن که ايران بهترين جاي دنياست يا وقتي با بچشون حرف ميزنن وانمود ميکنن که خارجي هستن و فارسي بلد نيستن

¤ يا تازه رفتن ايران و دماغشنو عمل کردن يا ميخوان واسه عيد نوروز برن ايران ابروهاشونو درست کنن

¤ يا ميخوان برن ايران يه زن جوون بگيرن وردارن بيارن اينجا يا اينکه يه زن جوون گرفتن که بعد از گرفتن اقامت بلافاصله ازشون جدا شده

¤ يا از آزادي لذت ميبرن و مثل آدم زندگي ميکنن يا آزادي زياد عقده يشون ميکنه و ديگه نميدونن چه کار کنن

¤ يا منتظرن ببينن که چه خواننده اي مياد که برن باهاش عکس بگيرن و بفرستن ايران  يا اصلاً پاشونو توي ديسکو و کنسرتاي ايراني نميذارن

¤ يا مخالف سرسخت رژيم هستن يا بيستو چهار ساعت کانالاي جمهوري اسلامي رو نگاه ميکنن

¤ يا شرمنده جلوي بقيه ايرانيا واسه دخترشون که از  بغل اين در مياد ميره توي بغله اون يا سرفراز جلوي بقيه ايرانيا که پسرشون ده تا مو طلايي خوشگل داره

¤ يا توي ايران دكتر مهندس بودن يا فقطو فقط توي بالاترين منطقه تهران زندگي مي كردن

¤ يا از دلتنگي خانواده افسرده شدن يا به کل بي خيال خانواده شدن
يا.........يا........ ( ايراني ملت افراط و تفريط ) !


نميدونم فايده اي داره يا نه ولي براي الهام افروتن اينجا رو امضا کنيد. به هر حال جاي نگراني نيست چون مشکل اصلي ايران حل شده و اون چيزي نبود جز تعويض نام شيريني دانمارکي...حالا ملت هميشه در صحنه ميتونن با خيال راحت سر به بالين بذارن ...با خيال راحت هر سال برن مکه... با خيال راحت نذري بدن و با خيال راحت عذاداري کنن... آخه چه اهميتي داره که يک دخترک بيست و يک ساله زنداني شده....خوب شده که شده...به درك که شده....تا درس عبرت بشه واسه بقيه که ديگه به بنيانگذار اين رژيم توهين نکنن ! ! !
2006/02/19
2 ------- يکشنبه سي ام بهمن 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

پاسپورت ايراني رو عشق است !
 
"به نام نامي آزادي ، جمهوري اسلامي ايران گروه کميته مبارزه با سانسور اينترنت در ايران را فيلتر کرد به همين منظور آدرس اين گروه تغيير کرده و هم اکنون عزيزان مي توانند از آدرس زير ثبت نام کنند اعضاي قبلي گروه همچنان در گروه هستند"

در گروه کمیته عضو شوید

به دوستان خود نيز اطلاع دهيد
دو آیدی کمیته را در یاهو مسنجر اد کنید :
online_iranproxy
iranproxy_online
 ( توجه :  اين فقط جنبه اطلاع رساني داره و من خودم هيچي در اين مورد نميدونم منبع اينجا )

يک شرکت سوئيسي در يک بررسي بي ارزش ترين و با ارزش ترين گذرنامه هاي دنيا رو مشخص کرده :  
با ارزش ترين ها : دانمارک.. فنلاند.. امريکا.. سوئد.. آلمان.. که با هر کدوم از اين گذرنامه ها ميشه به حدود ۱۳۰ كشور جهان بدون ويزا سفر کرد.
بي ارزش ترينها :  افغانستان ..عراق.. ايران.. بورما.. سومالي.. که با هر کدوم از اين گذرنامه ها ميشه حدودا بدون ويزا به دوازده كشور جهان سفر کرد.  منبع اينجا

سيب سرخ واسه دست چلاق : نميدونم چرا هميشه زناي خوب گير مرداي عوضي ميفتن... امروز با يکي از همين زن ها حرف ميزدم...زن با سليقه.. مهربون.. زبرو زرنگ.. با هنر.. خوش برخورد.... که از شوهرش گله مي كرد که هرگز قدر زحمتا و خوبياشو نميدونه... دلم ميخواست بهش بگم... ببين اگه من به جاي تو بودم يه همچين شوهريو مينداختم توي توالت و سيفونشو ميکشيدم ...راحت... ولي نگفتم!
برعکسشم زياد ديدم... مرد خوب.. انسان..چشم پاك.. مهربون.. خوش برخورد.. با حال.. که گرفتار يک زن "بيچ" ميشه و صداشم در نمياد !


2006/02/17
2 ------- شنبه بيست و نهم بهمن 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

گل


 گل چقدر قشنگه

خيلي وقت بود که برام گل نخريده بودي... اينا رو که ديروز خريدي خيلي خوشحال شدم.... مرسي.
كاش هيچ زني توي دنيا تنها نبود و يه مرد خوب داشت که حداقل يک روز در سال براش گل بخره...
2006/02/15

2 ------- پنجشنبه بيست و هفتم بهمن 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

روزگار غريبيست نازنين

مطلب جديد در اون يکي وبلاگم اينجا
قابل نوشتن در بلاگفا نيست... بلاگ اسپات هم که همه چيز قاطي پاتي ميشه... خيلي سخته
2006/02/13


آهنگاي قديمي و خاطره انگيز رو ميتونيد دانلود کنيد اينجا ... البته در آرشيوش هم پر هست از اهنگاي باحال قديمي ايراني که قبلا مي شد دانلود کرد الانو نميدونم... اينو من امروز دانلود کردم خيلي قشنگه:
اميدم را مگير از من ....خدايا خدايا خدايا....دل تنگ مرا مشكن...خدايا خدايا خدايا...من دور از آشيانم...سر به آسمانم بي نصيب و خسته....ماندم جدا ز ياران....از بلاي طوفان بال من شكسته....اميدم را مگير از من....خدايا خدايا خدايا...دل تنگ مرا مشكن...خدايا خدايا خدايا (هايده)


احتمالا پيرترين وبلاگ نويس سوئدي يک مرد نود و سه ساله هست وبلاگش اينجا ... ما ايرانيا که نودو سه ساله نميشيم... اگه هم بشيم دراز به دراز ميخوابيم رو به قبله منتظر مرگ... اينا تازه ميرن وبلاگ مينويسن ! عجب تفاوت فرهنگ ها از زمينه تا آسمون گاهي ! اين پيرمرد سوئدي در سال 1989 زنش ميميره و بعد از اون ديگه تنها زندگي کرده و خودش همه کاراشو کرده... مرداي ايراني ياد بگيرن !  زن ها هم اگه شوهر وبلاگ نويس ميخواين بجمبين ! ;-) ...... اين پيرمرد سوئدي گفته که  ملت از خيلي کشورا واسش نظر گذاشتن و تشويقش کردن که بنويسه اون هم خوشحال شده.... آخي نازي....من که جرات نميکنم نظر بدم و بگم ايراني هستم بدبخت فکر ميکنه اومدم به خاطر اون کاريکاتورها وبلاگشو آتيش بزنم... زهره ترک ميشه !

از يه نفر ميپرسن تا حالا توي صف هول دادي... ميگه نه.. ولي يه بار توي صف هول شدم دادم (جک قديمي) ... حالا حکايت بي بي سي هست... علتش چيه که سخنراني خميني در سال ۵۷ رو برداشته ؟ من لينکشو نگه داشته بودم مي خواستم بازم گوش بدم ديدم نيست برش داشتن... از فيلتر شدن ترسيدن ؟ اونا که ديگه فيلتر شدند پس برداشتن اون سخنرانيها چه معني داره !!! واه واه خدا به دور ...

نکته ۱:چون چند نفر فيلترشکن جديد خواستن من فيلتر شکنهاي قديمي رو پاك کردم و يک سري ديگه گذاشتم که مال امروز هست و هفته پيش .. اينجا.... وسط صفحه ....خيرشو ببينيد اميدوارم که کار کنن !
نکته ۲: اون برادر يا خواهري که الکي اينجا رو پينگ ميکنه... ببين اگه خيلي به ک... شعراي من علاقه داري بگو خوب زودتر زودتر مطلب بنويسم !
2006/02/10
 

2 ------- جمعه بيست و يکم بهمن 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

"فردا که بهار آید آزاد و رها هستیم... نه ظلم و نه زنجیری..." !!!!!

وقت ندارم فقط مي خوام تا دير نشده بگم دهه فجر به همه عاشقان آزادي مبارک... اگه موافق اين انقلاب هستي که چه بهتر... اگه مخالف هستي که خاک رس بر سرت... چون اين انقلاب جز آزادي و افتخار چيزي به ما نداد... البته من که خودم يادم نيست... وقتي انقلاب شد داشتم توي قنداقم جيش مي كردم ولي خوب اگه آدم يه جو شعور داشته باشه ميفهمه که:  استقلال آزادي جمهوري اسلامي...لينک قديمي هست ولي ديدنش خالي از لطف نيست. اين هم منو واقعاً تحت تاثير قرار داد اشک در چشمانم جمع شد !!!!!

اين آهنگ رو هم که هيچ ربطي به مطلب بالا نداره من شونصد ميليون بار گوش کردم و حالم داره ازش به هم ميخوره ...چرت و پرت زياد ميگه ولي با نمکه...اينجا
2006/02/06
2 ------- دوشنبه هفدهم بهمن 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

اعتصاب در ايران !!!

  
 مطلب جديد در اون يکي وبلاگم اينجا
 قابل نوشتن در بلاگفا نيست



اعتصاب کردن در ايران واقعاً دل شير مي خواد
قابل توجه کسايي که خارج از كشور هستن و ميگن لنگش کن
 منظورم کانالهاي ايراني در امريکا هستند 
اخبار در مورد اعتصاب رانندگان اتوبوس اينجا و اينجا
2006/02/03

2 ------- جمعه چهاردهم بهمن 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

غريزه مردونه ؟!!!

در رابطه با مطلب قبلي اين که بگيم دنبال زنهاي ديگه بودن يک غريزه مردونه هست خيلي يک جانبه ميشه... چرا؟  چون اين غريزه در وجود زنها هم هست... مثلا يک مرد ۴۵ ساله که يک زن ۴۰ ساله داره مسلما دوست داره که بره و  با يک دختر ترگل ورگل ۲۰ ساله حال کنه (شامل همه نميشه مسلما)... کي بدش مياد ؟  وقتي پيغمبر ما مي كرد چرا بقيه نکنن !؟  اين حق به انسان داده شده.... حالا يک زن ۴۵ ساله رو در نظر بگيريد که يک شوهر ۶۰ ساله داره... آيا فکر مي كنيد اون زن بدش مياد بره توي بغل يک پسر ۲۵ ساله بخوابه؟  نه والا بدش نمياد که هيچ.. خوشش هم مياد...(شامل همه نميشه مسلما)...

ولي مسئله اينجاست که از اول توي گوش ما فرو کردن که نياز جنسي فقط مخصوص مرد ها هست و يک مردي که مثلا دور از زنش باشه و در سفر باشه ممکنه هوسش کنه پس حق داره بره چار تا کلمه عربي بخونه و با يه زن ديگه حال کنه... خوب ببينم حالا فکر مي كنيد اون زن چه حسي داره؟  ايا اون زن اصلاً نياز نداره... يا اينکه داره ولي چون عرف جامعه ايجاب نميکنه پس نه حق داره راجع بهش حرف بزنه و نه حق داره فکرش رو هم بکنه... هميشه به اين صورت بوده بين ما ايرانيا که مردا راحت حرفاشونو ميزنن ولي همون حرفا به زن که ميرسه ناشايست ميشه

مثلا يه مرد راحت ميتونه وقتي يه زن خوش اندام توي تلويزيون ميبينه بگه واي عجب چيزيه ها... با اين خوابيدن داره... و بقيه هم ميخندن و تاييد ميکنن ...ولي چند بار تا به حال ما شنيديم يک زن همچين چيزي رو بگه در مورد يک مرد و بقيه هم بخندن؟ ... زنها چقدر آزادن که راجع به فانتاسيهاشون حرف بزنن؟ ... چند بار شنيديد فانتاسيهاي يه زنو ؟  حالا بشنويد که نگيد اين نيازها فقط در مرد هست و طبيعي هم هست :  من خودم دوست دارم هم زمان با چهار تا مرد بخوابم... چيه چرا اون جوري نگاه مي كنيد؟ فانتاسيه ديگه ...خوش اشتها بيدم؟.......  هه هه... و اين چهار نفر هم هر چهار نفري نيستن بلکه كاملا مشخص هستن ...البته اين فقط يک فانتاسي هست که هيچ وقت انجام نميشه... فقط مي خوام بگم که خيلي چيزا در وجود ما زنها هست که بقيه فکر ميکنن نيست

۱) مرد خودم  
۲) يکي از همکارام  
۳)  يکي از استادهاي دانشگاه قبلي  
۴)  يکي از فاميلها

نتيجه گيري:  ما بايد يک سري افكار کهنه رو که متعلق به ۱۴۰۰  سال پيش هستند و شايد در اون زمان صدق مي كردند رو دور بريزيم و با شرايط روز پيش بريم... يادمون هم باشه که وجدان.. شرف.. انسانيت و تعهد چيزايي هستن که هيچ وقت نبايد کهنه بشن...اگه يک مردي زنش بنا به بچه دار شدن و مسئوليت زياد اون هيکل و قيافه رو از دست داد و اگه قانون به اون مرد اجازه ميده که هم زمان چهار تا زن ديگه داشته باشه... خود اون مرد بايد پيش وجدان خودش ببينه که چه کاري درست هست... و نظر من اين هست که آدم تا زماني که با يک نفر حال ميکنه ( صکص اخلاق تفاهم علاقه ) بايد بمونه... اگه حال نکرد بايد رسما جدا بشه و بعد بره دنبال نفر بعدي... در غير اين صورت ديگه اسمشو نميشه گذاشت انسان...خيلي سعي کردم خلاصه کنم... چون ميدونم مطالب طولاني رو هيچکس نميخونه... باز هم ميگم که همه مثل هم نيستن و خيانت براي هيچکس قابل قبول نيست چه زن و چه مرد
2006/01/31
 نظرخواهي بسته شد

2 ------- سه شنبه يازدهم بهمن 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

"طلاقت ميدم ولي بچه بهت نميدم" !

چند سال پيش يکي از آشناهاي ما ازدواج کرد... يه دختره جوون خوشگل شيطون باحال با احترام با سليقه تحصيل کرده... و خلاصه هر چيزي که يه مرد ميخواست اون داشت و مرداي زيادي حسرت داشتنشو مي خوردن... خيلي زود بچه دار شد و ما همه فکر ميکرديم که خيلي خوشبخت هستن تا اينکه ديروز شنيدم که شوهر مربوطه ميره دوست دختر مي گيره و وقتي زنش ميفهمه انکار ميکنه ولي خوب زن گير ميده و دنبال شوهره ميره جايي که مرد با دوست دخترش قرار داشته... مرد هم خيلي راحت ميگه همينه که هست... طلاقت ميدم بچه رو هم بهت نميدم... اينجا ايرانه مرد هم حق داره هم زمان چهار تا زن داشته باشه كاملا قانوني و بدون مشکل... خلاصه زن بدبخت که حالا شنيدم ديگه نه خوشگله نه خوش هيکل قهر ميکنه ميره خونه باباش و وقتي ميبينه چاره اي نداره و تحمل دوري بچش براش مثل مرگ ميمونه برميگرده و داره زندگي ميکنه با همون مرد کثيف!

حالا اينکه چرا اون مرد به همچين زن خوب و مهربوني خيانت ميکنه رو من کار ندارم ممکنه دلايلي داشته باشه که بقيه نميدونن... ولي چيزي که منو به عنوان يه زن خيلي ناراحت ميکنه اينه که واقعاً زن در ايران هيچ حقو حقوقي نداره... خيلي زن ها دارن زندگي ميکنن بدون اينکه راضي باشن فقط از ترس اينکه مرد بچه رو ازشون بگيره... مرد هم خيلي راحت ميره با زناي ديگه حال ميکنه... نهايتا هم چهار تا کلمه عربي ميخونن که ديگه كاملا قانوني بشه ...بقيه ملت هم ميگن خوب مرد بود ديگه حتماً ميخواسته...از ديروز که اينو شنيدم آنچنان تنفري نسبت به مردها پيدا کردم که دلم مي خواد الان بيست تا مردو بذارم تنگ ديوار بعد دونه دونه توي قلباي نداشتشون خنجر فرو کنم !!!
2006/01/30
2 ------- دوشنبه دهم بهمن 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

بلوف

من از اينکه آدم از خودش الکي تعريف کنه بدم مياد ولي وقتي واسه مصاحبه کار ميري مجبور ميشي الکي از خودت تعريف کني
من خسته نميشم
من عصباني نميشم
من با همه خوب كنار ميام
توي محل کار قبلي همه منو دوست داشتن
من مشکلات خونه رو سر کار نميارم
هر چقد هم ناراحت باشم نشون نميدم
...........
واي چقدر بلوف... نميدونم رئيسه اون همه بلوفو باور کرد يا نه.... ولي فکر کنم باور کرد چون اصلاً نخنديدم ! :-)
2006/01/28
2 ------- يکشنبه نهم بهمن 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

PostSecret

 

مطلب جديد در اون يکي وبلاگم اينجا
"واه واه تحفه"
2006/01/27

Sometimes we put up walls
Not to keep people out
but to see
who cares enough
to knock them down

 
2006/01/24

2 ------- سه شنبه چهارم بهمن 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

مرد ثروتمند ;-)

چند روزي که اين ماشين ظرف شويي ايراد پيدا کرده زندگي به ما تيره و تار شده... پريروز اومدم خونه ديدم که مرد من زودتر از من اومده و يک کوه ظرفي که جمع شده بودو شسته... دمش گرم والا... شب اومدم ظرفا رو بذارم سر جاشون ديدم لبه يکي از بشقابا رو پرونده... بشقاب به دست و جيغ زنان رفتم سراغش:        

-اين چه طرز ظرف شستنه آخه مرد حسابي.. چرا لبه بشقاب نازنينو پروندي   -من؟!       -نه عمه من!    -حالا پريده که پريده برو يکي ديگه بخر    -وا چه حرفا !!!     -اين همه آدم دارن ميفتن ميميرن تو واسه يه بشقاب داري جيغ ميزني؟!     -ميگم حواستو جمع کن خوب!     -اين هم به جاي دست درد نکنته؟  بدشم تو که خودت هزار تا از اين بشقابا شکوندي تا به حال     -آره ولي وقتي ميشکنه ميندازي توي آشغالي... اينجوري دلم نمياد بندازم دور فقط بايد حرص بخورم   

-نميخواد حرص بخوري بچت شير جوش ميخوره      -هر هر هر بي مزه        -باشه پس ديگه خودت ظرف بشور     -مگه نميشورم؟!!!... پريروز توي خونه مثل کلفتا از صب تا شب جارو کن... تي بکش... توالت بشور... ظرفشويي رو با وايتکس بساب... باشه خدايا شکرت... اگه من يه مرد ثروتمند داشتم الان بايد چهار تا کلفت و نوکر داشتم... شكر بازم شكر       -خواستگار ثرورتمند که شنيدم داشتي     -تو از کجا مي دوني؟     -خيلي چيزا رو من ميدونم      -عمرا... ولي آره داشتم.. آخه به چه درد ميخوره اون جور مرد ثروتمندي    -چش بود مگه؟        -اولا که من هفده سالم بود اون موقع دوما که اون از حزب الهي هاي شديد بود     -واقعاً؟   

-آره ...من نميدونم اون موقعها چرا هر چي مرد حزب الهي و مذهبي بود عاشق من مي شد... شانس نداشتم     -همون تيپپا هم به دردت ميخورن چون خيلي زبون درازي....قيافت گول زنه آخه هر کي ميبينه فکر ميکنه يه دختر مظلومي هستي    -نيستم؟       - چرا !!!!       -لوس ...مي دوني اگه زن اون شده بودم الان نوکرو کلفت که داشتم هيچ کلي هم پول توي بانک سوئيس داشتم      -الهي بميرم که حيف شدي    -آره واقعاً حيف شدم بد جور هم....ميگما ما چند روزه قهر نکرديم با هم.. من حوصلم سر رفته يه چيزي بگو قهر کنيم      -خدا همه مريضا رو شفا بده !!!        
...........................................................................................
يک ماه پيش رفتم بلاگ اسپات يک وبلاگ باز کردم که مطالب اينجا رو "يه جا" ببرم اونجا ولي نه بلد هستم و نه حوصلشو دارم بنابراين فعلا براي رضاي خدا يک سري فيلترشکن جديد ميذارم اونجا اين هم آدرسش :

http://zan1357.blogspot.com
2006/01/23

2 ------- دوشنبه سوم بهمن 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

فضولو بردن جهنم گفت چرا داغه !

انواع و اقسام وبلاگ ها هست و بعضي از وبلاگ ها خدايي حاوي مطالب خيلي خوب فرهنگي سياسي و اجتماعي هستن.... ما هم حق انتخاب داريم و اگه يک بار.. دو بار رفتيم توي يک وبلاگ و ديديم اونجا جز ک.. شعر !  چيزي نيست ديگه دليل نداره که بار دهم و بيستم باز به همون وبلاگ بريم.... آيا اين به اين معني هست که آدم به هر وبلاگي که ميره بايد به به چه چه کنه ؟  خير !  اين به اين معني هست که اگه آدم با نوشته هاي يک نفر موافق نبود خيلي محترمانه انتقاد کنه....

انتقاد يعني چي ؟ يعني اينکه نظر خودمون رو بگيم بدون اينکه بخوايم به طرف مقابل تحميل کنيم يا اينکه واسه اون شخص تعيين تکليف کنيم و دستور بديم که اينو بنويس اونو ننويس... ولي متاسفانه بين ما ايرانيا از جلمه خودم فرهنگ انتقاد کردن و انتقاد پذيري وجود نداره ...حق هم داريم چون در جايي شخصيت ما شکل گرفته که همه چيز با زور بوده و آزادي گفتار و نوشتار اصلاً وجود نداشته ....
حقوق بشر =  صفر........ حقوق زن = شوخي ميکني ؟ زن که حقو حقوق نداره !!!

ولي خوب اگه يه عده با بدو بيراه گفتن به من احساس خوشي و رضايت ميکنن باشه ايراد نداره... آدم اگه  يک نفرو هم خوشحال کنه خودش ثواب دنيوي و اخروي داره....ولي من تا به حال واسه کسي دعوتنامه ندادم که اينجا بياد... باور کنيد... !  :-)

 شاعر ميگه:
It's my weblog
It's now or never
I ain't gonna write forever
I just want to write while I'm alive
(It's my life)
My heart is like an open highway
Like Sigmund Freud said
I did it my way
I just wanna write while I'm alive
It's my weblog
2006/01/21

2 ------- شنبه يکم بهمن 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

 


تبليغات X
زن متولد ۱۳۵۷
زن متولد ۱۳۵۷
زن....زندگي....ايران....غربت....فرهنگ....شعر....حرف دل قلوه جيگر ............. www.1357.blogfa.com
خدا ميطلبه... ولي عوضي !


صفحه اول

يکي از کانال هاي جمهوري اسلامي در ماهواره  :  زني رو نشون ميده که يه النگو ميذاره روي ميز و بعدش هم تبليغي که ميگه به آستان بازسازي اماکن متبرکه در عراق کمک کنيد !!!  (جمله دقيق يادم نيست البته) با ديدن اين تبليغ که چند ثانيه هم بيشتر نبود مي خواستم با سر برم توي شيشه تي وي...

همه ما مسئول هستيم و اگر اون دنيايي باشه (اگر) بايد جواب گو باشيم... مخصوصا کسايي که هر سال ميرن مکه و يه مشت پول مفتو ميريزن توي جيب يه عده مفت خور... بي اعتنا به اينکه توي ايران ما چه ميگذره.... دلشون هم خوشه که خدا خودش طلبيده بود !!!  خدا طلبيده بود يا چشمو هم چشمي ؟! 
( خواهش ميکنم نظر بي ربط نديد )
سيزده سالگی: سن اعتياد و روسپيگری در ايران
افزايش جرايم مسلحانه و تجاوز در تهران؛ راه حل چيست؟

2006/01/18
چند بار بايد بگم که اين مطالب مسلما شامل همه نميشه؟! ديگه اينو هر کسي بايد بدونه !!!
پي نوشت:  توضيح واضحات اين که منظور من فقط آدماي ثروتمندي بود که بيست بار رفتن مکه و در همسايگي اونها يا در آشناها هستند افرادي که صورتشونو با سيلي سرخ کردن ...وگرنه کسي که با خلوص نيت يک بار ميره مکه خيلي هم خوبه! 

2 ------- چهارشنبه بيست و هشتم دي 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

وابستگي بيش از حد


فيلترشکن هاي جديد در اينجا  و  اينجا
Antifilter here and here

سلام به تو خواننده احتمالي... تا حالا فکر کردي چرا اينقدر زناي ايراني به بچه هاشون وابسته هستن ؟ فکر نکردي؟!  خوب به من چه ! ;-) ولي من فکر کردم... جريان از اين قراره که اکثر ازدواج هاي ايراني الکي هستن و از اونجا که ملت احمق تشيف دارن با وجود اختلاف نظر فوري بچه دار ميشن به اين اميد که زندگيشون بهتر بشه ولي خوب بهتر بشو نيست که نيست... اينه که زن ايراني که در خيلي از موارد به مردش وابستگي کامل داره مجبوره بمونه به خاطر بچش و به قول معروف بسوزه و بسازه... طلاق هم که بين ايرانيا به سادگي نيست... آدم بايد از هفت خان رستم رد بشه و سرزنش هرکسوناکسي رو تحمل کنه بنابراين اين چنين زني ميشه يه مادر نمونه که همه عشق و علاقشو ميريزه به پاي بچهاش... بيچاره زناي ايراني.... ( اين مطلب مسلما شامل همه نميشه چون همه مثل هم نيستن )
2006/01/17 
خواهشا اگه با من و افکار من و نوشته هاي من مشکل داريد مثل آدم انتقاد کنيد... بيخود بدو بيراه نگيد که حوصله ندارم ميزنم كافه رو ميريزم به هم! 

2 ------- چهارشنبه بيست و هشتم دي 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

مردا فقط سايز بزرگ دوست دارن !

اين مردا هم نوبرن به خدا... آي کيو هستن بد جور... آقا اين مرد من رفته بود سفر واسه من سوغاتي آورد از جمله يه لباس زير... خيلي خوشم مياد مرد واسه زن لباس زير بخره ...خيلي آدم احساس ميکنه صكصي ميشه :

ـ واي دستت درد نکنه اين واسه منه؟        -آره عزيزم خدا کنه دوست داشته باشي          -بذار بازش کنم ببينم        -مدلش خيلي قشنگه    -وااااا خدا مرگم بده اين چيه ديگه؟!!!    -لباس زيره ديگه     -مرد حسابي اين که حداقل چار سايز بزرگتره از من!!!    -مگه ميشه؟ بده ببينم    -بيا ببين...آخه من با اين هيکل فسقلي تو رفتي کرست گرفتي سايز "پاملا آندرسون" ؟!!!      -اي واي اشتباه شده فروشنده داد بهم... اشتباه داده     -ماشالا بعد از قرني واسه من لباس زير خريدي اون هم اندازه مادر رستم..           -ببخشيد اشتباه شد ديگه    -نخير حالا فهميدم     -چيو فهميدي؟      -تو کرست گرفتي همون سايزي که آرزو داري سينه هاي من باشه... آره؟    -نه به خدا    -دروغ نگو ..مگه هميشه نميگي به من كاش سينهات بزرگتر بود... كاش حامله بشي بچه شير بدي که سينهات بزرگتر  بشن     -سر به سرت ميذارم عزيزم    -نخير سر به سر نيست شما مردا همتون همينيد...عب نداره الان که کار نيمه وقت دارم پولم نميرسه ولي کارم تمام وقت که بشه ديگه هيچي نميخرم پولمو جمع ميکنم ميرم سيليکون ميذارم... حالا بشينو تماشا کن    -اي داد بيداد عجب دردسري شد اين کرسته ها... كوتاه بيا حالا تو    -نميخوام... ساكت شو با من ديگه حرف نزن... به سينهام هم حق نداري دست بزني... محروم ميشي از امروز    -نه تو رو خدا محرومم نكن.. دلت مياد؟     -آره مياد...اسن حيف سينه هاي من... به درد تو يه جفت سينه گنده آويزون ميخوره که توي دهن جا نشه حيفه من حيف...

من مثلا جون عمم توي ترکم (ترک اينترنت) !  ولي يواشكي مي خوام آپ کنم اگه کسي هم اينجا مياد به روي خودش نياره.... :-)
2006/01/16

پي نوشت:  راستي امروز ۲۶ دي هست توي چند تا وبلاگ ديدم نوشته شاه رفت واقعاً کسي ميدونه اگه اون مونده بود الان وضع ايران بهتر بود يا بدتر ؟  خدا ميدونه.... عکس رو اينجا ديدم.
2 ------- دوشنبه بيست و ششم دي 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

No way

ترک کردن هروئين از ترک کردن اينترنت آسونتره !
"اي كاش من هم يک معتاد به نت نبودم"
از فرمايشات زن متولد ۱۳۵۷
روز اول که "اينترنت خون" آدم پايين مياد کمي حالت سرگيجه به آدم دست ميده... ادامشو بعدا مي نويسم چون يک هفتست توي ترکم... هه هه ;-)
2006/01/14

2 ------- شنبه بيست و چهارم دي 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

فيلترشکن

 
http://www.unblockthis.com/
http://www.hiddenproxy.com/
http://www.rapidproxy.com/
http://www.down-land.com/azad/
http://www.mrnewguy.com/
http://www.enigmaproxy.com/
http://www.proxydrop.com/
http://www.sneakyuser.com/
http://www.wowhoahoa.com/
http://www.httproxy.com/
http://www.neoproxy.net/
http://www.tntproxy.com/
http://demonproxy.com/
http://hideyour.info/
http://proxynow.info/
http://unfilter.net/
http://proxymod.com/
http://www.prx1.com/
http://howto.pro/
http://rwnt.us/
http://www.redproxy.be/
http://www.letsproxy.com/
http://www.silkware.net/
http://www.keykhosro.com/
http://www.kianee.com/
http://www.keshvar4irani.com/
https://www.fsurf.com/indexs.html
https://cpr0x.com/
https://djir.net/kamran.php
https://filteropener.com/
https://www.kproxy.com/
https://kamirsp.com/kamran.php
https://kamirsp.net/kamran.php
https://fastopener.com/
https://209.67.210.203/
https://www.anonymizer.com/
https://proxify.net/
http://www.sneakyuser.com

http://www.proxy-sock.com//
http://hideyour.info/
ف ي ل ت رش ک ن ها از اينجا لينک اصلي از اينجا

comments ? press F8 to change language
First page

2 ------- يکشنبه هجدهم دي 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

يادت نره کي بودي و از کجا اومدي

من هيچ کاره هستم ولي همين جا حمايت خودمو از امير حيدري اعلام ميکنم.. اون هم شايد مثل همه ما مرتکب اشتباهاتي شده ولي نبايد فراموش کرد که حدود ۲۰۰۰۰۰ نفر ( دويست هزار نفر ) با کمک امير حيدري به طور قاچاق به امريکا.. کانادا..سوئد و .. اومدن.. از اين تعداد حدود ۳۶۰۰۰ نفر به سوئد اومدن... بگذريم از اينکه همشون اقامت نگرفتن ولي اين ديگه از بدشانسي خودشون بوده و نميشه همه گناه ها رو گردن امير حيدري انداخت... حالا بعد از اين همه سال دولت سوئد مي خواد اين بنده خدا رو اخراج کنه و به ايران بفرسته... به نظر من اونايي که از طريق امير حيدري اومدن بيرون از ايران نبايد مثل ماست نگا کنن و بايد ازش حمايت کنن... دوباره هم تکرار ميکنم که امير حيدري پسر پيغمبر نيست و اشتباهاتي رو مسلما مرتکب شده ولي فکر ميکنم خدماتي که به ايرانيا کرده صد برابر باشه...امار و ارقام رو از سايت استکهلميان برداشتم... ميتونيد بيشتر راجع بهش اينجا بخونيد.

من عقيده دارم که ما هر چي داريم از اين انقلاب داريم... واقعاً بايد به وجود آدماي خوش قدمي مثل من افتخار کرد که تا به دنيا اومديم زد و انقلاب شد... هر کي موافق نيست خيلي خره !!! ميگيد نه اينجا رو بخونيد.
2006/01/06
2 ------- جمعه شانزدهم دي 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

اینجا ستاره ها همه خاموشند

بعضي جاها نوشته پونزده دي بعضي جاها يه عدد ديگه فرق هم نميکنه مهم اينه که يادي از فروغ فرخزاد کرده باشيم :
.....من از میان ریشه های گیاهان گوشتخوار می آیم..... و مغز من هنوز.....لبریز از صدای وحشت پروانه ایست که او را.....در دفتری به سنجاقی...مصلوب کرده بودند....

اين مطلب مربوط ميشه به خانوما:  به دست اوردن دل مردها از دو طريق ممکنه... خوب؟  بگو خوب ديگه! آها... اوليش صکص خوب... دوميش آشپزيه خوب... خوب؟  البته فقط اين دو تا نيست ها... ولي اين دو تا خيلي مهمه... اکثر زناي ايراني که اولي رو ندارن... يه عده خيلي بدبخت مثل من هم نه اولي رو دارن نه دومي رو !  از اولي نمينويسم چون خيلي بهم اعتراض شده ولي از دومي مي نويسم.... يکي از اکتشافات اخير من اين هست که وقتي ماکاروني درست ميکني قاطيه اون چيزا که ميريزي يک شاخه کرفس (کلفس؟) هم خورد کن ريز ريز و بريز توش... خوب؟  بعد ماکاروني رو که دم ميکني اينو بريز قاطيش... خوب؟  وقتي که دم ميکشه و درشو بر ميداري آن چنان بوي خوبي داره که مست خواهي شد.
2006/01/05

2 ------- جمعه شانزدهم دي 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

جنس مونث باشي و در ايران هم بزرگ شده باشي

دختر نبايد بخنده... دختر نبايد سبک باشه... دختر نبايد دامن كوتاه بپوشه... دختر نبايد اينجوري راه بره... دختر نبايد اينجوري حرف بزنه... دختر نبايد اينو بگه...و ... و ... اينا رو من خودم زياد شنيدم سالها پيش و چقد اعصاب خورد کن بود.... آخر هم دليلشو نفهميدم... دختر بودن در ايران واقعاً سخته واقعاً !

اگه يه روز يه دختر داشته باشم بهش ميگم دختر بايد بخنده ...مادر جون هر چي دلت مي خواد بخند.... اگه يه مرد احمقي هم پيدا شد که با خنده تو تحريك شد اون ديگه مشکل خودشه... بخند دختر گلم.... اوا من چه مادر خوبي ميشم ها ! :-)

نکته۱: به چند نفر که گاهي اينجا ميان و نظر دادن ولي آدرس وبلاگ ندارن يا نذاشتن در همين نظر دهي من در يک نظر جواب ميدم اگه مربوط به شما ميشه بخونيد :-)  
نکته۲: اين نظر دهي من نميدونم چه مرگش شده از ساله نو به اين ور سخت باز ميشه هم اينجا هم بعضي از وبلاگاي ديگه بايد صفحه رو دو بار باز کنم که شايد باز بشه نظر ها :-(
نکته۳: اينجا جن داره به محض اينکه آپ ميکنم در سه سوت پينگ ميشه آقا من شايد آرزو دارم خودم پينگ کنم يه بار !!!! :-O


2006/01/04

2 ------- چهارشنبه چهاردهم دي 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

امان از کمبود وقت

سال ۲۰۰۶ مبارک... هوررررررررا .... سال نوي همتون مبارک 
2006/01/01

شب سال نو خيلي خوب شروع شد و داشت حسابي خوش ميگذشت تا اينکه نزديک تحويل سال يعني ساعت دوازده شب من يک نفرو ديدم... چند سال پيش يعني اون زمان که جوون موون بودم يک دوست پسر چتي داشتم که يک سال با هم چت کرده بوديم و اون خيلي اصرار داشت که هم رو ببينيم... واسه من هم عکس فرستاده بود و قيافه خيلي خوب و مهربوني داشت ولي خوب من ديگه خسته شدم و به هم زدم... شب سال نو پسر رو ديدم... فکرشو بكن کسي رو فقط توي عکس ديده باشي و اون طرف تو رو هرگز نديده باشه يهو طرفو جلوي روت ميببيني ...چه حالي به آدم دست ميده ...تمام شب تا نزديکي صبح که اونجا بوديم اونقد لبامو گاز گرفتم که زخم شد... همش نگران بودم که منو بشناسه و هم زمان دوست داشتم برم بهش بگم که من فلاني هستم ولي خوب جرات نكردم ... لعنت بر اون کسي که چتو اختراع کرد... ;-)

مرد من از سفر برگشت و دو تا صکص خيلي بيخود داشتيم چون مهمون توي خونه بود و مجبور بودم خفه بشم... اين از اين ...روز بعدش هم که دوامون شد طبق معمول!  که البته تقصير من بود ولي غرورم اجازه نداد که اعتراف کنم... اون هم منو تنها گذاشت و رفت خونه دوستش... "ديگه حالي به آدم ميمونه... نه والا... احوالي به آدم ميمونه ...نه بللا"
زندگي هم بر خلاف تصور خيليا همش قربونت برمو فدات بشمو صکص نيست... آدم بعضي روزا روي فرمه... بعضي روزا نه... ولي خوب عدم تفاهم در بعضي موارد واقعاً در زندگي مشکل ساز ميشه يعني آدم واقعاً ميمونه که چه کار کنه...و اين فکر هم که بشه در اون مورد خاص اون فرد رو تغيير داد فکري بيهوده هست چون يک سري رفتار يا افكار در وجود هر کسي از يک سني شکل مي گيره و به يک سن خاص که ميرسه آدم... ديگه تغيير اون رفتار يا افكار مشکل ميشه... به هر حال زندگيه ديگه هميشه بر وفق مراد آدم نيست :-)

در آخرين نظر دهي که باز بود يه نفر به نام "منم" در چندين نظر متوالي يک مقاله رو کپي کرده راجع به آلت تناسلي مرد ها  و سايزش و اينکه آيا واقعاً زنها سايز بزرگتر رو بيشتر دوست دارن يا نه... ( نه والا من که دوست ندارم پدر آدم در مياد!  هه هه )  که اگه کسي بخواد ميتونه اونجا نگا کنه و بخونه ...البته من خودم حدود دو هفته پيش در يک سايتي که يادم هم نيست خونده بودم اون مطلبو...

نکته
: خواهش ميکنم اگه وقت ميذاريد و نظر ميديد و من هم طبيعتا وقت ميذارم و ميخونم لطفا نظري باشه که به مطالب مربوط بشه... حالا موافق يا مخالف مهم نيست...وگرنه لطفا زحمت نکشيد... يک خواهش ديگه هم اينکه لطفا با چند اسم مختلف چند نظر مختلف نديد... جرات داشته باشيد و اگه حرفي ميزنيد پاش وايسيد... ممنون :-)
2006/01/02
2 ------- يکشنبه يازدهم دي 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نيست

شاعر ميگه : بنده پير خراباتم که لطفش دائم است.... ورنه لطف شيخ و زاهد گاه هست و گاه نيست..
و در يه جاي ديگه ميگه : بر در ميخانه رفتن کار يکرنگان بود.... خود فروشان را به جمع مي فروشان راه نيست..   و باز همون شاعر در يه جاي ديگه ميگه : آخ چقد هوس صکص کردم... دارم ميميرم از بي صکصي... ما زناي ايراني هم نوبر هستيم والا... تا هست ناز مي كنيم... طرف بايد به زور بک... ولي وقتي نيست آنچنان تشنه ميشيم که نگو و نپرس !


يکي از اکتشافات خودم رو هم بگم و برم لالا کنم : بر اثر نداشتن صکص بعد از چند هفته صورت آدم پر جوش ميشه.... آخه من با اين سن و سال بايد صورتم جوش بزنه؟!  نبايد ديگه! ... پس چي نتيجه ميگيرم؟  اينکه اين به دليل کمبود صکص هست و بس... به زودي اين كشف جديد من در اينجا به چاپ خواهد رسيد... البته اين که نوشتم اينجا فقط يه "ابسترکت" بود يعني خلاصه... وگرنه اين تحقيق شامل صدها صفحه ميشه... مثل اون ديوونه هه که راجع به رفتار اسب ها يه كتاب نوشته بود... از اول تا آخرش پيتيکو... پيتيکو... پيتيکو... :-)

2 ------- جمعه دوم دي 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

اوني که ميخواستي تو غبارا گم شد


يادته اولين بار که همديگرو ديديم... اومدي توي جمع ما و شروع کردي به حرف زدن... از خودت و دختري که چقد عاشقش بودي... از اينکه چه بلايي سرت اورده... از اينکه زندگيتو نابود کرده... از اينکه تنهايي... از اينکه ناراحتي ..شب يلدا بود... من توي يه عالم ديگه بودم... فکرم پيش مردي بود که منو نميخواست... هر کاري مي كردم منو نميخواست... تو رو ديدم... اصلاً تحويل نگرفتم... جواب سلامتم به زور دادم... وقتي داشتي حرف ميزدي حالم داشت به هم ميخورد از حرفات... يادمه تنها حرفي که بين من و تو رد و بدل شد اين بود که تو گفتي سر درد داري و من گفتم که قرص دارم.. گفتي نميخواي... رفتي... نميدونم کجا ولي اونقد دستات حرارت داشت که تمام شب دنبالت بودم... احساس مي كردم نياز داري با يک نفر حرف بزني ولي ديگه نديدمت... رفتي... نمي دونستم اون شب زندگي منو از اين رو به اون روميکنه... نمي دونستم آخرش چي ميشه ... كاش هيچ وقت نديده بودمت اون شب... كاش نه تو زندگي منو خراب ميکردي نه من زندگي تو رو... كاش


آدم خيلی حقيره بازيچه تقديره          پل بين دو مرگه، مرگی كه ناگزيره
حتي خود تولد آغاز راه مرگه                        حديث عمر و آدم حديث باد و برگه
آغاز يك سفر بود وقتي نفس کشيديم       با هر نفس هزار بار به سوي مرگ دويديم
تو اين قمار كوتاه نبرده هستي باختيم               تا خنده رو ببينيم از گريه آينه ساختيم
آدم خيلی حقيره بازيچه تقديره                                   پل بين دو مرگه مرگی كه ناگزيره
فرصت همين امروزه برای عاشق بودن            فردا مي پرسيم از هم غريبه اي يا دشمن
ای آشنای امروز عشق منو باور كن                فردا غريبه هستی امروزو با من سركن
تولد هر قصه يه جاده كوتاهه                             اول و آخر مرگه بودن ميون راهه
اگر چه عاجزانه تسليم سر نوشتيم     با هم بيا بميريم شايد يه روز برگشتيم
آدم خيلی حقيره بازيچه تقديره        پل بين دو مرگه، مرگی كه ناگزيره

2 ------- پنجشنبه يکم دي 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

 


تبليغات X
زن متولد ۱۳۵۷
زن متولد ۱۳۵۷
زن....زندگي....ايران....غربت....فرهنگ....شعر....حرف دل قلوه جيگر ............. www.1357.blogfa.com
زبان فارسي رو عشق است !

صفحه اول

ديروز يه لينک ديدم به يه صفحه پر از ضرب المثل هاي فارسي که خيلي با حال بود....لينکشو اينجا ديدم 
اونقد عشق و حال کردم که نگو....اينجا چند تاشو مي نويسم. خيلي با نمکن ضرب المثلهاي فارسي :

¤ "پسر زائیدم برای رندان، دختر زائیدم برای مردان، موندم سفیل و سرگردان." .....واسه همين من از زاييدن بدم مياد ها !
¤ "چیزی که شده پاره، وصله ور نمی‌داره." ....فک کردي وصله ميشه زد چه وصله اي !
¤ "یه مثقال گه توی شکمش نیست میخواد به شمس‌العماره برینه" ....چه بي ادب بودن قديميا !
¤ "یا مرد باش یا نیمه مرد یا هپل هپو" .....آخ اين چه با حال بود الان که اكثرا همون هپل هپو هستن... هه هه.....
¤ "هیچکس را توی گور دیگری نمیگذارن" ....واقعا راست ميگه
¤ "هیچ بدی نرفت که خوب جاش بیاد" .... اشاره به انقلاب سال ۵۷  .... صلوات !
¤ "هوو هوو را خوشگل میکنه جاری جاری را کدبانو" ...نشنيده بودم اينو ...به نظر درست نمياد !؟
¤ "هر چه سر، بزرگتر درد بزرگتر" ....خدايا فكر زايمان باش... يه بچه سر کوچيک سالم ماماني نصيب کن
¤ "نیش عقرب نه از ره کین است --- اقتضای طبیعتش این است" ...دقيقا... مثلا من که زبونم نيش داره توي زاتم هست ديگه
¤ "نه نماز شبگیر کن نه آب توی شیر کن" ....اخ دمت گرم
¤ "می بخور، منبر بسوزان، مردم آزاری مکن." ....کاملا موافقم البته نه با عرق سگي !
¤ "مار تا راست نشه بسوراخ نمیره" ....آره خوب در مورد چيزاي ديگه هم صدق ميکنه... هه هه
¤ "فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه." ....منو ميگه ها
¤ "عاقل گوشت میخوره، بی‌عقل بادمجان." ...وا چه حرفا !
¤ "سر قبری گریه کن که مرده توش باشه." ....مگه قبر بدون مرده هم هست؟!!!
¤ "اگه کلاغ جراح بود، ماتحت خودشو بخیه میزد." ...يعني چه؟!!!
¤ "زنی که جهاز نداره، اینهمه ناز نداره." ....اينو باش عروس پستي نديدي پس
¤ "اگه دعای بچه‌ها اثر داشت، یک معلم زنده نمی‌موند" ....راست ميگه والا
¤ "تا گفته‌ای غلام توام، میفروشنت." ...خدايي الان اين طور شده ...بد زمونه اي شده خواهر
¤ "بمالت نناز که به یک شب بنده، به حسنت نناز که بیک تب بنده." ....هر دوشو من تجربه کردم و خدايي واقعاً همينطوره
¤ "خر را که به عروسی می‌برند، برای خوشی نیست برای آبکشی است." .....آخي
¤ "زن تا نزائیده دلبره، وقتیکه زائید مادره." .....اين هم يه دليل ديگه واسه نزاييدن !
¤ "زن نجیب گرفتن آسونه، ولی نگهداریش مشکله." .....منو ميگه ها !
¤ "زن که رسید به بیست، باید بحالش گریست." .....خدايي راست ميگه من قبول دارم
¤ "ظالم پای دیوار خودشو میکنه" .......وا بي تربيت.... اين خيلي بد آموزي داشت واسه من
¤ ....
¤ ....به دليل طولاني شدن فعلا به همينا اکتفا ميکنم :-) 
 
پي نوشت
: من اهل نظر پاك کردن نيستم حوصلشم ندارم ولي اين دفعه به خاطر يه خانومي که اعتراض کرد نظر پاك کردم... اخه نميتونن يه عده مثل آدم بيان و برن نشاشن توي وبلاگ بقيه !

2 ------- سه شنبه بيست و نهم آذر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

ساقي امشب اختيارم دستته (revolution)


¤ ژانويه ۲۰۰۶ نزديكه و اين هم بزرگترين تور سال سريعا جا رزرو کنين تا بليطاش تموم نشده در اينجا !
¤  يه عالمه ف ي ل ت ر ش ک ن


يه سئوال كاملا جدي....بهم نخندين تو رو خدا ها... قول ميدين؟ به نظر شما خانوما و آقايون مملکت اسلامي... آدم اگه خيلي هوسش کرده باشه چه خاكي بايد به سرش بريزه؟  البته نوع خاك برام مهم نيست ها ! هوس چي؟  آش رشته؟  نه!  آب دوغ خيار؟  نه!  قره قوروت؟  نه بابا!  صکصو ميگم ديگه ! چقد تو گيجي.... آره تو رو ميگم... همين تو که داري اينو ميخوني... چيه چرا اونجوري نگا ميکني...  هوس کردن جرمه؟  خوب پس چه ميگي ديگه... جرم نيست ديگه!  حالا چه کار کنم فک مي كنيد... اگه ميگيد خود ارضايي... والا کردم! ولي بعدش آدم حسه خوبي نداره ....اگه ميگيد صکص چت و فون صکص اون هم جوونيام زياد کردم!  ولي ديگه با اين سن و سال اسن خوب نيست!  اگه ميگيد اين همه مرد هست... که اونم نميشه چون يه مرد خوب دارم خودم که الان در مسافرته....   :-(

اگه ميگيد از اينا بخرم که والا تصميم داشتم بخرم ولي روم نميشه بدبختي! چند بار رفتم پشت ويتيرن نگا کردم (هه هه)  بعد ديدم خيلي ضايع ميشه اگه برم تو يه آشنايي کسي منو ببينه!  تازه اون فروشنده چي فکر ميکنه پيش خودش...تازه يه مشکل ديگه هم هست که ميترسم بگيرم بذارم خونه کسي ببينه... اخه بچه هاي خواهر برادرام که ميان اينجا همه زندگي رو به هم ميريزن ...فکرشو بکن اون کوچيکه در حال کنجکاوي و هر دري رو ميبينه باز ميکنه يه دفعه چشش بيفته به اين و بگيره بياره جلوي بقيه بگه خاله اين چيه ديگه.... واي خدا مرگم بده خيلي ضايع ميشه! .... تازه اسن شايد بخرم نتونم استفاده کنم.. بدم بياد.... ميبينيد حتي در جزئي ترين مسائل هم ما ايرانيا همش نگرانيم که واي ديگران چي فکر ميکنن... همه زندگيمونو طبق ميل ديگرن برنامه ريزي مي كنيم.... "آي ام سارري فور ماي سلف"  :-(

ميدونم اين حرفا خيلي زشته براي يه زن در فرهنگ ما ولي بالاخره يه جايي يه کسي بايد بر خلاف عقيده بقيه عمل کنه ديگه... خودم هيچ ايردي نميبينم در اين هوس ها و كاملا طبيعي ميدونم... البته اين که نوشتنش توي وبلاگ درست يا غلط باشه ديگه بسته به نظر هر کسي داره که به خودش مربوطه...نه بابا اينا واسه فاطي تومون نميشه ! بايد يه فكر ديگه کرد... چشمها را بايد شست جور ديگر بايد ديد.... نکته : خدا وکيلي اگه ملت جنبه داشتن نظر خواهي رو باز ميذاشتم ببينم مثلا بقيه زنا در اين مورد چي ميگن و چه حسي دارن... آيا از اينکه زني با سن و سال من اينا رو بنويسه احساس تنفر و خجالت ميکنن يا نه... ولي خوب هم من ميدونم هم تو خواننده احتمالي که مرداي ايراني اكثرا بي جنبه هستن و اگه بهشون رو بدي... آستر هم بايد بدي....هه هه آخر هم با اين حرفا در اينجا گل گرفته ميشه ولي عب نداره اينترنت جا زياد داره !  :-)

2 ------- شنبه بيست و ششم آذر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

فقط براي برابري زن و مرد !

چرا هميشه بايد همه جا عکس لختي پختي از خانوما باشه
و آقايون کيف کنن
حالا ما هم يه عکس از يه آقاي آلماني ميذاريم اينجا
که خانوما کيف کنن
آهاي آقايون در پوشيدن لباس دقت کنين
مثل اين آقاهه لباس تنگو تونگ نپوشين
زناي ملت تحريك ميشن يه وقت !

Mister Germany

جلل خالق مرد هم مرداي قديم والا به خدا
اينو نگاه کنين يه دونه مو نداره توي بدنش
من که زنم والا اينقد بدنم صاف و صوف نيست !


يه مقدار احساس محدوديت ميکنم در بلاگفا و دوس دارم راحت بنويسم
ولي ميترسم يه روز با اين پيغام مواجه بشم:

این وبلاگ بدلیل عدم رعایت قوانین سایت بلاگفا  مسدود است

 به همين علت دوس دارم اسباب کشي کنم برم بلاگ اسپات
ولي بلد نيستم چه جوري مطالب اينجا رو ببرم اونجا
اگه رفتني شدم آدرس جديدو ميذارم واسه تو خواننده احتمالي

2 ------- چهارشنبه بيست و سوم آذر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

عنوان گذاشتن هم سخته ها

مدتي پيش يکي از آشناها بچه دار شد.... خانم رو حدود بيست سال فرض کنيد و آقا رو سي و چهار سال... خانومو نميدونم ولي مرد خيلي مرد خوبيه... البته بگذريم که اينا زن و شوهر نيستن و بيشتر پدر و دختر حساب ميشن و بگذريم از اينکه حاملگي همون شب اول اتفاق افتاد بدون هيچ برنامه ريزي و بگذريم که يکي دو سال ديگه دختره (يا زنه) ميفهمه عجب اشتباهي کرده... از همه اينا که بگذريم فعلا خوشبخت هستن و اضافه شدن يه بچه سالم به يه خانواده هم ديگه اوج خوشبختيه... تا اينجاش که نه به من مربوطه و نه به تو خواننده احتمالي ...

خيلي من به اين بچه دار شدن و هدفش فک ميکنم و خيلي دوست دارم بدونم که چي باعث ميشه که مثلا يه دختر بيست ساله آزادي و آرامشو بذاره ...هيکلشو صکصشو خراب کنه بره بچه دار بشه... خيلي دوست دارم به طور جدي يه زماني در اين مورد تحقيق کنم و علتشو بفهمم... البته بر اثر تجربه هاي شخصي معمولا اينجور ميدونم که طرف بچه دار ميشه چون بايد بچه دار بشه و چون يه زن اسن زن نيست بدون بچه... و خوب اكثر اين افراد خيلي زود پشيمون ميشن و افسرده... البته نه اينکه بچشونو دوست نداشته باشن... بچه رو بيشتر از هر چيزي توي دنيا دوست دارن ولي فکر ميکنن که كاش بيشتر صبر کرده بودن و جوونيشو صرف کاراي بهتري از بچه شير دادن و پوشک عوض کردن و بي خوابي مي كردن.... اين بحث شايد بعد ها ادامه داشته باشد به دليل کنجکاوي خودم... :-)

حالا چرا اينارو نوشتم چون چند شب بود که مهمون داشتيم اون هم از نوع بچه دار و من از خواب افتادم ديگه.... واقعاً مريض شدم... بيزار شدم از زندگي... از بس عر عر بچه شنيدم چند شب... دوست داشتم پنجره رو باز کنم خودمو بندازم پايين.... آدم صد تا مهمونه بي بچه داشته باشه اما يه مهمونه با بچه نداشته باشه ! :-)
¤كمك يك گروه راك ايرانى كانادايى به كودكان سرطانى ايول
¤ميگم خوبه بعد از گه هاي زيادي که طرف داره تند تند ميخوره..... (با عرض معذرت) حداقل يه سري طرفدار پيدا کرده اينجا
¤نمايشگاه نقاشى ۹ زن هنرمند ايرانى در شهر كوبلنز آلمان
¤خبر درگزشت منوچهر نوذري رو هم که ديگه همه ميدونن ولي واسه دل خودم مي خوام بنويسم... زماني که ما جوون موون بوديم مسابقه هفته رو تازه مي داد چقد همه دوست داشتن چه خود مسابقه رو چه شوخياي نوذري رو... نگاهش حرفاش حرکاتش... برنامه صبح جمعه که ديگه جاي خود...روحش شاد... ولي آيا ۶۹ سال سني هست؟!!  آره خوب در ايران ۶۹ سال يعني فسيل! وقتي جووناي زير سي سکته ميکنن!  ايرانه ديگه چه كارش ميشه كرد....

 و تنهايي همچنان کلافه کننده ميباشد
 مخصوصا شبا موقع خواب
 و صبها موقع بيدار شدن

 تنهايي

2 ------- سه شنبه بيست و دوم آذر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

خانه سرخ و کوچه سرخ است و خيابان سرخ است


خدا يه صبري بده به کسايي که عزيزاشونو  از دست دادن... واقعاً سخته... حيفه اون همه جوون مثل دسته گل.... اين همه گردن کلفت ظالم ريخته توي ايران هيچيشون نميشه.... عجب دنياي بي انصافيه
 
پي نوشت: انجمن صنفي روزنامه نگاران روز نوزدهم آذر


تلفن:      -سلام عزيزم      -سلامو زهر مار       -يعني چي؟! چي ميگي تو ؟            -من چشم تو رو از کاسه در ميارم   -حالت خوبه؟ يا ضربه مغزي شدي؟    -ضربه مغذي شدم وگرنه چند هفته تنها نميموندم حال مي كردم اگه زودتر مي دونستم جناب عالي زير سرت بلند شده    -چه ميگي تو بابا من نميفهمم        -من هم بودم نميفهميدم... يکي نيست به من بگه ديوونه برو حال کن... از صب تا شب تنها نشستي چه کار     -تعريف کن ببينم باز چي شده... فقط خدا به من رحم کنه چون معلومه حسابي عصباني هستي   -اين زنيکه کيه سه بار اينجا زنگ زده؟    -کدوم زنيکه؟!!!    -از من نپرس... يه زن نکبت با صداي کلفت که اسم منم ميدونه تا حالا سه بار زنگ زده با تو کار داشته... اسمشم نميگه... ميگه با خودشون کار دارم.... ايکبيري مثلا مي خواد واسه من ناز کنه... تازه مطمئنم که هيکلش مثل بشکه ميمونه... صداشم کلفته مثل صداي مردا     -حالا به من محلت ميدي يا نه؟!     -بفرما ببينم چي مي خواي بگي   

-من چه ميدونم کيه!!!حتماً يکي مي خواد سر به سرت بذاره... بدشم حالا تو از کجا مي دوني که اون بد هيکله و زشته! هر چي عيبه دنيا بود گذاشتي روي بدبخت!     -اهان پس داري ازش دفاع ميکني.. پس ميشناسيش... پس از من خوشگلترو خوش هيکلتره               -نه عزيزم تو از اون بهتري به خدا !           -حالا کي هست؟!!!          -نميدونم!    -پس چه ميگي؟!    -سر به سرت ميذارم بابا!!!    -بي خود ميکني... زود باش بگو ببينم کيه اون زنيکه    -بابا من چه ميدونم مگه من اونقد احمقم که شماره بدم به طرف بگم زنگ بزن وقتي خودم اونجا نيستم     -نخير خودش مخصوصا زنگ ميزنه    -مگه مرض داره؟!     -تو نميشناسي زن ها رو... من زنم ميدونم ما ها چه مارمولکايي هستيم    -حالا خودت مارمولکي نميخواد گناهه بقيه رو بشوري    -از اون نترس که هاي و هوي داره... از اون بترس که سر به تو داره... من هم هاي و هويم زياده وگرنه عرزه ندارم... همون زناي آرومي که تو ميبيني زيرزيرکي هزار تا کار ميکنن    -ميشه حالا يه کم کمتر جيغ بزني پرده گوشم پاره شد    -نه نميشه   -باشه جيغ بزن اتفاقا جيغ که ميزني خيلي صكصي (!) ميشي   -برو بابا توام    -عزيزم تو دلت از يه جاي ديگه پره داري به من گير ميدي.... من والا نميدونم اين که ميگي کيه   

-خواهشي که فقط دارم ازت اينه که اگه دنبال کسي ديگه ميري يکي باشه که از من بهتر باشه که حداقل دلم نسوزه... دنبال اينجور زن ها نباش... طرف انچنان بد صدا بود که تا يه ساعت گوشم گيز گيز مي كرد    -از دست تو! تو اگه مدونا هم زنگ بزنه ميگي بد صداست!    -نه والا راست ميگم!     -هر چي نداشته باشه اين زنه که ميگي حداقل اخلاق داره... همون هم به دنيا ميرزه ....تو خودت هم مي دوني اخلاق مخلاق نداري عزيزم... به جاي تهمت زدن به من بدبخت يه ذره اخلاقتو درست کن.... اينقدم خودتو از ما بهترون ندون    -اولا که من خيلي اخلاقم خوبه تو خودت بد اخلاقي... بعد هم من اسن خودمو بهتر از کسي نميدونم   -نه اصلاً.... بي خيال اين حرفا ديگه حوصله جر و بحث ندارم به خدا...راستي بي انصاف من چند هفته نيستم نبايد بري يه سر به پدر مادر من بزني    -واي تو رو خدا اسن حوصله مامانتو ندارم    -اون دوست داره تو  رو... يه ساعت پيش بهش زنگ زدم گفت... يه بار هم اينجا نيومده زنگ هم نزده    -دروغ ميگه يه بار زنگ زدم    -بابا اونا انتظار دارن از تو... حداقل يه بار دعوتشون ميکردي... يه ذره مردم داري بلد نيستي تو     -من همينم که هستم... حوصله مهمون بازي هم ندارم... دعوتش کنم پيتزا بخرم براش؟! کي حال اشپزي داره برو بابا      -باشه دعوت نكن برو خودت يه سر   

-آخه مامانت گير ميده بهم... هنوز از را نرسيدم کفشمو در نياوردم ميگه حامله نيستي... دلم مي خواد سرمو بکوبم به ديوار    -اون يه چيزي ميگه جدي نگير    -من خوشم نميادددددد     -به هر حال عزيزم به خاطر من برو... از اون خوشت نمياد از من که خوشت مياد     -واه واه تفحه    -برو ديگه     -باشه به خاطره تو ميرم   -مرسي عزيزم برگردم يه حال اساسي بهت ميدم   -خرم نكن حالا        -خر چيه... با تو نميشه حرف زد اسن ها!           -اعصابم خرابه امروز    -کي اعصاب تو خراب نيست؟! از روزي که منه بدبخت  گرفتارت شدم همين جور بودي!           -چه انتظاري داري؟! بعد از چند هفته بي صكصي(!) بايد حالم از اين بهتر باشه؟!!!     -خوب مگه فقط تو بي صكصي؟!!! من هم همينم ديگه! اين که سر من داد و بيداد کني حالت بهتر ميشه؟!     -نه ولي هر روز سر درد دارم      -چه ربطي داره؟!     -خيلي ربط داره... هر وقت که شب بخوام و  هوس کنم و نشه صبش سر درد دارم.... حالا هم مي خوام بخوابم... ديگه حوصلتو ندارم     -باشه بعدا زنگ ميزنم معلومه حوصله منو نداري... خوب بخوابي بوس بوس    -مرسي تو هم... خداحافظ :-(

2 ------- چهارشنبه شانزدهم آذر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

لبخند

 لبخند
شنيديد ميگن
اوني که گريه ميکنه يه غم داره
اوني که ميخنده هزار تا
.............
گاهي اوقات واقعاً همين جوره
خوبيش اينه که کسي نميفهمه ! 
(عکس از پست سيکرت)

2 ------- يکشنبه سيزدهم آذر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

بي حوصله


رامين عليپور جوان ايراني ۲۷ ساله مقيم ايران که شارژر بي سيم رو اختراع کرده... ولي هيچ شرکت ايراني حاضر نشده که باهاش معامله کنه... خاك بر سر بي لياقت همشون.... اين در حالي که شرکت سوني اريکسون براي معامله با رامين مبلغ نجومي ۵/۵ ميليارد تومن پيشنهاد کرده ! در ضمن اين جوان ايراني به دليل نداشتن کارت پايان خدمت ! نميتونه از ايران خارج بشه... به مسئولين ايران : خاك بر سر بي لياقتتون... اخه اين جوون بايد بره دو سال سربازي که چي بشه؟!

براي حس انسان دوستي و هم وطن دوستي ....آزادي براي مجتبي سميع نژاد ... لينک اصلي از اينجا
چقد خواننده  هاي کشکي زياد شده تازگيا... دقت هم اگه کرده باشيد بيشترشون توي شوهاشون چند تا دختر خوشگل مشگل ميزارن و دوربين هم همش يا توي سينهاشونه يا باسنشون... آقا من ميگم آدم يا بايد صدا داشته باشه يا قيافه که بخونه... اگه نداره غلط ميکنه ميخونه... مثلا من خودم که اين دو تا رو ندارم ! وقتي ميرم حموم ميخونم... بدنمو کفي ميکنم بعد هم واسه خودم ميخونم خيلي هم حال ميده... اسن مهم نيست برام که کسي توي خونه باشه يا نباشه ! فقط ميخونم.. با حاله صداي آدم ميپيچه و خيلي خوب ميشه اونجا... البته صداي دوش هم هست که اينا با هم قاطي ميشه و در نهايت قابل تحمل ميشه خودم که حال ميکنم  ;-)

آدم يه مدت که مينويسه تو وبلاگ انگار عادت ميکنه که حتماً بايد بنويسه... اگر چه گاهي هيچي تو ذهن آدم نيست... و اگر چه به قول يه وبلاگ نويس قديمي اون نوشته هاي آدم اراجيف محض باشه از نظر ديگران... ولي به هر حال آدم خودش حتماً خوشش مياد که مينويسه ! و گاهي تک و توکي هم که نظر ميدن و ميگن که نوشته هاي آدمو ميخونن آدمو خوشحال ميکنه... البته اگه کسي هم نخونه خيالي نيست خودم ميخونم  :-)

من خيلي حوصلم سر رفته اگه کسي يه راهي براي سر نرفتن حوصله ! ميدونه بگه... اين راها رو پيشنها نکنيد چون حوصلش نيست : تي وي... اينترنت... چت... بيرون رفتن...
پي نوشت ۱
: بلافاصله بعد از نوشتن اينا يه راهه خوب پيدا کردم... پر کردن وان حموم با آب و كف حسابي... پريدن توي وان و کف بازي کردن... خيلي هم مفيد بود... البته تا يک ساعت... الان هم بايد يه راهه ديگه پيدا کنم!
2 ------- جمعه يازدهم آذر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

روز جهاني ايدز .... اول دسامبر



يه لحظه حال کردن به يه عمر بدبختي نميرزه
پس کاندوم يادتون نره و اگه يادتون رفت بي خيال شيد
به همين سادگي : دو دو تا ميشه چهار تا !

استفاده از کاندوم مسئوليت هر دو طرفه
  و استفاده نکردن ازش
بي مسئوليتي و حماقت هر دو طرف !

 حال کردن بدون کاندوم ممنوع
آمار ايدز در جهان

2 ------- پنجشنبه دهم آذر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

عطر خوش زن قدغن ( عنوان بي ربط )

مملکت با حالي داريم خدايي من که حال ميکنم : 
¤ داشتن رئيس جمهوري که ادعا ميکنه موقع سخنراني در نيويورک يک هاله نور دور تا دورشو گرفته به طوري که همه شنونده ها تا نيم ساعت نتونستن مژه بزنن !
¤ حکومتي که در راسش يه مشت بي سواد نشستن و هنوز بعد از بيست و هفت سال پا بر جاست !    
¤ دختراي جووني که يه روز معمولي که ميخوان برن بيرون هفت قلم که هيچ هفتاد قلم آرايش ميکنن... آدم ميمونه اينا توي عروسي چه کار ميکنن !
¤ مردايي که با وجود اون همه زن خود فروش باز هميشه کف کرده هستن ! 
¤ آدمايي که هيچ چي از رانندگي و فرهنگش نميدونن و ادعا ميکنن دست فرمون دارن ! 
¤ ملتي که با لباس و کيف و کفش و موبايل به هم فخر ميفروشن !
¤ حاج آقا و حاج خانومي که سالي يک بار ميرن مکه و همسايه اي که پول نداره واسه دختر دم بختش جهاز درست کنه ! 
¤ مادري که تنها پسر نازنينشو توي جنگ از دست داده ولي يک قرون از پول نفتو بهش نميدن ! 
¤ پدري که توي داروخانه سيزده ابان در به در دنبال دارو هست واسه بچش ولي اون دارو جايي پيدا نميشه جز ناصر خسرو !
¤ دخترايي که هيچي از كتاب و درس نميدونن ولي واسه شوهر ميرن دانشگاه !
¤ پسرایي که با دوست دخترشون حال ميکنن ولي نميزارن خواهر خودشون با دوست پسرش حال کنه !    
¤ زن ميانسالي که هنوز با وجود همسر و مادر بودن از خودش حق انتخاب نداره و اگه جايي مي خواد بره بايد از پسراش و شوهرش اجازه بگيره ! 
¤ پدر و مادري که زود دخترشونو شوهر ميدن و ميگن اخي يه بار از رو دوشمون برداشته شد ! (منظور از بار همون پرده ب ک ا ر ت هست که اگه پاره بشه ديگه وااااااويلا ) ! 
¤ مرد روشن فکري که اگه بدونه پسرش دوست دختر و رابطه ج ن س ي داره کيف ميکنه ولي اگه دخترش همين كارو بکنه حاضره خونشم بريزه !  
¤ کشوري که چهار تا فصل داره با بهترين آفتاب.. بهترين درياها.. بهترين جنگلها.. بهترين کوهها.. بهترين ميوه ها.. خوش مزه ترين غذاها.. انواع و اقسام منابع طبيعي... و جوونايي که روز و شبشون شده مهاجرت به خارج يا دست کم زندگي در كشور عربي همسايه با بدترين آب و هوا ! 
¤ پولدارايي که اونقد پول دارن که حتي تصورش هم نميشه کرد ولي سرمايشونو از ايران برميدارن و دو پايي و دو دستي ميرن همون جايي که هميشه به ملتش فحش ميدادن !
¤ ...............

اين ليست  احتمالا  ادامه  خواهد داشت... فعلا همينا رو داشته باشيد...
"هيچ  کسي  از ما مثتثنا نيست هر کسي به نوعي ( مستقيم يا غير مستقيم )شامل اين ليست و ادامش ميشه ....." از فرمايشات گوهر بار زن متولد پنجاه و هفت !  

2 ------- چهارشنبه نهم آذر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

استفاده از جنس لطيف بودن !

آب که از سر آدم گذشت چه يه وجب چه يه دريا... ديگه گذشته...بي عار و درد بودن هم عالمي داره که بايد فقط حس کرد... من دارم حسش ميکنم هر چه بيشتر حسش ميکنم لذتش هم بيشتر ميشه...

تلفن:    -سلام عزيزم    -سلاااااااااام نوکريم چطوري؟   -خوبم مرسي.. تو چطوري عزيزم؟   -من هم خوبم هي... دو سه روزه خبري نيست ازت؟    -آره نرسيدم بهت زنگ بزنم ميترسيدم از خواب بيدار شي    -نه بابا خواب ندارم... خوابم به هم ريخته حسابي    -باورم نميشه تو از خورد و خوراک هم بزني از خواب نميزني!     -اون که آره ولي شبا بد ميخوابم    -خوب چه کار ميکني؟     -هيچي درس ميخونم... بچه خوفي شدم    -رقصت خوب پيش ميره؟    -نه زياد حوصله ندارم تمرين کنم    -راستي بردي لاستيکا رو عوض کردي؟    -همه جا وقتشون پر بود تا چند تا روز آينده... امروز زنگ زدم      -چقد بهت گفتم بايد زودتر زنگ بزني... چرا نميخواي مسئوليت قبول کني ديگه دختر بچه که نيستي... مثلا يه زن بيستو... ساله هستي!     -صب کن حالا بقيشو گوش کن   

-بگو!    -رفتم يه راست... پيش رئيسه گفتم من زنگ زدم گفتن بايد يک هفته صبر کني وقتمون پره... ولي من مي خوام اينجا بشينم با تو قهوه بخورم تو هم به يکي زنگ بزني بگي لاستيکاي ماشين منو عوض کنه    -جدي؟! عجب رويي داري تو     -آره يه کم لاس زدم باهاش... باورت نميشه در عرض نيم ساعت رديف شد    -خوبه حالا حداقل عرزه لاس زدن داري    -آره ديگه مجبور بودم    -لابد وعده وعيدم دادي بهش    -نه بابا مگه آدم قحطيه ....حالا اينو گوش کن...   -بگو      -اون همسايه روبرو که رفت يه همسايه جديد اومده    -کي هست؟    -واي نگو کيه که دلم غش ميره    -کيه؟!    -دو تا پسرن... نمي دوني چي هستن    -جدي؟!    -آره... امروز صبح ديدم دارن ميان الکي معطل کردم تا برسن... رفتيم تو آسانسور من داشتم ذوق مرگ مي شدم که ديدم واااااااااي چقد بهم چسبيدن    -خوب؟     -خوب نداره ديگه! فک کنم هم ج ن س ب ا ز باشن    -هه هه     -آره خلاصه حالم گرفته شد وگرنه اين مدت که تو نبودي سرگرميه خوبي مي شد     -كاش عرزه هم داشتي تو   -عرزه ندارم؟.... اسن ميپرسي چه جوري اون لاستيکاي سنگينو گذاشتم تو ماشين؟      -راستي کي کمکت کرد؟      -هيشکي بابا خودم... الان هم کمر نازنينم ناقص شده :-(    -مگه نگفتم زنگ بزن به يکي بياد کمکت     -حال اينکه کسي بياد اينجا رو نداشتم... اگه بدوني خونه زندگي چه شکليه وحشت ميکني... از چند روز پيش ظرفاي تميز تو ماشينه ظرفاي کثيف هم پره توي اشپزخونه... از در که وارد ميشي بايد از روي شونصد تا حوله و ک رس ت و جوراب و شلوار و ... رد بشي    -آره ديگه من نباشم تو از خدا خواسته هستي   

-حالا اين همه زحمت کشيدم چي ميخري برام؟      -هر چي بخواي... چه مي خواي؟      -واسا فک کنم... پنج تا ک رس ت.. ده تا گوشواره... بيست تا گل سر... همين... نه يه دستکش هم مي خوام       -دستکش که تازه خريدي!      -آره خراب شد... امروز لاستيکا رو که برداشتم دو تا ناخونم شكست گفتم دستکش دستم کنم اون هم سياهه سياه شد ديگه کرم رنگ نيست :-(      -خوب خدا رو شكر ناخونات شكست... تا چشم منو دور ميبيني بلند ميکني    -آره ولي الان ديگه كوتاه شدن      -خوب اينا رو بي خيال شو برو سر اصل مطلب      -اصل مطلب چي بيد؟    -هوست کرده ؟      -اهان از اون نظر ... آره بد جوررررر تو کفم... حرفشم نزن که بدتر ميشه... مجبور ميشم برم زنگ خونه اين دو تا پسرا رو بزنم بگم من هم بازي     -اي شيطون خوب چشه منو دور ديدي    -تو چي؟ هوست نكرده؟     -اينو باش کلافه شدم ديگه!      -وقتي برگردي جبران ميکنم... :-)...كاش بودي الان يه ماساژ به من ميدادي خيلي کمرم درد ميکنه      -صد بار بهت گفتم بار سنگين تر از هيکل خودت برندار.... هر لاستيکي اندازه تو وزن داره خله.... حالا چي تنته؟... بيا تو بغلم بينم .......
(اينجاش ديگه بايد سانسور بشه... سي به بالاست... هه هه)   ;-)

پي نوشت:  اين مقاله هم فرق يک زن نجيب رو با يک زن ج...  از نظر سنتي خوب توصيف کرده... زن نجيبي که داراي ميل جنسي نيست!  و زني که با بروز هويت جنسي مي خواد بين مرد و زن برابري ايجاد کنه.....

2 ------- سه شنبه هشتم آذر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

سفر چه تلخه

برخورد معلما با بچه ها قبلا خيلي بد بود... الانو نميدونم چه جوريه ولي اون زمانا که ما جوون بوديم! اکثر معلما ارزشي واسه بچه ها قائل نبودن و هر چي عقده توي زندگي شخصي داشتن سر بچه هاي بدبخت خالي مي كردن..... 
يه روزه سرد زمستوني شونصد سال پيش:        -زود شلوار گرم کن و کتوني ميپوشين.. پنج دقيقه ديگه همه بايد توي حياط باشن     -خانم ببخشيد ميشه يه چيزي بگم      -اول برو شلوار و کتوني بپوش بعد بگو      -اخه خانم خيلي مهمه     -بگو زود باش     -ببخشيد خانم من پريود هستم نميتونم بدوم کمرم درد ميکنه       -غلط کردي تو ...تو که همين هفته پيش گفتي نميتونم       -نه خانم به خدا من نبودم کسي ديگه بوده      -چرا خودت بودي قشنگ يادمه       -خانم اخه مگه مرض دارم دروغ بگم خوب کمرم درد ميکنه      -با من بحث نكن برو لباستو عوض کن همه رفتن توي حياط      -خانم اگه باور نميکنيد نشونتون بدم!       -خفه شو سليطه بي ادب خجالت نميکشي      -ببخشيد خانم منظور بدي نداشتم       -خفه شو گم شو از جلوي چشم من كنار... يه نمره اي بهت بدم که کيف کني... فردا هم بايد والدينتو بياري مدرسه من ببينم ادب به توي ايکبيري ياد ندادن       -واي خانم غلط کردم تو رو خدا اونا رو قاطي نکنيد... ديگه تکرا نميشه      -يک غلط کردني بهت نشون بدم که بفهمي چه جوري به بزرگتر از خودت احترام بزاري    -خانم چرا تهمت ميزنيد من کي به شما بي احترامي کردم؟!        -بس کن ديگه برو بيرون... اسن من نميفهم يه بچه دوازده ساله رو چه به پريود شدن       -خانم اخه اين چه حرفيه ميزنيد مگه من دست خودمه؟!        -فردا بهت ميگم دست کيه.....    ( و نمره ورزش اون سال در کارنامه:  دوازده! )

اين آهنگ گوگوش چقد قشنگه.... ااااااااااااخي....متن آهنگ از اينجا 

بشنو همسفر من.....از اين قصهء تلخ راه دشوار.....ای تو تك چراغ اين شب تار...اين كه گذشتن از كنار قصه ها نيست....اين كه یه تصوير از سقوط آدما نيست....ما بی تفاوت به تماشا ننشستيم....ما خود درديم اين نگاهی گذرا نيست....سفر چه تلخه در امتداد اندوه....حس كردن مرگ لحظهء ويرانی كوه...همپای هر بغض شكستن و چكيدن....از درد غربت بی صدا فرياد كشيدن...بشنو همسفر من....با هم رهسپار راه درديم...با هم لحظه ها را گريه كرديم....ما در صدای بی صدای گريه سوختيم...ما از عبور تلخ لحظه قصه ساختيم....از مخمل درد به تن عشق جامه دوختيم....تا عجز خود را با هم و بی هم شناختيم....تنهایی رفتيم به عجز خود رسيديم....با هم دوباره طعم تنهایی چشيديم....شايد در اين راه اگر با هم بمانيم....وقت رسيدن شعر خوشبختی بخوانيم.... :-)

2 ------- دوشنبه هفتم آذر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

touching

لمس کردن يا همون "تاچينگ " باعث ميشه که آدم احساس امنيت کنه و بلافاصله با "تاچينگ" در مغز موادي ترشح ميشه که باعث آرامش ميشه.... بعضي از آدما مثل خود من خيلي به اين "تاچينگ" وابسته هستن و اگه چند روز بدون "تاچينگ" بگذره واقعاً کمبودشو احساس ميکنن....اين لمس کردن لزوما نبايد بين يه زن و مرد باشه که هم رو دوست دارن... ميتونه بين يه مادر بزرگ باشه که با دستاي قشنگش نوشو ناز ميکنه يا يه خواهر و برادر يا دو تا دوست....لمس کردن هم مثل يه لبخند گرم ميتونه شروع يه روز خوب باشه... و شايدم پايان يه روزه بد...
 تحقيقات در اين زمينه ميگه :

Touch can create conditions that increase the feeling of closeness and safety, assuming that the touch comes from a warm and loving relationship. If touch falls of, many effects that closeness and warmth creates disappear and the risk of sickness increase. The human being is in need to touch each other. Touch comfirms that the relationship between people exists and the lack of touch kan (oops can) bring feeling of uncertainly. Every person is unique and so is also the experience of touch

 

 من نميدونم زناي ديگه چه جور فکر ميکنن اهميتي هم نميدم.... ولي خودم بدون مرد خوبم احساس زن بودن رو از دست ميدم..... وقتي که چند روز ميگذره و نه از هم صحبتي با يک مرد خبري هست ( البته مردي که دوسش داره آدم ! وگرنه مرد که زياده ! ) و نه از ناز و نوازش نه از س ک س ... نه يه نگاه هوس انگيز نه يه بوس کوچولو روي موها... اون وقت ديگه احساس ميکنم زن نيستم... البته زن بودن فقط به اينا خلاصه نميشه ولي از نظر روحي يه زن خيلي به اين چيزا احتياج داره ....باز هم از مردي که دوسش داره نه کسي ديگه... نميدونم ولي فکر نميکنم يه مرد بدونه زن احساس مرد بودنشو از دست بده... فکر ميکنم اينجوري باشه که يه مرد بيشتر نياز جسمي داره تا روحي و در مورد زن ها اين برعکسه... البته شامل همه نميشه مسلما....

 

 نکته : يه نفر پيشنهاد کرده بود که من يه كتاب ادبيات بگيرم و بخونم چون فارسيم افتضاحه... قابل توجه شما که من اينجا وقتي مي نويسم سعي ميکنم همونطور که حرف ميزنيم بنويسم... يعني از کتابي نوشتن خوشم نمياد و خيلي کلمات رو همون جور که تلفظ ميشن مينويسم... البته فارسيم که بد هست در اون که هيچ بحثي نيست.... و اين نوشته ها هم حاصل نوشتن با حروف انگليسي و تبديل اونا به فارسي با کمک اين برنامه هست :-)

اصلاً.. اسن  برميدارد.. ورميداره  نميخواهم..نميخام  صبحانه..صبونه  يعني.. يني  يکدفعه..يدفه ...فارسي را پاس بداريم!

2 ------- شنبه پنجم آذر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

تنها خوابيدن توي يک تخت "کينگ سايز" در چند هفته آينده کاري بس دشوار خواهد بود.....

 بي خيال  

پي نوشت:   نه نميخوام
كاش مي شد افراد زير سي اينجا نيان که آدم راحت باشه ( راستي خودم زير سي هستم! ) 


ديروز از خواب که بيدار شدم با همون لباس خواب (از اونا که گل منگوليه و بچه ها ميپوشن و چينو واچينه! ) رفتم جلوي آينه واسه تمرين رقص... البته نه رقص ايراني... شروع کردم به تمرين و از اونجايي که معلمم گفته بايد ياد بگيرم س ك س ي مکسي بشم (!) يعني عشوه مشوه بيام و من بلد نيستم (!) داشتم روي اينا کار مي كردم و خودم کيف مي كردم از رقص ( که در واقع بيشتر به پر و بال زدن يک مرغ ژوليده پوليده شبيه بود! ) که يدفه چشمم افتاد به پنجره و پسري که با اشتياق کامل داشت ديد ميزد... اونقد خجالت کشيدم که خدا ميدونه... رفتم توي بالکن که يک انگشت وسط بهش نشون بدم که ديدم واااااي از بچه هاي دانشگاهه... دست تکون داد من هم براي اينکه کم نيارم دست تکون دادم و با صورتي مثل لبو اومدم داخل! ... خدا کنه هيچ وقت نبينمش خيلي ضايع ميشه....
نکته اخلاقي: قبل از رقص و عشوه گري (اون هم با يه لباس خواب بچه چار ساله)
پرده ها را بکشيد... از فرمايشات گوهر بار زن متولد پنجاه و هفت...
نکته غير اخلاقي: امکان درج نظر جديد وجود ندارد... هه هه :-)

2 ------- چهارشنبه دوم آذر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

 


تبليغات X
زن متولد ۱۳۵۷
زن متولد ۱۳۵۷
زن....زندگي....ايران....غربت....فرهنگ....شعر....حرف دل قلوه جيگر ............. www.1357.blogfa.com
فيلم خود فروشي در پس حجاب

صفحه اول

امشب اين فيلم مستند رو براي اولين بار ديدم و مي خوام کمي راجع بهش بنويسم همون طور که قبلا هم نوشتم اين يک فيلم مستند فارسي هست ساخت ناهيد پرشون که يک زن ايراني مقيم كشور سوئد هست... بعد از چندين سال به ايران ميره و اونجا  فيلمبرداري ميکنه و ورميداره ميبره سوئد و نتيجش هم ميشه فيلم "خود فروشي در پس حجاب" که چند وقت پيش جايزه هم برد... اولين احساسي که با ديدن اين فيلم داشتم نفرت بود از زن بودن... و دوميش نفرت از ايراني بودن... و سوميش نفرت از کسايي که انقلاب کردن... خوشبختانه خودم جزو اين گروهه سوم نيستم اينو ميشه از اسم وبلاگم فهميد... من نه نويسنده هستم و نه نوشتن بلدم ولي مي خوام خيلي ساده و مختصر اون چيزي رو که ديدم بنويسم....

فيلم از زندگي نکبت بار دو زن هست و كاملا واقعيه... دو زن که براي امرار معاش خود فروشي ميکنن و هر دو هم به هرويين معتاد هستن... هر دو بچه دارن و شوهر هر دو در زندان هست.... دو جمله اي که در اين فيلم شنيدم و مثل خنجر به قلبم فرو رفت : "تا کي بايد اين همه بدبختي بکشم"... "تا کي بايد زير پاي اين و اون بخوابم"... اين دو تا زن خيلي راحت از هم خوابي با مردا جلوي بچه هاشون حرف ميزنن و انگار اين واسشون ديگه عادي شده....قسمت ديگه اي از فيلم مردي رو نشون ميده که کنار خيابون فال فروشي ميکنه... از اينا که پرنده ها با نوکشون در ميارن... يکي از مشترياش فال مي گيره و مرد فال فروش که ۶۵ ساله هست ازش ميپرسه واسه چي بوده... و اون زن ۱۷ ساله ميگه واسه شوهر بوده... مرد ميپرسه دوست داري شوهرت چه جوري باشه... زن ميگه دوست دارم جوون باشه خوشتيپ باشه و پولدار....مرد ميگه حالا اگه جوون نبود چي... و خلاصه اين دو تا يعني مرد ۶۵ ساله و زن ۱۷ ساله صيغه هم ميشن!!!  توجه داشته باشيد که اين داستان نيست اين يک فيلم واقعيه از كشور عزيز ما ايران!   ولي بر خلاف فيلماي جمهوري اسلامي که همه خونه ها انچنانيه و همه وضشون عاليه اين فيلم در کثيفترين و بدبخت ترين مناطق  گرفته شده...

صحنه صيغه کردن مرد و زن رو نشون ميده که يک اخوند جوون هست و همش نگراني داره که زن ۱۷ ساله سر مرد ۶۵ ساله کلاه بزاره !!!!! و زن جوون رو نصيحت هم ميکنه که جووناي اين دوره زمونه به درد بخور نيستن و مطمئن باش ضرر نکردي که ۶ ماه صيغه اين مرد ۶۵ ساله ميشي (!) ....اينجاي فيلم من ديگه ميخواستم سرمو بکوبم به ديوار... مرده هم ميگه آره حاج آقا من براي رضاي خدا اين كارو انجام ميدم...! در قسمت ديگه از فيلم نشون ميده که يکي از دو تا زن که اول گفتم سوار ماشين ميشه با دو تا مرد که بره با دو تاشون بخوابه و از هر کدوم ده هزار تومن بگيره... وقتي با اولي ميخوابه مرد دوم بچشو نگه ميداره...... اون زن ديگه رو يه جاي ديگه نشون ميده که سوار ماشين ميشه ميره براي خود فروشي... وسط راه هم از دروخانه کاندوم ميخره....  وقتي که برميگرده خونه دست و بالش و صورتش زخميه... چرا ؟ چون سر قيمت با مرده دواش شده و کتک خورده...

اين چند مورد بود که در فيلم ديدم... به دليل طولاني شدن مطلب به همينا اکتفا ميکنم... حالا هم مي خوام يه چند کلمه از نظرات خودم بگم... خود فروشي که همه جاي دنيا هست حالا ما چرا اينقد داغ کرديم؟ اينا هم برن به چار تا مرد حال بدن يا صيغه بشن اتفاقي نميفته! ... آره خود فروشي همه جا هست ولي ايا مثل ايران روش سر پوش ميزارن؟... تو خيلي از کشوراي ديگه حداقلش اينه که زن اگه پولشو ندن يا کتکش بزنن ميره پليس شکايت... ولي ايا در ايران همچين چيزي داريم... خيلي راحت يک اخوند جوون زن هفده ساله رو به صيغه مرد شصت و پنج ساله در مياره و از مزاياي اين کار براش ميگه... ايا اينا هستن افرادي که خودشنو وکيل وسي مملکته ما ميدونن؟ خاک بر سر همشون.....  دو تا زن جوون و بچه دار هر دو شوهرشون در زندان هست به دليل اعتياد و قاچاق مواد... اين دولت چه کمکي به اينا ميکنه؟ ...اين همه پوله نفت ايا بايد صرف ساختن مسجد و سقا خونه بشه يا کمک به اين جور آدما؟ ...تا صبح ميتونم بنويسم ولي ميدونم ديگه کسي حوصله خوندن نداره....افسوس که فردا باز بايد از ايراني بودن خودم شرمنده باشم....

در مورد جايزه اي که به اين فيلم داده شده ميتونيد اينجا بخونيد
تشکر دوباره از سايت زنان ايران واسه لينک به اين مطلب... :-)
کميته مبارزه با سانسور در اينترنت و انواع و اقسام فيلتر شکن ها

2 ------- دوشنبه سي ام آبان 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

امان از خانوماي ايراني

فضولي و دخالت در زندگي ديگران بين ايرانيا مخصوصا خانوما خيلي زياده... (شامل همه نميشه)...وقتي با يکي يه کم صميمي ميشن ديگه به خودشون اجازه ميدن که در خصوصي ترين مسائل زندگي طرف دخالت کنن و هيچ ايردي در اين کار نميبينن... اگه کسي خودش تمايل داشته باشه خوب يه سري چيزا رو تعريف ميکنه وگرنه اگه آدم يه بار از کسي سئوال کرد و ديد که طرف طالب جواب دادن نيست... بايد بفهمه که دوباره و سه باره و چارباره سئوال نکنه ...ولي امان از بعضي از اين خانوماي ايروني که بزرگترين لذت زندگيشون دخالت در زندگي مردم هست... البته من خودم هم مثتثنا نيستم ولي حداقلش اينه که ( ! ) من فقط در زندگي افرادي که خيلي دوست دارم دخالت ميکنم ! مثل برادرهام و همينه که زناشون دل خوشي از من ندارن... دست خودم هم نيست هر چي مي خوام هيچي نگم نميشه... آخر يه نيشي ميزنم که به طور غير مستقيم منظورمو بفهمونم و برادراي بيچاره اون وسط ميمونن که حالا طرف يکي يدونه (خل و ديونه) خواهرو بگيرن يا طرف عيال مربوطه... ولي خوب در چند سال اخير بنا به بالا رفتن سن خيلي بهتر شدم و سعي ميکنم زبونمو نگه دارم !  :-)

-من خوشم نمايد با... رفت و آمد کنيم... -چرا اونا که خانواده خوبي هستن... تو رو هم خيلي دوست دارن... -آره من هم نگفتم بد هستن ولي زنش خيلي فضوله... -چطور مگه؟... -چه ميدونم هر وقت چشش به من ميفته از زير و بم زندگي ما سئوال ميکنه... -چي ميپرسه مثلا؟... -مگه نشنيدي ديشب؟... -نه من حواسم به صحبتاي شما نبود... -مي گفت ببينم شما چه جوري جلوگيري مي كنيد... هر چند وقت يه بار با هم ميخوابيد... -خوب اين که ايردي نداره... -آخه فقط اين نيست.... -ديگه چه مي گفت.... -ديگه هر چي ميپوشم هي سئوال ميکنه اينو از کجا خريدي... چند خريدي... يه باره آدم نشسته دستش ميره توي يقه آدم...... به بهانه اينکه جنس لباس زيرو ببينيه.......    -اين خيلي جالب بود ولي من تا حالا نديدم دستش بره توي يقه تو ! ...  -تو چي رو ميبيني؟... شما مردا که به هيچي دقت نداريد... -آره ديگه ما مردا مثل شما زن ها فضول نيستيم.... -برو بابا... من تنفر دارم از زناي فضول... اسن هم دلم نميخواد با اين آدما رفت و آمد داشته باشم.... -خوب جوابشو نده.... -والا همين كارو ميکنم ولي مگه ول کنه... هي منو سئوال پيچ ميکنه... اگه هم سن و سال خودم بود رک بهش مي گفتم که دخالت و فضولي نکنه ولي چون چند سال بزرگتره روم نميشه... بدشم زن مهربونيه.. اگه فضول نبود حرف نداشت....-خوب ديگه به هر حال اگه مي خواي با کسي رفت و آمد کني بايد بدوني که هر کسي يه سري عيب و ايراد هم داره...-خوش به حال شما مردا که اينقد بي تفاوت هستيد نسبت به همه چيز...

نکته: دفعه پيش گفتم که اكثرا آقايون ميان اينجا ولي منظورم اين نبود که هيچ خانومي اينجا نمياد... چند تا خانومه خوب اينجا ميان که خوشحالم ميکنه چون بيشتر حرفام زنونه هست :-)

2 ------- شنبه بيست و هشتم آبان 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

چون به خلوت میروند...

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند               چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس                         توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
گوییا باور نمیدارند روز داوری                                         کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان                        کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان                               میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند
حسن بیپایان او چندان که عاشق میکشد                        زمره دیگر به عشق از غیب سر بر میکنند
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی                          کاندر آن جا طینت آدم مخمر میکنند
صبحدم از عرش میآمد خروشی عقل گفت                       قدسیان گویی که شعر حافظ از بر میکنند

از کساني که تا به حال نظر محترمانه دادن ممنون... اونايي که آدرس وبلاگ گذاشتن که حتماً ميرم توي وبلاگشون اگه تا به حال نرفته باشم و اونايي که ايميل گذاشتن که شرمنده.. من با کسي ايميل بازي نميکنم اينجا... ماشالا همه هم آقايون هستن... آرزو به دل موندم چند تا خانم بياد اينجا .... 
جواب به کسي که در مورد ا-و-ر-ا-ل صکص سئوال کرد : از من نبايد بپرسي که آيا خانوما از ا-و-ر-ا-ل    صکص خوششون مياد يا نه... چون من وکيل وسي بقيه نيستم... از همون خانومي بپرس که باهاش هستي... من خودم شخصا عاشق ا-و-ر-ا-ل صکص هستم ولي ميدونم کسايي که دوست ندارن يا به دليل خجالت هست يا نا آشنا بودن با ا-و-ر-ا-ل صکص و يا ناواردي مرد مربوط... باز هم به نظر من ا-و-ر-ا-ل صکص بايد با کسي باشه که آدم مدته زيادي باهاش بوده و به اون شخص احساس داره و فقط اگه آدم خودش دوست داره اين کارو....خيليا ميخوان اداي فيلماي س و پ رو درارن غافل از اينکه اونا همش کشکه... البته راست و حقيقتش من توي عمرم يک بار فيلم س و پ ر ديدم که شد اولين و آخرين بار اون موقع فقط ده سالم بود و ديدن همچين فيلمي واسه يه بچه فاجعه هست البته من خيلي اتفاقي با چند تا بچه ديگه اون فيلم لعنتي رو ديديم و من اونقد از س ک س و مردا ترسيده شدم که خدا ميدونه... چون همون چند دقيقيه که ديديم خيلي شديد بود... اون رزو يادم نميره... ديگه بعد از اون هيچ وقت نخواستم از اين جور فيلما ببينم چون به نظرم نفرت انگيزه و همش نمايش بازي کردن هست و اون قابليتي که خانوما يا آقايون دارن همه با مواد و قرص و مشروبه.... طفلک جوونايي که اين چيزا رو باور ميکنن...البته آدم از روي کنجکاوي گاهي توي نت يه جاهايي ميره ولي خوب به طور کل خوشايند نيست...
يه نفر هم قبلا خواسته بود که راجع به فقر فرهنگي زنها که نسل به نسل منتقل ميشه و موضوع مهريه که سند بردگي زن هست بنويسم... والا من نوشتن بلد نيستم... هر چي به ذهنم برسه مي نويسم... باشه اگه چيزي به ذهنم رسيد مينويسم... ممنون از پيشنهاد شما... :-)

2 ------- جمعه بيست و هفتم آبان 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

من آمده ام... "خوب بيا...تحفه "

لاکپشتي به نام هرريت 175 ساله شد... احتمالا اين لاکپشت مسن ترين حيونه دنيا هست... اين لاکپشت خوشبخت در انگليس به دنيا اومده ولي الان در استراليا زندگي ميکنه... "لاکي جون تولدت مبارک" ... عکسشو اپلود کردم اينجا که همراه تري و ستيو عکس انداخته يعني همون زن و شوهر استراليايي که همش با حيوونا سر و کار دارن و يه برنامه تلويزيوني هم دارن .... (منبع يک روزنامه خارجي در نت)

ايران در ميان 187 كشور داراي رتبه 87 از لحاظ فساد اداري و رشوه خواري... ميتونيد ليست کامل رتبه کشورها رو در پايين اين صفحه ببينيد

ليست تمام کسايي که جايزه نوبل گرفتن رو از زمان حضرت نوح تا به حال اينجا بخونيد باحاله

بر اساس امار رسمي آلمان سال گذشته 868 دختر 15 ساله و حتي جوانتر بچه دار شدند.... آخه يکي نيست بگه ور پريده ها... شما که غلطه زيادتر از سنتون مي كنيد حداقل يه کاندوم هم بخريد

طبق تحقيقات جديدي از سوئد ا و ر ا ل س ک س (س ک س از راه دهان)  ممکنه باعث  سرطان در دهان بشه... دليل اصلي اين سرطان يک نوع ويروس هست ولي سيگار کشيدن و مصرف بالاي مشروبات الکلي و عدم رعايت بهداشت دهان هم ميتونه باعث اين سرطان بشه... البته احتمال مبتلا شدن به اين سرطان از راه ا و ر ا ل س ک س خيلي کم هست....پس با خيال راحت خودتو در اختيار مردت قرار بده و با ا و ر ا ل س ک س حال کن.... سرطان هم اگه گرفت اون با من ! (منبع يک روزنامه خارجي در نت)


نکته اخلاقي: خيلي دوست دارم بيشتر خبر بنويسم در اين وبلاگ ولي مشکلات فارسي نوشتن و وقتي که واسه نوشتن و لينک دادن صرف ميشه بهم اين اجازه رو نميده....  :-)

2 ------- پنجشنبه بيست و ششم آبان 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

توي اين دنياي بي حاصل بودن....

اين همه وبلاگ هست قديمي و يا مثل اين وبلاگ جديد... هر چي هم که وب گردي ميکني تمومي نداره.... از اينجا به اونجا و همينطور اين دنياي اينترنت ادامه داره.... بعضي وبلاگا واقعاً قشنگ مينويسن آدم راحت رابطه برقرار ميکنه و احتمالا کسايي هستن که با ادبيات فارسي خوب آشنايي دارن... بعضي وبلاگا مطالب با ارزشي داره.... ولي نميدونم چرا آدم از بعضي وبلاگا خوشش نمياد... با وجود اينکه ممکنه مطالب خيلي خوبي هم داشته باشن اما آدم پاشو که ميزاره اونجا قلبش مي گيره.... ولي بر عکس وبلاگاي ساده ديگه اي هم هست که آدم دوست داره بخونتشون با تمام سادگي... نميدونم اين همه آدم هدفشون چيه از نوشتن... وقت تلفي... سرگرمي.. علاقه به اينترنت... دوست نتي پيدا کردن... بهتر شدن زبان فارسي...؟ من خودم واسه سرگرمي اينجا مي نويسم... وب گردي هم ميکنم واسه سرگرمي... اگه خواستي نظر بدي ميشه بگي شما چرا وب گردي ميکني؟ يا چرا وب نويسي مي كني؟ ميشه چند تا از وبلاگايي هم که ميخوني يا دوست داري رو بنويسي؟... فقط واسه کنجکاوي ميگم! .... خوب اگه نميخواي ننويس... به من چه...!
پي نوشت: البته يادم رفت بگم که به غير از سرگرمي استفاده از اينترنت براي من يه منبع با ارزش اطلاعات هست.. چه خوندن خبرهاي دست اول و چه مطالب فرهنگي با ارزش و غيره...
-من دارم ميام زيره پتوي تو... -بيخودددد همون جا که هستي بمون... -سردمه مي خوام گرم بشم به خدا کاريت ندارم... -لازم نكرده بچه گول بزني تو بياي تو بقل من و آروم بگيري؟... عمرا...!!!... -جونه... بزار بيام... -فردا وقت دکتر زنان دارم نميشه... -چه ربطي داره... -ربطش اينه که نميتونم صبه زود دوش بگيرم... -خوب نگير همين جور برو....!  -ياد اون جکه منو انداختي.... -کدوم جکه؟... -همون که ميگه...... : مرده هوسش ميکنه.. زنش ميگه اوا نكن همچين... فردا وقته دکتر زنان دارم... مرده حالش گرفته ميشه... ميگه خوب عزيزم وقته دندونپزشکي که نداري......... -اي شيطون حالا منظورت چه بود از اين جک... -منظورم اين بود که شب به خير... -باشه يه جايي تلافي ميکنم.. تو هر کاري مي خواي برات ميکنم اونوقت اينجوري حالمو بگير....  -خيلي خوب قهر نكن بابا.. يکي قهر ميکنه که هميشه نه بشنوه... تو که هفته که هفت روزه هشت روزش مشغولي ماشالا... خيلي خوب حالا اونجوري نگام نكن... بيا ببينم چي مي خواي....... :-)

مشکلی در انجام عملیات برنامه بوجود آمده است.
مشکلی در اجرای برنامه و عملیات درخواستی پیش آمده است شاید این مشکل به خاطر بروز رسانی سایت باشد. لطفا درخواست خود را دقایقی دیگر تکرار کنید و اگر همچنان مشکل ادامه داشت آنرا به ما اطلاع بدهید.
(اين بلاگفا هم اين روزا ميره تو اعصاب آدم ! )
 

2 ------- دوشنبه بيست و سوم آبان 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

شباي تاريک
اين مطلب ادامه مطلبي هست که روز چهارم مهر نوشته شد اينجا

دخترک حالا ديگه با باباش تنها شده...تنهاي تنها... اعضاي ديگه خونه هم از پيش اونا رفتن.. خونه سوت و کور شده مثل قبرستون... دخترک هر روز ميره مدرسه و وقتي از مدرسه مياد نه از غذاي داغ خبري هست و نه کسي توي خونه هست... خودش کليد ميندازه درو باز ميکنه و منتظر ميشه تا باباش بياد با غذايي که از بيرون خريده... اين ميشه ناهار و شام هم هر شب يه غذاي آماده هست... چيزي که همه اينا رو سخت تر ميکنه هم زمان شدن اين جريان با بمباروناي تهران هست و قطع چندين ساعته برق... هر شب با يه چراغ کوچيک... نه کسي مياد نه کسي ميره... انگار همه دنيا از اين پدر و دختر رو برگردوندن...

تنها دلخوشيه دخترک و باباش روزاي جمعه هست چون هر هفته جمعه بعد از خوردن صبونه ميرن بهشت زهرا... اين تنها تفريح اونا شده...اونجا ميشينن و باباي دخترک با مامانش که اون زير خوابيده حرف ميزنه... گاهي بلند گاهي آروم... دخترک باباشو ناز ميکنه و اونو آروم ميکنه... خودش هنوز بعد از گذشت چهل پنجاه روز درست نفهميده که جريان چيه... يا شايد فهميده و نميخواد قبول کنه... همش شبا به خودش ميگه شايد اين خواب باشه يه خواب طولاني.. فردا صبح که از خواب بيدار شم مامانم توي خونس... ولي باز صبح ميشه و از مامانش خبري نيست...گاهي بعضي از فاميل زنگ ميزنن و از باباي دخترک ميخوان که واسه تعطيلات اونو بفرسته اونجا که با بچهاشون بازي کنه ولي دخترک نميخواد بره... مي خواد با باباش باشه... مخصوصا جمعه ها رو نميخواد از دست بده... اگه اون نباشه ديگه کسي نيست باباشو ناز کنه... روزا همين جور ميان و ميرن... شبا هم که برقا قطعه و تنها تفريح يه راديوي کوچيکه که واسه خودش حرف ميزنه...

زندگي خيلي سياه شده واسه دخترک و باباش...کمبود مامانو ميشه توي زره زرهي خونه حس کرد... بدتر اينکه که دخترک ديگه جرات نميکنه توي اتاق خواب باباش بره چون اونجا بود که آخرين بار مامانشو ديد و اونجا بود که روي مامانش ملافه اي سفيد کشيدن و گفتن که مرده... گاهي ميره دم دره اتاق و يواشكي تو رو نگا ميکنه... بعد با ترس از اونجا دور ميشه... صحنه کشيدن ملافه سفيد روي صورت قشنگ مامانشو يادش نميره... اسن ديگه از ملافه سفيد هم ميترسه ولي جرات نميکنه به باباش بگه... نميخواد اون ناراحت بشه...

روزا به همين منوال ميگذرن تا اينکه يه روز باباي دخترک بهش ميگه که بايد اون لباس خوشگلشو بپوشه چون ميخوان مهموني برن... مدتييه که مهموني نرفتن و دخترک خوشحال ميشه... بلوز دامن خوشگلشو مي پوشه و ميرن... باباش نميگه کجا ميرن و دخترک هم سئوال نميکنه... يه خونه جديد که تا حالا نديده بوده... يه محله جديد.. اينجا کجاس... وارد خونه ميشن و چند تا خانم و آقا بهشون خوش آمد ميگن... يه کم که ميگذره تازه دخترک ميفهمه جريان از چه قراره... باباش اومده خواستگاري و عروس هم همون خانومه خوشگل و جوونه... دخترک خيلي خجالتيه ولي سعي ميکنه زير چشم به عروس نگا کنه... پس اين خانم مي خواد بشه مامانش... توي همين فکراست که يکي از خانوما دستشو مي گيره و از اتاق ميبره بيرون که توي حياط با بقيه بچه ها بازي کنه... ولي مگه اون ميتونه بازي کنه... اون با بقيه بچه ها فرق داره... اون مي خواد بدونه مامان آيندش کيه....

2 ------- پنجشنبه نوزدهم آبان 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

عقلم داره از سرم ميپره... "مگه عقل هم داشتي؟!"

من هوس کردم حامله بشم! چرا ؟ چون عقلمو از دست دادم؟ نه!  به خاطر شيرين زبونياي دختر ناز اين خانم .... به اين ميگن يه وبلاگ که واسه من بد آموزي داشته..!
امشب يه تراي ميکنم ببينم چي ميشه....   من که ضده بچه هستم هوس کردمممممممممممممممممممممممم وااااااااي.................

جلوی در ورودی
آيسان: مامان لوطفن اين و بلام آزين بور موکوني.....من: چي و چيکار کنم؟ ....آيسان : اشاره به ژاکتی که دستشه ميکنه و اشاره به کمد لباسها.....من:‌آها آويزون کنم.
آيسان در رختخواب:
من:‌بچه بگير بخواب ديگه ساعت از يازده هم گذشته.....آيسان: نوميخوام آخی من خستم نیمياد مامان
در حال رفتن به موال:
آيسان: مامان من جيس دالم..... من: پوپو هم داری ؟....آيسان : نه فقط جيس و پوپو دالم...من: خدا رو شکر فقط اینا رو داشتی اگه فقط نمیگفتی میخواستی چی داشته باشی.
تو ماشین داریم از مهد برمیگردیم:
آیسان: تایسن دونقول داله .مل مل نداله مامان....من: ای خدا مرگم بده من و اینارو کی بهت گفته.... آیسان : مهین جونی.... (توضیح: تایسن یه پسر ۴ سالس که تو مهد آیسان !!!) .......... از وبلاگ مامان ايسان.... :-)

2 ------- پنجشنبه نوزدهم آبان 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

اگه از سكوت.. از تنها نشستن.. نميگم.. نه اينکه نيست

نميدونم چرا همه اينقد تنها شدن... مجرد.. متاهل... داخل ايران... خارج ايران... بچه دار...بي بچه...هر  کسي  يه جوري احساس تنهايي ميکنه... با وجود اينکه شايد دور و برش صدها نفر باشن.... اين حس تنهايي چيه... چرا وجود داره...  چرا توي اکثر وبلاگا که نگا ميکني همه دم از تنهايي ميزنن... يا شايد هم مد شده که ما آدما خودمنو تنها بدونيم... اونقد گرفتار زندگي هستيم که وجود خدا و ديگرانو حس نميکنيم... بي تفاوت شديم... بي اهميت شديم...
تنهايي
ولي خوب از همه اينا گذشته تنهايي هم عالمي داره واسه خودش...تنهايي رو ترجيح ميدم از بودن از با آدماي دو رو و پوچ...خسته ام از همشون.... مي خوام تنها باشم.... تنهاي تنها...

2 ------- سه شنبه هفدهم آبان 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

لب کارون چه گلبارون ....

-زود باش ديگه بسه کمتر آرايش کن   -اه صب کن باز خودت حاضر شدي گير دادي به من    -آخه من دو ساعت پيش به تو گفتم آماده شو هنوز داري با خودت ور ميري      -من اعصاب ندارم تو رو خدا سر به سرم نذار... از فک فاميلاي تو هم اسن خوشم نمياد به زور دارم ميام     -خوب نيا کسي مجبورت نکرده     - ا تنها بزارم بري با دخترا لاس بزني عمرا !    -تو که هيچ وقت به من اطمينان نداري    -معلومه ندارم... مگه به شما مردا ميشه اطمينان داشت.... وااااااااي خدا مرگم بده    -چي شد؟!!!     -خط چشمم تموم شده      -خدا يه عقلي بده بهت ترسيدم بابا !    -چه خاكي به سرم بريزم حالا؟    -شوخيت گرفته تو هم؟    -نه بابا جدي ميگم... من خط چشم نباشه امشب نميام قاطيه فاميلاي تو     -بس کن بابا لوس نشو زود باش شب شد     -آخي يکي ديگه پيدا کردم... شانس اوردي وگرنه بايد ميرفتيم خط چشم ميخريديم اين وقت شب     -خدايا يه عقل بده به اين زن    -برو بابا تو هم...    -خدايا چقد من بايد معطل بشم آرزو به دلم موند اين زن يه بار زود آماده بشه    -بسه ديگه چقد غر ميزني به جاي اين حرفا برو ماشينو بيار بيرون     -ااااا امشب نوبت توئه من مي خوام مشروب بخورم     -دهه اينو باش... دفعه  پيش تو خوردي من نشستم حالا من ميخورم تو بشين     -جونه من بشين... بزار امشب يه حالي بکنم    -آخه من جلوي زناي فاميلت کم ميارم همه مشروب خوره حرفه اي من بشينم بر بر نگا کنم؟... باشه بابا من ميشينم تو بخور... زن فداکار    -مرسي عزيزم    -من حاضرم بريم     -اين چيه پوشيدي؟ نکنه با اين قيافه مي خواي بياي جلوي فک و فاميلاي من؟!    -آره چمه مگه؟      -اين چيه پوشيدي؟ اين مثلا لباسه؟     -آره ديگه چشتو باز کن ببيني    -اين که نه بالا داره نه پايين!    -خوب مدلش همينه!!!...    -عوضش کن من اين ريختي باشي باهات هيچ جا نميام     -برو بابا... از کي تا حالا آقا غيرتي شدن واسه من؟     -غيرتي نشدم اما اين قشنگي نداره... ريخته خودتو توي آينه نگا کن     -واه واه حالا مثلا فک فاميلاي تو خيلي قشنگترن؟ يه مشت زن ايکبيري....    -باز شروع کردي بد و بيراه به فاميلاي بدبخته من... آخه اونا چه هيزم تري به تو فروختن     -خوشم نمياد ازشون ديگه چه کار کنم... همينه که هست مي خواي بخا نميخايه نخوا     -اکي بابا غر نزن... شد ما بخوايم بريم خونه فاميلاي من تو غرغر نکني     -تقصيره خودته ديگه مي دوني من اعصاب ندارم باز گير ميدي بهم... من امشب با همين لباس ميام يا اصلاً نميام     -به جهنم نيا من ميرم ميگم مرد...     -كاش ميمردم از شره تو و فاميلات هم خلاص مي شدم     -خداحافظ من رفتم     -آهاي وايسا... ماشينو نبري ها من كارش دارم       -چقد تو رو داري زن... ماشين بي ماشين بشين تو خونه... خداحافظ    
"اي داد بيداد انگار راستي راستي رفت... عجب غلطي کردم ها... حالا شب تعطيل بايد بشينم خونه... خديا كاش يه زره اخلاق به من ميدادي...."    ده دقيقه بعد
-من اومدم... مگه ميتونم بي تو برم... زود باش بپر که دير شد    -مي دونستم مياي! اگه نميومدي ديگه پشت گوشتو ميدي منم ميديدي    -پر رو نشو ديگه!... زود باش     -حالا که اومدي واسا لباسمو عوض کنم با حجاب کامل اسلامي بيام      -مرسي عزيزم اگه اون لباس نکبتو از تنت در بياري خيلي خوشحالم ميکني     -اين خوبه؟     -به به خيلي خوبه...     -بر پدر و مادرت صلوات!.. اين چيه آخه مثل پير زن ها شدم...    -به جونه.... خوبه به خدا دير شد بجم ..........................

آغاسي هم رفت خدا رحمتش کنه جوون بود هنوز...اهنگ لب کارونشو خيلي دوست دارم....
لب کارون چه گلبارون
میشه وقتی که میشینند دلدارون
تو قایقها دور از غمها میخونند نغمه خوش روی کارون
هرروز و تنگه غروب تو شهرما
صفا داره لب شط پای نخلها
چه خوبو قشنگه لب کارون چه گلبارون........

2 ------- يکشنبه پانزدهم آبان 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

روز مرگی

بر صندلی موريانه زده زندگی نشسته ام
و حساب می کنم...
۸ ساعت خنديده ام...
۸ ساعت گريسته ام ٫
و ۸ ساعت خوابيده ام !

و روی تاريخ عمر٫ امروز را خط می زنم !

شعر از هدا رستمي

2 ------- جمعه سيزدهم آبان 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

خدايا تو هم... زدي با آفرينش زن... مخصوصا زن ايراني !

مي خواستم يک سري خبر بنويسم با لينک ولي به دليل کم حوصلگي بي خيال شدم... چند روز پيش مهمون بوديم... صاب خونه هم هي از اين کانال ميزد به اون کانال ...همين کانالاي مسخره ماهواره و ما هم مجبور بوديم هر چه رو که صاب خونه انتخاب ميکنه ببينيم.... يه برنامه بود با يه مجريه مرد که ملت بهش زنگ ميزدن اسمشم نميخوام بيارم... خودم فقط يک بار اون هم چند دقيقه ديده بودم... از اولش نديديم از اونجا ديديم که مجري با دختري که زنگ زده بود بحثش شده بود سر پر چونگيه خانم و اينکه مجري كاملا به حرفاي اون گوش داده بود و اون اجازه نداده بود که مجري حرف بزنه... تا اينجاش که ايردي نداشت... در پر حرف بودنه خانوما هم که بحثي نيست ...(خودم خدايي ولي جزو اون کم حرفام)... يه دفعه تو همين بحثا بودن که مجريه کفري شد و گفت با دوست پسرت هم حتماً همين كارو ميکني وقتي که شب مي خواد لباساتو بکنه....!  منو ميگي آن چنان برق از سرم پريد که نگو....

برگشت به دختره گفت همين ديگه... به درد همين ميخوري که شب ببرنت و فلان كارو باهات بکنن...! جملات دقيقشو يادم نيست چون آن چنان بر افروخته شدم که به صاب خونه بدبخت شروع کردم به داد و بيداد که شما اخه مگه کار زندگي ندارين ميشينين پاي حرفاي اين مرتيکه احمق.... طرف ادعاش هم ميشه و خودشو عقل کل حساب ميکنه ولي به خودش اجازه ميده توي تي وي يه همچين توهيني بکنه به کسي که نمي شناسه.... دختره شب هر کار مي خواد بکنه.... به تو چه مربوطه مرتيکه احمق... خلاصه داشت همين مزخرفاتو مي گفت که دختره قطع کرد و يه دختره ديگه زنگ زد و به جاي اينکه از دختره قبلي دفاع کنه برگشت گفت اقاي فلاني من برنامتونو دوست دارم!.... واقعاً متاسفم واسه اونا که همچين برنامه اي رو نگا ميکنن و بي احتراميه يه مرد احمقو نديده ميگيرن.... يه مشت آشغال رفتن تي وي زدن هر چه ميخوان تحويله ملت ميدن (شامل همه نميشه البته)... من اصلاً نميفهم که چه جور يه زني ميتونه از اون به بعد باز به برنامه اون مجري نگا کنه و باز زنگ هم بزنه و خوش و بهش کنه!... تا کجا ما زن ها بايد بذاريم مردا بهمون اينطور بي احترامي کنن ...خودشون هر غلطي ميخوان بکنن به ما که برسه اينجور برخورد کنن...

يکي نيست به اون مجريه بد ترکيب بگه اخه بدبخت تو در بهترين حالت از طريق سزارين به دنيا اومدي و شکمه مادرت...  و در بدترين حالت از يه جاي ديگه بيرون امدي که اون هم باز با کمک يه زن بوده... پس چه جور به خودت اجازه ميدي اينطور راجع به زن ها حرف بزني... مرد ايراني... چه بگه آدم خدا... از اون روشن فکراش بگير تا بي سوادش ...سرو ته يه کرباسن جون به جونشون کني... (باز هم همينه شامل همه نميشه)... اگه زن هستي و واسه خودت ارزش قائل نيستي حداقل واسه ما بقيه ارزش قائل باش... اگه اين برنامه رو نگا هم ميکني ولي حداقل ديگه زنگ نزن با مجريش خوش و بش کن ...مگه مرد کمه که با اون نکبت خوش و بش ميکني...
همش شده توهين به زن چه توي تي وي ايران... چه توي تي وي غربي... همشون از دم يکي هستن ...حالا باز نياين کامنت بدين که همه مثل هم نيستن اينو خودم ميدونم زحمت نکشين....

در خيلي موارد هم مقصر اصلي خود خانوما هستن که از هر مسئله اي به سادگي ميگذرن ...ولي همش آزادي و برابري ميخوان... اگه آزادي ميخواين و برابري بايد منتقد باشين و چشمتونو باز کنين... حداقل شما ها که امکانشو داريد...به جاي صب تا شب سرخاب سفيداب زدن و دل خوش بودن ببينيد اطرافتون چي ميگذره.... البته زياد فايده نداره! من خودم اونقد با آقايون جر و بحث کردم که خدا ميدونه... ولي اونا فقط خره خودشونو سوارن....اين بحث بعدها ادامه خواهد داشت...

2 ------- دوشنبه نهم آبان 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

آشفته حال شدم .....


با عرض سلام خدمت بينندگان عزيز.... دوست دارم آپ کنم ولي آشفته هستم.... يه کم مي نويسم الان... تا جايي که حسشو داشته باشم....  مطلبي که مي نويسم اينجا و جمع بندي ميکنم مسلما شامل همه نميشه چون همه مثل هم نيستن....  دو گروه ايراني داريم... ايرانياي داخل و ايرانياي خارج... اوناييکه دخل كشور هستن خيلياشون آرزو دارن برن خارج و اونا که خارج هستن سنگ ايرانو به سينه ميزنن.... روي صحبتم بيشتر با همين گروهه دومه و به خصوص خانوما.... تا ايران هستن که همش ميخوان آزاد باشن و آزاد بپوشن... ميرن خارج به آزادي ميرسن (و طبيعتا خيلي چيزاي ديگه رو از دست ميدن) و اين آزادي واسشون عادي ميشه... يادشون ميره کي بودن و از کجا اومدن... اونايي که ميتونن پا ميشن ميرن ايران... با خودشون دلار و پوند ميبرن... يکي دو ماهي اونجا هستن...

خوب خرج ميکنن و همش مهموني ميرن... و چون از فرنگ اومدن و مدتيه فاميلو نديدن حسابي همه جا تحويلشون ميگيرن... يه سر ميرن اصفهان يه سر ميرن کيش يه سر هم شيراز و شمال و از اونجايي که مدتي در تنهايي بودن همه شلوغي و داد و بيداد و سر و صدا و بي نظمي براشون جاذبه داره ...کم کم که خسته ميشن از اين آشفتگي ديگه وقته برگشتنشونه... يه مقدار خريد مريد ميکنن و بر مي گردن... و يادشون ميره اونا که اونجا هستن بايد ادامه بدن زندگي کردنو با اون شلوغي بي نظمي و آشفتگي... ميرن به کشوري که درش اقامت دارن و تا ميتونن از ايران تعريف ميکنن که واي خدا هيچ جا ايران نيست... آخه اينجا هم جا شد ما هستيم... نه تفريحي نه گردشي مردم همش در حال تفريحو و مهمون بازي هستن تو ايران... (حالا خانم خودش سرشو ميزني ديسکوس تشو ميزني ديسکوس)... ولي خوب مسلما يه سري آدمايي رو که دوس داره ازشون دوره و اين طبيعيه... آدم هميشه با مهاجرت يه سري چيزا رو به دست مياره يه سري چيزا رو از دست ميده.... فرنگي هم که ميشن ديگه اصل و نصب دار هستن... همه تحصيل کرده و بچه پول دار و از بهترين محله تهران ميان...

يه ريز غر ميزنن که واي اگه الان ايران بوديم اين كارو ميکرديم اون كارو ميکرديم... فکر ميکنن ايران بودن همش خلاصه ميشه به مهموني و گردش... از مشکلات خبر ندارن... يکي هم نيست بهشون بگه خوب بريد ايران کسي دعوت نامه نداده واستون... چرا مثل کنه چسبيديد... حالا اوني که مشکل سياسي داره و نميتونه بره ايران باز يه چيزي.... ولي واسه بقيه راه باز جاده دراز.... اگه اينا حاضر شدن يک سال فقط يک سال توي ايران زندگي کنن خيلي حرفه.... همچين که مهمون بازيشون تموم شد و کم کم چششون باز شد به ديدن مشکلات بقيه.. اون موقس که ديگه ميگن باي باي ايران ما رفتيم... تا ساله ديگه که با يه مشت پول برگرديم اينجا و دل بقيه رو آب کنيم... چه اونايي که نميتون ايران برن و دلشون تنگه.... چه اونايي که نميتونن خارج برن و فکر ميکنن توي خارج ديگه از مشکلات خبري نيست....

2 ------- پنجشنبه پنجم آبان 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

کافر همه را به کيش خود پندارد

هميشه از زنايي که واسه مرداي دور و برشون تصميم گيري مي كردن و از اين کار احمقانه لذت ميبردن نفرت داشتم.... فکر مي كردم چقد اينا عقده دارن بدبختا.... اما حالا خودم شدم يه دونه از همون زن ها ! چرا و چه جوري  نميدونم... ولي خيلي لذت بخشه تصميم گيري واسه مردا... هر چه هم طرف سنش بيشتر باشه لذتش هم بيشتره... جرات ندارم اينو واسه خانوماي دور و برم هم استفاده کنم... با خانوما نميشه شوخي کرد خطرناک هستن... ولي آقايون خوبن... طاقتشون زياده... چقد کيف ميکنم وقتي حرف حرفه من ميشه و خودمو ميزنم به مظلومي و بي اهميتي...آه چه لذتي داره...بي خود نيست ميگن زن دست شيطونو از پشت بسته ! ... (با عرض معذرت از خانوما و فمينستا)   :-)

پي نوشت:تشکر از سايت زنان ايران به خاطر لينک به "اهميت چك کردن سينه ها براي زنان" که قبلا نوشتم... واقعاً اميدوارم که هيچ زني چه پير چه جوون حادثه تلخ سرطان سينه (صحيحش البته سرطان پستان هست) رو تجربه نکنه....آدرس  روبان صورتي رو ميتونيد از اينجا کپي کنيد.

با روزي يک کليک به تشخيص علائم سرطان پستان کمک کنيد

پي نوشت: خاطرات تلخ زندگي يک زن در اين وبلاگ برق رو از سر آدم ميپرونه...

2 ------- يکشنبه يکم آبان 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

 


تبليغات X
زن متولد ۱۳۵۷
زن متولد ۱۳۵۷
زن....زندگي....ايران....غربت....فرهنگ....شعر....حرف دل قلوه جيگر ............. www.1357.blogfa.com
صکص را در پستوي خانه نهان بايد کرد !

صفحه اول

جواب به تعدادي از نظر ها در دو نظر دهي آخر... که اگه پايين تر نگاه کنيد ميتونيد بخونيد نظر ها رو.... خوب و اما جواب بينندگان عزيز.. اولا که مسئله وبلاگ نويسي هنوز واسه ما ايرانيا جا نيفتاده و همش وبلاگ رو با دفتره خاطرات مقايسه مي كنيم در صورتي که اين دو ربطي به هم ندارن... دوما که مسئله س ک س هم واسه ما ايرانيا جا نيفتاده... صکص را در پستوي خانه نهان بايد کرد... سوما اينکه بدتر از همه اينا اينه که يه زن بياد و راجع به صکص گاهي تيکه بندازه.. اين واسه مرداي ايراني خيلي سنگينه و همچين زني سرش با يه جاش بازي ميکنه... البته به قول آقايون... در فرهنگه ما اين فقط مردا هستن که ميتونن از صکص و نيازها صحبت کنن چون زن خودش هيچ نيازي نداره و فقط آفريده شده واسه براوردنه نيازه مرد.. (يا به قول آقايون واسه ک ر د ن)... و مسلمه که وقتي يه زن مياد و مثل من چار کلمه راجع به س ک س مينويسه ملت اعتراض ميکنن چون اين اصلاً در شئنه يه زن نيست... من خودم که تا به حال هر چي اينجا نوشتم حقيقت داشته... ولي تا به حال به اين فکر کرديد که هر انساني يک سري فانتاسي داره واسه خودش... ايا براي فکر کردن به اونا بايد از کسي اجازه بگيره.. نه.. وبلاگ نوشتن هم همينه... واسه نوشتن توي وبلاگ نيازي به اجازه از زن يا شوهر نيست چون اين افکاره هر کسي هست که مي خواد بنويسه.. به قلم بياره... شما هر جور کسي رو تحت فشار قرار بديد ولي هيچ وقت نميتونيد افکار اونو کنترل کنيد... البته ميگم نظر خوبه چون به هر مسئله اي ميشه از ديدگاه هاي مختلف نگاه کرد و روش فکر کرد....   
  


قبلا هم گفتم که اينجا هر کسي با هر هدفي و هر سني مياد از هر جايي و هرگز نميشه اينو کنترل کرد..اگه آدم بخواد به اين فکر کنه خيلي چيزا رو نميشه نوشت ...مثلا سايت هاي مفيدي که در مورد رابطه ج ن س ي و بيماريهاي ناشي از اون مطلب دارن بايد همه رو پاك کنن چون يه بچه ده ساله خيلي راحت ميتونه بشينه پشت پي سي و با چند تا کليک به اونجا برسه و دونستنه همچين چيزايي از نظره فرهنگه ايراني واسه اين بچه فاجعه هست... توي نظر نوشتيد که چرا با دست پس ميزنم و با پا پيش ميکشم.. يعني چرا اون مطلب نهم مهر رو نوشتم و تذکر دادم که اينجا يه وبلاگه صکصي نيست و بعدش باز چند مورد راجع به صکص نوشتم.. اشتباهه شما همين جاست که فرق اين مطالب رو با هم متوجه نشديد... شايد هر دو راجع به صکص باشن ولي يکي راجع به صکص اجباري هست و دو تاي ديگه صکص   دلبخواهي ولي هيچ کدوم از اون مطالب صکصي نيستن.... 
در هر وبلاگي خود نويسنده اون وبلاگ تعيين ميکنه که چي بنويسه و اون با خواننده ها هست که ايا ميخوان بخونن يا نه... من حتي هيچ ايردي در وبلاگه شيوا هم نميبينم... تنها ايرادش اينه که نظر مردمو پاك ميکنه و جواب به مردم نميده وگرنه اون هم مثل بقيه حق داره نظر خودشو بنويسه و واقعا تعجب کردم که وبلاگ نويسي يه زن به هر دليل وهدفي هم که باشه رو با خود فروشي مقايسه کرديد....در مورد جلب خواننده نوشتيد که اون با مطالبه صکصي هست و در وبلاگ هاي صکصي... من نه مطلب صکصي نوشتم تا به حال... (شايد يه روزي عشقم کشيد و نوشتم) و نه هدفم اينه که آدمايي که صرفا توي نت دنبال س ک س هستن اينجا بيان... يه نفر ديگه نوشته کلا بعضي از زناي ايراني از تعريف کردن خوابيدناشون با شوهرشون احساس غرور و لذت کاذب ميکنن... ايا ايرادي داره اين؟... آدم به بچش احساس غرور داره... به خونه زندگيش همينطور... چرا به س ک س ش نداشته باشه... چرا هميشه صحبت از صکص يه خلاف حساب ميشه.. يه گناهه و يه اشتباهه بده... يه چيزه ديگه که باز توي فرهنگه ما هست اينه که يه زن به تنهايي هيچ هويتي نداره فقط با وجوده يه مرد هويت مي گيره اون مرد هم حتماً بايد شوهره خانم باشه... يعني تا اسم زن مياد حتماً يه دختريه که ازدواج کرده و در اون شبه رويايي زن شده...در اين مورد بيشتر نميگم چون باز به هزار کار نكرده متهم ميشم ...

بعدم چطوره که فقط شما آقايون به مطالبه من اعتراض مي كنيد....چرا هيچ خوانومي اعتراض نكرده... اهان... اين برميگرده به اين که همه جا مرداي ايراني ميخوان قدرت نشون بدن... اين فقط اونا هستن که هوس دارن و نياز... ما زن ها فقط به درد خونه داري و آشپزي ميخوريم همين و بس... در يه نظر ديگه نوشته شده که زنان با نوعي فخر و برتري ذهنيه خود ساخته اقدام به ساخته وبلاگ ميکنن... من نميدونم شما چه پايه و اساسي براي اين حرف داريد ولي همون جور که قبلا نوشتم در نت همه جور آدمي هست و خيلي راحت ميشه آدم خودشو كاملا متفاوت از اوني که هست جلوه بده... ولي اين موردي رو که شما گفتي من در چت ديدم... در چت اكثرا خودشنو بهترين و زيباترين و باهوشترين جلوه ميدن... در ضمن من هيچ اصراري نکردم که شما ماجراي اون دکترو باور کني چون هيچ تاثيري به حال من نداره... در مورد تئوريه زيبايي که نوشتيد شايد درست باشه ولي در مورد من اصلاً صدق نميکنه من نه زيبا هستم و نه حتي خوشگل... در مورد توانايي خويشتن داري انسان از جنسه مخالف بايد بگم که من با اين مسئله هرگز مشکل نداشتم و ندارم ..
 
در يک نظر ديگه نوشته شد که ايا در ايران يه نفر که همسر داره ميتونه با حمايته قانوني با ديگران صکص  داشته باشه... به نظره من آدم احتياج به حمايت قانوني نداره... تنها حمايتي که شما بهش احتياج داريد وجدانه شما هست.. البته اين يه مقدار مشکل هست با توجه به ازدوجهاي الکيه ايراني... چون دو طرف اکثرا راجع به صکص هم چيزي نميدونن.. گاهي پيش مياد که دو نفر كاملا متفاوت به توره هم ميخورن که هيچ مشکلي ندارن ولي ناراضي هستن اين علتش ميتونه ناتفاهمي در صکص باشه که يه نمونشم خودم ديدم.. زن و شوهره بسيار خوبي که همه هم دوسشون دارن و ظاهراً هم خوشبخت هستن از هم جدا ميشن... فکر ميکنن علتش چي بوده؟... اينکه مرده خيلي هات بوده و هر شب صکص ميخواسته و خوانومش خيلي سرد...از اون تيپپا که حتي ماهي يک بار هم نميخواد صکص داشته باشه... حالا اين دو نفر بايد چه خاكي به سرشون بريزن؟... خاکه رس... مرده يا بايد بره يواشكي با زناي ديگه خودشو ارضا کنه يا اينکه بسوزه و بسازه... طلاق هم که در فرهنگه ما مشکل هست.... بايد از جد و ابادش آدم اجازه بگيره و هزار و يک دليل بياره تا ملت راضي بشن... واسه يک زن هم که هيچ درامدي نداره از خودش بايد برگده خونه بابا و توسري بخوره... نتيجش ميشه که همچين افرادي باهم زندگي ميکنن حالا يا بي خياله صکص ميشن يا اينکه اوني که ارضا نميشه ميره اين ور اون ور خودشو سير ميکنه... فقط هم دلشون خوشه که دارن با هم زندگي ميکنن و خودشنو خوشبخت جلوه ميدن ...
 

2 ------- جمعه بيست و نهم مهر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

غم تنهايي اسيرت ميکنه.. تا بخواي بجنبي پيرت ميکنه..

اين همه سال تو دنيا... عد زد و ما سال ۱۳۵۷ متولد شديم... بدترين و سياه ترين سال در تاريخ ايران... از اون بدتر هم اينکه بچه ناخواسته باشي... يعني يه شب بابات هوس کنه با مامانت ور بره و تو به وجود بياي... اين در حالي که خواهر برادرات همه بزرگ هستن و وقتي ميفهمن مامانشون حاملست مخشون سوت ميکشه... بيچاره مامان دلش نمياد بره کورتاژ کنه... ميگه عب نداره نگهش ميدرام شايد بچه خوبي بشه... آخه لامسبا برنامه ريزي کنين قبل اينکه وارد عمليات بشيد... منه بدبخت اين وسط چه گناهي کرده بودم... اگه اون شبه لعنتي خواب مونده بوديد الان من اينجا نبودم.... يه چيزي که خيلي آزارم ميده ديدن آدمايي هست که همش تظاهر به خوشبختي ميکنن... خنده هاي الکي قربون صدقه هاي الکي... تعارفاي بي جا... البته آدم مجبور ميشه گاهي فيلم بازي کنه... مثل خودم هفته پيش اونقد ناراحت بودم که دلم ميخواست زار زار گريه کنم... ولي مجبور بودم لبخند بزنم... بگم.. بخندم شوخي کنم...خوبه اينجا توي وبلاگ نيازي به تظاهر و فيلم بازي کردن نيست... حداقل اينجا آدم ميتونه خودش باشه و هر چه مي خواد بگه...

 اينجوري خوبه فک کنم

نکته اخلاقي که ربطي هم به موضوع بالا نداره واسه خانوما : اگه در سفر بودي.. خونه مردم... و مردت اصرار کرد که س ک س مي خواد روي زمين... قبول نكن... چون فردا صبش از گردن درد و کمر درد ديگه از جات نميتوني بلند شي و جلوي صاب خونه خيلي ضايع ميشه....من هنوز بعده چند روز گردن درد دارم... س ک س با اعماله شاقه !  فک ميکنم بيچاره زناي قديمي چه کار مي كردن بدونه تخت....نميتونم بيشتر بنويسم از گردن درد .... در ضمن چند تا از نظرهاي قبلي احتياج به جواب دادن داره ولي فعلا حالشو ندارم.... ! 

2 ------- پنجشنبه بيست و هشتم مهر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

سوتي يعني چي... يعني اينکه مهمون بياد يه راست بره بشينه روي مبل... تو هم يه راست بري توي آشپزخونه چايي رو که قبلا دم کردي بريزي بزاري توي سيني و با يه لبخند ژکوند بري داخل... و ببيني که دقيقا جلوي يارو روي ميز يه س ک س ژل هست که از شب قبل همون جا مونده.... اون وقته که دلت مي خواد زمين دهن باز کنه تو بري توش ...


مژده ياران که مهرگان آمد... جشن پيوند عاشقان آمد....  شروع ايامه مهرگان يکي از بزرگترين جشنهاي ملي ايرانيان... تاريخ رمظان و محرمو و صفرو همه حفظ هستن ولي اين تاريخه اصيل ايراني رو همه فراموش کردن... راستي که ملت عجيبي هستيم....  اين جشن چندين هزار ساله نياکاني همواره با شادي همراه بوده... ايرانيان به عذا.. ماتم... و سوگواري نه ميگفتند و حتي براي مردگانه خود نميگريستند..... اوا راست ميگي؟! .... ما که از وقتي خودمنو شناختيم يه مقنعه زشت با يه مانتوي گشاده بدترکيب (مثل قيافه خودم) آويزونمون کردن و سال به دوازده ماه همش عزاداري واسه يه عده که هزار و چهارصد سال پيش مردن.... من آخر فلسفه اين تو سر و کله زدنا رو نفهميدم... آره قبول دارم که آدم وقتي به يکي ايمان داره بايد از طرف ياد کنه و براش يادبود بگيره... ولي ديگه تو سر و کله زدن چيه....! هر کسي  آزاده پيروه هر دين و مذهبي باشه ولي خوب ربطي نداره که يه کشورو به زور بخوان وادار کنن واسه انجام يه سري کارا... مثل روزه گرفتن و شرکت در مراسم سوگواري مثل ماه محرم.... البته از حق نبايد گذشت که وقتي ما بچه بوديم اين جور مراسم خيلي حال مي داد.... چون اون موقه ها ديگه کسي به ما گير نمي داد... که آي نخند... آي اين كارو نكن... آي اينجا نرو... آي اونجا نرو... به بهانه عذاداري هر غلطي ميخواستيم ميکرديم...مثلا مي خواستم راجع به مهرگان بنويسم ولي راجع به همه چي نوشتم جز اون... بيشتر ميتونيد اينجا بخونيد...
گاهي فکر ميکنم آيا از نسل من هم بدبخت تر هست يا نه... منظورم در درجه اول دختران اين نسل هست... نفهميديم چي بوديم و چي شديم.... همش درگيري سر چار تا تاره مو و همش زنداني توي اون لباساي مسخره.... فكر زبباي جوونيمون همش هرز رفت... سر مسائله پوچ و بيهوده که اگه به يه خارجي بگي ميخنده... الان حوصله ندارم ولي دوست دارم در اين مورد بيشتر بنويسم بعدا....


دوست دختر تام کروز هم حامله شد... کيتي حلمز که فقط چند ماه پيش با تام رفيق شد الان حامله هست... اين  کيتيه ور پريده خيلي کم سن تر هست از تام... ولي با اين حال حتماً خيلي حال ميکنه... توي بغله تام خوابيده و حامله هم شده ازش... يکي نيست به اينا بگه شما که دو روز ديگه از هم جدا ميشيد ديگه مرض داريد بچه دار ميشيد...عکسشونو آپلود کردم اينجا ببينيد....


در اوج ناراحتي و بي حوصلگي يه نفر زنگ ميزنه.. يه غريبه.. يه زن.. که فقط دو سه بار ديديش... اونقد مهربونه و اونقد تو رو خوب ميفهمه که باورت نميشه...بر خلافه بقيه زن ها که پشت تلفن سه ساعت حرف ميزنن اون فقط چند تا جمله ميگه و همون چند تا جمله آنچنان آرومت ميکنه که نگو... فرشته... خوش به حال خوانوادش با داشتن همچين کسي... خدايا ممنون از اين تلفن که خيلي آروم کرد منو...تا به حال به قدرت کلمات فکر کرديد ؟ ....آنچه از دل بر آيد... بر دل نشيند... :-)

2 ------- چهارشنبه بيستم مهر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

اهميت چک کردن سينه ها براي زنان

با توجه به اينکه جامعه ايران يک جامعه زن ستيز هست بنابرين به سلامتي زنها هم در اين جامعه اهميت زيادي داده نميشه.... حالا يه جامعه چه جور ميتونه نشون بده که به سلامتي زنها اهميت ميده.... از طريق اطلاع رسوني درست به همه مردم.... اطلاع رسوني درست اونه که که به همه برسه چه فقير چه ثروتمند.... چه با سواد و چه بي سواد.... ولي خوب همچين چيزي در مملکت گل و بلبله ما وجود نداره..... پس بهتره که ما خانوما خودمون به فكر خودمون باشيم....  شما که خانم هستي و داري اينو ميخوني (البته نود و نه درصد اونا که اينجا ميان آقا هستن فک کنم! ) تا به حال چند بار سينه هاي خودتو لمس کردي و تا به حال چند بار کسي توي خانوادت يا توي مدرسه يا دانشگاه اينو بهت ياد داده....  با توجه به اينکه سرطان سينه ( سرطان پستان ) بين خانوما خيلي شيوع داره و حتي افراده زير سي سال هم به اين سرطان مبتلا ميشن خيلي مهم هست که هر زني حداقل ماهي يک بار سينه هاي خودشو چك کنه... اينجا مي نويسم که چه جور اين كارو مي كنيد ... بهترين زمان براي اين کار بعد از تموم شدن عادت ماهانه هست يعني همون روزاي اول که از شرره خون ريزي خلاص شدي... جلوي آينه وايسا و به سينه هات دست بزن... آيا سينه هات فرمه معمولي خودشنو دارن؟... پوست سينه ها صافه؟... سينه ها رنگ معموليه خودشنو دارن؟.. و نوك سينه ها حالت طبيعيه خودشونو دارن؟.... زماني که دراز کشيدي يا زيره دوش وايسادي ميتوني با دستت دور تا دوره سينه... نوك سينه و زير بقل رو چك کني... موقعيي که اين كارو مي كني بايد انگشتات صاف باشه و آروم فشار بدي سينه ها رو.... با دست چپ سينه راست رو چك کن و بر عکس.... از حرکات چرخشيه کوچيک استفاده کن تا تمام سينه رو چك کني.... اين کار کمک بزرگي ميکنه به هر زني که اگه خدايي نكرده سرطان گرفته خيلي زود بفهمه و اين باعث ميشه که درمان اثر خيلي بهتري داشته باشه....  حالا در فرهنگ ما بهمون ياد ميدن با بدنمون غريبه باشيم به جاي اينکه از بدنمون لذت ببريم.... مطمئن هستم که زنهايي که مرتب سينهاشونو خودشون چك ميکنن خيلي زياد نيستن... اگه خودتون هم براتون سخته ميتونيد از پارتنرتون بخوايد اين كارو بکنه...( البته اگه کار به جاهاي باريك کشيده نشه ! )  ;-)

 مراحل چك کردن سينه

يکي از زنهاي معروف دنيا به نام کايلي مينوگ خواننده استراليايي چند ماه پيش سرطان سينه گرفت و اين اثر عجيبي داشت روي زنها... چون بعد از انعکاس خبر سرطان کايلي در استراليا تعداد زنايي که براي ماموگرافي وقت مي گرفتن چهل درصد افزايش پيدا کرد... خوب وقتي زني به خوشگلي و لوندي کايلي سرطان سينه مي گيره چرا من و شما نگيريم....!!!  (البته دهنش يه کم گشاده ها)... پس از همين امروز ماهي يک بار سينه هاتونو چك کنيد....

در ضمن بر طبق تحقيقاتي از امريکا که هنوز فقط در مراحل اوليه هست خوردنه شکلات ميتونه باعث جلوگيري از سرطان سينه بشه.... يکي از مواد داخل شکلات باعث ميشه از زياد شدن سلولهاي سرطاني جلوگيري بشه....پس اونقد شکلات بخوريد تا ديابت بگيريد!  

ايامه مهرگان هست يکي از جشنهاي چندين هزار ساله نياکان ايراني.... بعدا راجع بهش مينويسم............ 

2 ------- سه شنبه نوزدهم مهر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

سو استفاده جنسي...تهمت و ناباوري

روز نهم مهر يه مطلب نوشتم به نام "سو استفاده جنسي... حقيقت يا بلوف" که اگه کمي پايين تر نگاه کنيد ميتونيد بخونيدش...من الان اومدم خونه  يه نظر ديدم در وبلاگ که از صد تا فحش برام بدتر بود....
اگه زير مطلب چهاردهم مهر نگا کنيد که هشت تا نظر داره اون آخرين نظر هست..

همين جا ميگم که من هيچ اهميتي نميدم که کسي اون مطلبو باور کنه يا نه.... چون خدا خودش شاهده من هست که اون مطلبي که نوشتم عين حقيقت بود و براي من اتفاق افتاد و من هيچ تقصيري نداشتم... حالا يه چيزي رو که يادم رفت اونجا بنويسم اينه که يکي از دلايلي که من از اون دكتر شکايت نكردم دقيقا همين بود که ترسيدم به من تهمت زده بشه که دروغ ميگم و کسي حرفمو باور نکنه.... من کي بودم... يه دانشجو... و اون کي بود.... يه دکتر ميان سال با تجربه و قابل احترام.... و اين احتمال وجود داشت که همه حرف اونو باور کنن... چون اون مسلما براي دفاع از خودش به من تهمت ميزد يا اينکه مي گفت که دروغ ميگم و اين براي من که يه زن پاك بودم خيلي گرون تموم مي شد... ايراد ما ايراني ها همين هست که هر  کسي  اسم دكتر روش مياد ديگه ميشه بهترين آدم...  بقيه ميشن خر و نفهم.... ولي اون آقا يا خانومه دكتر درك و فهمش از همه بالاتره.... به قول شاعر ميگه آدمي را آدميت لازم است ...يعني کسي با چند سال دانشگاه رفتن انسان نميشه... انسانيت چيزي هست... که هيچ ربطي به ميزان تحصيلات ما نداره.... بي خود نيست که در کشورهاي اروپايي واسه تک تک آدما ارزش قائل هستن بدون توجه به تحصيلات و وضع ماليه طرف... ولي توي مملکت ما همه عقلشون به چشمشونه که طرف چي پوشيده و چه ماشيني سواره و تو کدوم محله زندگي ميکنه و چند سال توي دانشگاه درس خونده.....خود من چند تا دكتر ميشناسم که از ارزش و احترام اجتماعيه بالايي برخوردارن ولي توي محيطه خونه مثل سگ با زن و بچشون برخورد ميکنن و هم زمان آدماي کم سوادي رو ميشناسم که به اندزه يه دنيا واسه زن و بچشون ارزش قائل هستن... اينجاست که معني کلمه انسانيت رو بايد فهميد....  و خوب خيلي برام گرون تموم ميشه که يه دانشجويه رشته پزشکي (به قول خودش) بياد و همچين تهمتي به من بزنه در حالي که هيچي نميدونه... فقط مي خواد از همکار آينده خودش دفاع بکنه و دليلي مياره توي نظرش که اصلاً مبنا و اساسي نداره ...چون من اون روز تنها به اون مطب رفتم و تنها بودم که معاينه شدم و تنها بودم که لباسمو در اوردم و تنها بودم که اون دكتر از من سو استفاده جنسي کرد... البته دکتري که ميگم دکتر زنان نبود...
ناگفته نماند که اين آقا که اين نظرو گذاشت از من خواسته بود که در اين مورد باهاش بحث کنم... ولي من چون تمايلي نداشتم تشكر کردم در وبلاگش... و گفتم که نميخوام بحث کنم.. چون حقيقت اين هست که من دلم نميخواد با کسي که اصلاً نميشناسم در اون مورد به خصوص بحث کنم... ولي اگه لازم باشه اين كارو ميکنم..... 

پي نوشت ۱
: حداقل زير نظرت آدرس وبلاگتو ميزاشتي که مردم ببينن ! .... اين آقا همچين از پزشکا دفاع کرده که انگار تا به حال در تاريخ بشريت چيزي به اسم سو استفاده جنسي از طرف دكتر به مريض اتفاق نيفتاده.... خوبه حالا همين چند وقت پيش خبر تجاوزه اون دندونپزشک به مريضاش توي ايران در همه دنيا پيچيد.....آخ که الان اگه کارد بزنن خون من در نمياد...  :-(

پي نوشت ۲ : جوابي لازم نيست چون معمولا به کسي که تهمت ميزنن ازش معذرت خواهي ميکنن... اگه ميدونستي چقدر با خوندنه اون اولين کامنتت حالم بد شد هرگز به من تهمت نميزدي.... آخه چه دليلي وجود داره که من از خودم يه داستان در بيارم اينجا بنويسم... مثلا چيو مي خوام ثابت کنم با اين کار... که چار نفر بيان بخونن ارضا بشن؟... اگه اين هدفم بود حداقل از چار تا کلمه س ك س ي استفاده ميکردم که ملته اسلامي حال کنن...!  ولي اگه يه بار ديگه به اون مطلب نگا کني ميفهمي که من همچين هدفي نداشتم... داستان س ك س ي اگه نديدي بگو آدرس بدم برو بخون تا فرقشو بفهمي....فکر هم نكن با يه زن احمق بي سواد طرف هستي که تا اسم دانشجوي پزشکي رو ميشنوه دست و پاش ميلرزه نه داداش همچين خبري نيست.... در ضمن از بقيه هم که نظر دادن ممنون   :-)



2 ------- جمعه پانزدهم مهر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

يکي ميمرد ز درد بي نوايي...يکي مي گفت خانم لباس زير خوشگل ميخواهي... !


 اي كاش من به جاي اين خانومه ذغال اخته بودم...
چند شب پيش که داشتم توي نت انواع و اقسام لباس زير زنونه رو نگا مي كردم و ذوق مي كردم که کدومو بخرم اينو ديدم... حالا هم الکي عشقم کشيد بزارمش اينجا...
شما نگا نکنيد خوب نيست واستون....   :-)

چه هيکلي داره ذغال اخته ! 

عکس اين خانم س ك س ي در اندازه بزرگ اينجا ...

2 ------- جمعه پانزدهم مهر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 


 گزارشگران بدون مرز برای همياری با وبلاگ نويسان و وب نگاران راهنمای عملي تهيه کرده ، با اطلاعاتي عملي و راهيافت هايي فني برای حفظ کردن ناشناس بودن، دور زدن سانسور، و شناخت تکنيک های منطبق بر شرايط مشخص در هر کشور، همچنين راه انداختن وبلاگ با استفاده از بهترين گزينه ها برای شناساندن آن به ديگران و ....... اول مهر ماه ۱٣٨٤ راهنمايي عملي برای وبلاگ نويسان و وب نگاران معترض انتشار يافته و بر روی سايت گزارشگران بدون مرز نيز مي توان آنرا خواند و يا دانلود کرد. دو بخش اصلي اين راهنما که بيشترين استفاده را برای کاربران ايراني دارد : انتخاب شیوه گذر از فیلتر و وبلاگ نویسی ناشناس به فارسي ترجمه شده است.(به زبان خيلي ساده)... لينک اصلي اينجا

جايزه نوبل پزشکی سال جاری به پاس کشف اين موضوع که زخم معده می تواند ناشی از عفونت باکتريايی باشد به دو دانشمند استراليايی اعطا شده است و جايزه نوبل در رشته فيزيک نصيب دو فيزيکدان آمريکايی و يک فيزيکدان آلمانی شد که همگی پژوهشگران رشته اپتيک (فيزيک نور) هستند.
 
كتاب پرسپوليس اثر مرجانه ساتراپي اولين داستان نويس تصويري ايران
 
پريسا ملاقلي جوان ۲۲ ساله ايراني و تاسيس حزب اينترنتي دمکراسي مستقيم و بدون واسطه
 
بر اساس آمار سازمان ملل متحد ساليانه حدود ۵۰۰۰ زن و دختر جوان به نام ناموس و حيثيت به قتل مى‌رسند و اين در حالى است كه آمار واقعى مطمئنا رقمى بالاتر است زيرا در بسيارى از موارد شكايتى عنوان نمى‌شود و يا خانواده‌هاى قربانيان به دروغ اين جنايات را بعنوان خودكشى، تصادف و يا ناپديد شدن گزارش مى‌دهند.
 
 
2 ------- پنجشنبه چهاردهم مهر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

بچه درست کردن آسونه ولي....


۱) سليقه غذايي يک زن حامله چه خوب و چه بد ميتونه به جنين داخل شکمش منتقل بشه... بر طبق تحقيقاتي از امريکا و اروپا يک جنين توي شكم مادرش ميتونه علاقه داشتن به بعضي مواد غذايي رو ياد بگيره... بعد از زايمان اين يادگيري ميتونه از طريق شير دادن گسترش پيدا کنه به اين دليل که طعم خيلي از مواد غذايي از طريق شير مادر به بچه ميرسه... مثل سير.. هويج.. وانيل.. باديون و خيلي چيزاي ديگه... در يکي از همين تحقيقات به يک سري از بچه ها شير مادر داده شد همراه با طعم وانيل... چند سال بعد تحقيقات نشون داد که اين بچه ها فقط سوس هاي ونيل دار رو دوست دارن!

۲) همون طور که قبلا محققين گفتن تکامل مغزي بچه ها همراه هست با حرکات فيزيکي اونها... بنابر اين طبق تحقيقات جديد والدين ميتونن با وسايل خيلي ساده به اين تکامل کمک کنن... والدين بايد بيشتر به حركات بچهاشون توجه کنن چون اونا يک قدرت پيشرويه دروني دارن که خيلي جالبه... وقتي که بچه شروع ميکنه به خزيدن... گرفتن اشيا و يا اشاره کردن.. اون زمان هست که بايد حواس والدين جمع باشه که کمک کنن و حركات جديد و اشيا جديد رو به بچه نشون بدن... اين تمرينات از سه يا چهار ماهگي بايد شروع بشه و اين کار باعث ميشه که حرکات فيزيکي بچه خيلي خوب تکامل پيدا کنه... خيلي چيزا تا زير يک سالگي اتفاق ميفته... البته خيلي مهم هست که والدين ريلکس باشن و بزارن بچه خودش هم با آرامش بازي کنه... به اين دليل که بچه هاي زير يک سال خيلي باهوش تر از اوني  هستن که آدم هميشه فکر مي كرده... بر طبق همين تحقيقات يکي از راههاي کمک به تکامل مغزي بچه نواختن پيانو هست در سنين خيلي کم !

 آغوش گرم مادر چه خوبه

حالا من چرا امشب عشقم کشيد اينا رو بنويسم اينجا خدا ميدونه... با توجه به اينکه هيچ علاقه اي به بچه ندارم... ولي يکي از آرام بخش ترين منظره ها زماني هست که يه بچه رو نگاه کني توي بغل مادرش در حال شير خوردن از سينه مادر...

منبع
دو خبر بالا يک روزنامه خارجي

2 ------- پنجشنبه چهاردهم مهر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

-مي خوام آپ کنم ولي اسن حسش نيست فقط اينجوري يه اظهار وجود ميکنم که کسي نگرانم نشه.... "نترس بابا کسي نگران تو نميشه تحفه... با اين سنو سال ميخاد اداي دختراي هجده ساله رو در بياره"....... -فقط يه شعر ميگمو ميرم... يه توپ دارم قل قليه سرخ و سفيد و آبيه........ "به اين ميگن استفاده صحيح از وقت و اينترنت"....    -بي خيال بابا دلم مي خواد اسن امشب بچه بشم....از دنياي خسته کننده بزرگا ديگه زده شدم.... ميرم عروسک بازي.... آخ عروسک نازم... چقد آغوشت بي دغدغس... توي بغلم هستي بدونه اينکه انتظاري از من داشته باشي... خيلي دوست دارم عروسک قشنگم....

2 ------- سه شنبه دوازدهم مهر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

دنياي اينترنت !


" اکثريت" با فرهنگ.. تحصيل کرده.. فهميده ..با شعور و انسانيت.. بدون تعصب و بدذهني.. خيلي با حال... بدون هيچ گونه مشکل روحي رواني جسمي مادي معنوي... خانوما کمر باريك... با سينه هاي سايز ۸۰ به بالا... صورتاي قشنگ و دلربا ...خيلي لوند... آقايون خوش تيپ... حداقل ۲۵ سانتي... با قابليت بالا براي ارضا کردن خانوما.......  چند سال پيش که کم سن بودم و با دنياي چت و اينترنت آشنا شدم اينا رو نمي دونستم و اون موقع چقد چت برام جالب بود اما الان ديگه بي مزه شده.............

2 ------- دوشنبه يازدهم مهر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

سو استفاده جنسي... حقيقت يا بلوف ؟


شايد همه شما که اينو ميخونين تازگيها جريان دکترهايي رو که از مريضاشون سو استفاده جنسي ميکنن رو شنيده باشين... البته چيز تازه اي نيست ولي خوب مدتيه که به اين مسئله بيشتر توجه شده....من هم خودم اينو تجربه کردم ! يه تجربه تلخ که نه جرات کردم به کسي بگم و نه جايي بنويسم... !  ولي خوب اينجا جاي خوبي هست واسه نوشتن و شايد خالي شدن عقده.... قبلش هم ميگم که اين مطلب يه مطلب س ك س ي نيست و واسه ح ش ر ي کردن مردم نوشته نميشه.... بد نيست اينو بدونيد قبل از خوندن... 

جريان از اين قرار بود که من چند سال پيش رفتم دكتر... البته مريض نبودم فقط براي يه چك آپ بود و اينکه تعريف اون دكتر رو زياد شنيده بودم که خيلي با تجربه و ماهر هست در کار دکتري... خلاصه يه وقت گرفتم و از اين سر شهر تهران رفتم اون سرش و مطبو پيدا کردم... شلوغ بود پر از زن و دختر من هم نشستم تا نوبتم شد و رفتم داخل... بعد از کمي صحبت... مانتو و روسري رو در اوردم واسه معاينه و دکتره منو معاينه کرد... يه کم هم نظر داد راجع به هيکلم که کمر خوبه باريکي داري ولي سينهات اگه بزرگتر بود خيلي بهتر بود و از اين حرفا... که من اينو گذاشتم به حسابه دكتر بودنش و چيزي نگفتم....

لباس ها رو پوشيدم و نشستم و کمي صحبت کرديم و ازمايشامو نگا کرد که قبلا داده بودم و وسط حرفا يهو حالتش تغيير کرد ولي خوب منه دوزاري کج اسن نفهميدم چش شده....يه دفعه گفت يه بار ديگه بايد شما رو معاينه کنم و اينبار بايد بخوابيد روي تخت من هم گفتم اکي... گفت بخواب روي شكم و چند دقيقه الکي با کمرم ور رفت و کم کم از حالت معاينه خارج شد و شروع کرد به در اوردنه شلوار من... من هم که تعجب کرده بودم و خشکم زده بود اومدم از جام بلند شم که نزاشت و منو با دست خوابوند و گفت هنوز معاينه شما تموم نشده و طول ميکشه..... و خلاصه ادامه داد به ور رفتن با بدن من...که دلم نميخواد تعريف کنم.....

و نميدونم چه جور شد که من لال شدم... اون لحظه بايد جيغ مي زدم بلند مي شدم يه کشيده مي زدم توي صورت کثيفش... ولي اونقد ترسيده بودم و بدنم ميلرزيد که حتي قدرت تکون خوردن نداشتم... نفس کشيدنم يادم رفت و اون کثافت هم چنان مشغول ور رفتن بود تا اينکه بالاخره خدا به من قدرتي داد که از جام بلند شدم و وقتي برگشتم و تو صورت کثيفش نگا کردم يه حيوونه وحشي رو ديدم که مطمئنم اگه تنها بودم باهاش اونجا بهم تجاوز مي كرد....

چشاش قرمزه قرمز بود و حالش حسابي خراب... توي صورت کثيفش نگا کردم و چقد من هم کثيف بودم که جرات نكردم بزنم توي صورتش... رفتم بيرون و همون لحظه تصميم گرفتم به منشيش بگم که زنگ بزنه به ۱۱۰ (اونا که خودشون بدتر از بدترن)... بعد يه نگا انداختم به مردم... گفتم حالا اينا چه فکر ميکنن راجع به من... بعدشم ۱۱۰ بياد يه مشت حزب اللهي اشغال که بايد باهشون برم پاسگاه و از اونا بعيد نيست که خودشون يه بلايي سرم بيارن...و بعد از شنيدن ماجرا به هوس بيفتن... اينه که دست و پام لرزيد و جرات نكردم چيزي بگم... سرم داشت گيج مي رفت... نميدونم چه جوري تا سر کوچه خودمو رسوندم... و وايسادم منتظر ماشين و قبل از اينکه ماشيني بياد حالته تهوع و استفراغ .... حالم خيلي بد بود باز به خودم گفتم بيا از همين جا برو بپرس... ببين کجا شکايت ميکنن از پزشکا.... بعد باز گفتم... باز ميرم اونجا يه مشت مرد ريشو نشستن و خوب ميخوان که من تعريف کنم دقيقا چه کار کرده با من... و من حتي از فکرش هم حالم بد ميشه که بخوام با جزئيات تعريف کنم...

خلاصه رفتم خونه با چه حالي...خدا ميدونه... و تا شب باز چندين بار استفراغ کردم تا دو هفته حالم بد بود و تا چند ماه به مردا حساسيت داشتم... حتي از ديدن اين مجودات هم سرم گيج مي رفت...  حالا اينجا من بعد اين همه مدت نميتونم بفهمم که من چرا اون روزه لعنتي جيغ نزدم و يا اينکه چرا نرفتم دنبال دکتره که خونشو پيدا کنم و به زن و بچش بگم که با چه کثافتي دارن زندگي ميکنن... يه چيزه ديگه هم که باز جاي تعجب داره اينه که توي اون مطب از همه ساده تر من بودم... هم لباس ساده هم آرايش خيلي کم... و هر چه فکر ميکنم اون مرتيکه چه جور و با چي ح ش ر ي شد نميفهمم... ولي خيلي دوست دارم اگه گذارم باز به اون جاها افتاد يه روزي يه جوري انتقام بگيرم...

و اي كاش مي شد که به بعضي از مردا فهموند که ما زن ها خيلي س ک س رو دوست داريم ولي فقط و فقط اگه دو طرفه باشه... س ک س, نوازش و لمس کردن فقط وقتي لذت داره که به زور نباشه و هر دو طرف راضي باشن و هوشيار که دارن چه غلطي ميکنن... در هر صورت ديگه تبديل ميشه به يه کار کثيف حيووني که قربانيش تا ابد اينو يادش نميره و توي مغز خودش دنبال جواب ميگرده واسه هزار تا سئوال بي جواب.................

اگه فارسي نويس داشتم بهتر مي شد بنويسم... چون ميرم اينجا و تبديل ميکنم به فارسي... بعد بايد بشينم درستش کنم و ديگه حوصله ندارم تغيير بدم مطلبو و کمو زيادش کنم .. ولي خوب باز خوبه که همين هم هست... گر چه هوز خيلي کار داره تا تکميل بشه....

2 ------- شنبه نهم مهر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

هرروز 
       در زندان خود
                        پرسه زنان 
                                      مي‌پرسم از زندانيان ديگر هم بند:
                                                                                (( مانده از امروز .. تا روز رهايي ..  چند ؟ ))
 
شعر از حامد حبيبی

يه کم فکر کن

2 ------- جمعه هشتم مهر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

خبرهاي جالب ( به نظر خودم )

 

اعتراض به صحنه هاي س ک س در برنامه تلويزيني "پارادايس هتل" با شركت جوان ۲۲ ساله ايراني.....

جفت گيري  يازده پسر و دختر جوان در يک هتل مجلل با همه امکانات عيش و نوش... ولي اين هتل فقط 6 تا اتاق داره و هر هفته کسي که موفق به پيدا کردن جفت نشده از هتل بيرون اندخته ميشه... و اين تازه اول ماجراست...اينجا ميتونيد همشو بخونيد و عکساي داويد لطفي و نينا زندنيا رو ببينيد... جالبه که در سال ۲۰۰۵  انسانها تا کجا تونستن به دنياي حيوونا نزديک بشن....

 

دختران جنوبی  ختنه میشوند تا لذت زنانه در آنها کشته شود....تا چند روز پيش که براي اولين بار اين خبرو خوندم فکر مي كردم ختنه دختران فقط در آفريقا هست... اي واي به ما ايرانيها...قابل توجه رژيم احمق:  به جاي گير دادن به لباس پسر دخترا و اين احمق بازيا بريد ببينيد چه ميگذره توي اين مملکت !

 

مقام سوم قهرماني تير و کمان براي يک جوان ايراني به نام اسماعيل طاهرزاده......

 

 جوان ايراني به نام محمد رضا باب الفتح قهرمان کشتي سوئد و دوست دخترش قهرمان کشتي جهان و اروپا...اينا دعواشون بشه چي ميشه...... wow

 

بهترين ويسکي دنيا.... به به اين نوشيدن داره.... به سلامتي !

 

شوهر پول در ميخوايد اينجا.... درآمد  کلان جوان ايراني با استفاده از کازينوي اينترنتي...

 

صد سالگي صنعت برق در ايران... خدا بيامرزدش اديسونو...

 

زن بودن در جوامع اسلامی: چند تجربه از چند زن...

 

پيدايی ادبيات داستانی در تبعيد وادبيات مهاجرت ناشی از انقلاب است....باز هم بگيد انقلاب بده ملته قدر نشناس...

 

س ک س خوب؟.... توجه کردن به بدن زن ....و پيدا کردن جاهايي از بدنش که کسي قبلا بهش توجه نكرده...ياد بگيريد !

 

2 ------- پنجشنبه هفتم مهر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

هر رقم زن خوشبخت بخواي توي اين شعر هست!

 

زني را مي شناسم منکه شوق بال و پر دارد….ولي از بس که پر شور است….دو صد بيم از سفر دارد…..زني را مي شناسم من…..که در يک گوشه ي خانه…. ميان شستن و پختن…..درون آشپزخانه…..سرود عشق مي خواند…..نگاهش ساده و تنهاست…..صدايش خسته و محزون….. اميدش در ته فرداست…..زني را مي شناسم من…..که مي گويد پشيمان است…..چرا دل را به او بسته…..کجا او لايق آنست…..زني هم زير لب گويد….. گريزانم از اين خانه….ولي از خود چنين پرسد….چه کس موهاي طفلم را…..پس از من مي زند شانه؟….زني آبستن درد است…..زني نوزاد غم دارد…..زني مي گريد و گويد…. به سينه شير کم دارد….زني را با تار تنهايي…..لباس تور مي بافد….

زني در کنج تاريکي
….نماز نور مي خواند…..زني خو کرده با زنجير….زني مانوس با زندان…..تمام سهم او اينست….نگاه سرد زندانبان….

زني را مي شناسم من…..که مي ميرد ز يک تحقير….ولي آواز مي خواند….که اين است بازي تقدير…..زني با فقر مي سازد…..زني با اشک مي خوابد….زني با حسرت و حيرت…. گناهش را نمي داند…..زني واريس پايش را….زني درد نهانش را…. ز مردم مي کند مخفي….که يک باره نگويندش…. چه بد بختي چه بد بختي…..زني را مي شناسم من…..که شعرش بوي غم دارد…..ولي مي خندد و گويد…..که دنيا پيچ و خم دارد…..زني را مي شناسم من….که هر شب کودکانش را…..به شعر و قصه مي خواند…. اگر چه درد جانکاهي…..درون سينه اش دارد……زني مي ترسد از رفتن…..که او شمعي ست در خانه…..اگر بيرون رود از در….چه تاريک است اين خانه….زني شرمنده از کودک….. کنار سفره ي خالي…..که اي طفلم بخواب امشب…..بخواب آري……و من تکرار خواهم کرد…..سرود لايي لالايي…..زني را مي شناسم من…..که رنگ دامنش زرد است…..شب و روزش شده گريه…..که او نازاي پردرد است…..

 

زني را مي شناسم من…..که ناي رفتنش رفته…..قدم هايش همه خسته…..دلش در زير پاهايش…..زند فرياد که بسه…..زني را مي شناسم من…..که با شيطان نفس خود…..هزاران بار جنگيده…...و چون فاتح شده آخر….به بدنامي بد کاران….تمسخر وار خنديده….زني آواز مي خواند….زني خاموش مي ماند….زني حتي شبانگاهان…. ميان کوچه مي ماند….زني در کار چون مرد است….به دستش تاول درد است…..ز بس که رنج و غم دارد…..فراموشش شده ديگر…. جنيني در شکم دارد…..زني در بستر مرگ است….زني نزديکي مرگ است….سراغش را که مي گيرد….نمي دانم؟…..شبي در بستري کوچک….زني آهسته مي ميرد…..زني هم انتقامش را…..ز مردي هرزه مي گيرد….....زني را مي شناسم من...
 
 شعر از فريبا شش بلوکی

خوبه خدا رو شكر توي مملکت عزيز ما از اين جور زن ها هيچ جا وجود نداره و همه از برکت امت اسلامي هست ..... خدايا چقدر ما خوشبختيم   :-)   
( واي چقد شعره طولاني بود ولي باور کنيد ارزش خوندن داره...)

 

2 ------- پنجشنبه هفتم مهر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 


اميد و آرزو آخرين چيزايي هستن که يه انسانو تنها ميزارن... حتي در آخرين لحظات هم باهات هستن... زماني که ديگه خيلي چيزا و خيلي کسا رو نداري...پس هواي آرزوهاتو داشته باش که به دردت ميخورن.

كاخ آرزوهايم
اگرچه رفيع است
ولي كلنگي است
وقتي از سقفش باران حقيقت چكه ميكند
و با هر باد و بوراني از واقعيت
مي لرزد
مثل خانه هاي شهر رودبار و منجيل
هراس برمي داردم
كه نكند
نتوانم آرزوهايم را هم با خودم به گور ببرم!

شعر از رويا صدر

آرزو داري مدل بشي... چه دنياي کوچيکي داري
 

2 ------- چهارشنبه ششم مهر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

چي بنويسم اينجا مثلا...
 

امشب خيلي منتظر بودم... واسه يه بوسه... يه بغل... يه نوازش... يه گرماي بدن.... يا راحت تر بگم س ک س... ولي باز رفت توي اعصابم و من هم نذاشتم بهم دست بزنه.... الان اون خوابه و  من اينجا نشستم با اعصاب خورد...وقتي اعصابمو خورد ميکنه... ديگه نميتونم خودمو در اختيارش بزارم... تا اينکه دو سه روزي بگذره و فراموشم بشه................. زن خود خاه و کينه اي...............بدترين حالته اعصاب خوردي هم همينه که بخواي ولي نشه... ميشي مثل سگ... به کسي هم نميتوني بگي چرا مثل سگ شدي!

نکته ۱ : نه اين وبلاگ يه وبلاگ س ك س ي هست و نه اين مطلب... پس هول نشو.... و اگه از گوگل... ياهو.. م س ن... پارسيک... آلتاويستا... يا موتوراي جستجوگر ديگه به دنبال بلاگ س ك س ي اومدي از همون راه که اومدي برگرد ! 
نکته ۲  : نظر هم کسي لازم نكرده بده... چون در اين مورد نظري نميخوام از کسي... فقط واسه خالي شدن عقده نوشتم مطلبو ... !

2 ------- سه شنبه پنجم مهر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

لمس آخر

 

سال ۱۳۶۵يه روزه تعطيل.....  دختر کوچولو صبح از خواب بيدار ميشه... مهر ماه هست و اون هم تازه مدرسه رو شروع کرده.... خونه سوت و کوره... مامانش خوابه و از صبونه خبري نيست و اين خيلي عجيبه.... يه راست ميره توي اتاق مامان که هنوز خوابه ميشينه کنارش و صداش ميکنه.... مامان جوابي نميده دختر کوچولو با دست پلکاي مامانو بالا ميزنه و ميخنده.... چون فکر ميکنه مامانش داره سر به سرش ميزاره.... در همين حالت باباي دختره از راه ميرسه و عصباني ميشه... ميگه بذار مامانت بخوابه ديشب خوب نخوابيده و خستست چون حالش زياد خوب نبوده... دختر کوچولو از اتاق مياد بيرون و همراه بقيه صبونه ميخوره يکي دو ساعتي ميگذره و مامان همچنان خوابه کم کم اعضاي خونه نگران ميشن و ميرن سراغش ولي اون حتي به اونا هم جواب نميده...  اعضاي خونه دست پاچه ميشن و همسايه رو صدا ميکنن که زنگ ميزنه به يه دكتر که سريع مياد بالا سر مامان.... بد از معاينه ميگه که متاسفم....

دختر کوچولو که بيرونه اتاق وايساده و با تعجب داره به بقيه نگا ميکنه يه دفعه صداي جيغ و داد ميشنوه و بدنش شروع ميکنه به لرزيدن.... ميگن که مامناش مرده... ولي مگه آخه ميشه.... مامانش که خيلي جوونه هنوز.... مگه مرگ مال آدماي پير نيست.... دختر کوچولو توي عالم بچگي زياد سر در نمياره از مرگ.... در عرض مدت کمي خونه پر ميشه از آدما با لباس سياه که ميزنن توي سرشون... جيغ ميزنن... گريه ميکنن... يکي دو ساعت بعد هم باز يه سري آدم ديگه ميان که دختر کوچولو سال تا سال هم نميديده.... کسي به دختر کوچولو اهميت نميده.... همه فقط شيون و زاري ميکنن.... اون هم گوشه پذيرايي وايساده و اشک ميريزه.... چون واقعاً نميدونه که جريان چيه.... اينا همه براش مثل يه خواب و کابوسه.... توي مغز کوچيکش خيلي سوالا داره ولي کسي نه وقت داره نه حوصله.... وقتي که همه حسابي گريه زاريشونو ميکنن کم کم ياد دختر کوچولو ميفتن و اينکه بي مادر شده....حالا شروع ميکنن يه سري هم واسه مظلوميت و بي مادريه اون گريه ميکنن.... دختر کوچولو خستست ميخوابه توي يه خونه که پر از آدمه....

فرداي اون روز يه عده ديگه از شهراي ديگه ميان و همون بساط تکرار ميشه.... امروز ميخوان مامان دختر کوچولو رو به خاك بسپارن و اون اينو ميدونه.... ماشينا ميان دم در و همه ميخوان برن بهشت زهرا.... بحث بين فاميل شروع ميشه که آيا دختر کوچولو رو ببريم يا نه... هر کسي  يه نظري داره و هيچکس اونو آدم حساب نميکنه که از خودش بپرسه.... خلاصه حرف ميشه حرف اکثريت و دختر کوچولو بر خلاف ميلش فرستاده ميشه به خونه همسايه... که با بچه هاي اونا بازي کنه.... جريان بهشت زهرا رو از اون پنهان ميکنن و فکر ميکنن که نميفهمه.... ولي اون خوب ميدونه که ميخوان چه کار کنن.... صبوري و خجالت بهش اجازه نميده که بگه اونم دوست داره با بقيه بره بهشت زهرا.....

روزه سوم ميشه و باز وقت رفتن بهشت زهرا.... اين دفعه ديگه دختر کوچولو رو هم با خودشون ميبرن دستشو ميگيرن و ميشوننش روي قبر... همه جيغ و داد ميزنن و گريه ميکنن.... دختر کوچولو اما مات و مبهوت مونده و حتي يه قطره اشکم نميريزه... با خودش فکر ميکنه آيا مامانش واقعا زير اين خاکه ....از فکرش هم حتي تنش ميلرزه... به خودش دلداري ميده و ميگه که همه اينا فقط يه خوابه و من به زودي از خواب بيدار ميشم ....روزا ميان و ميرن و خونه هم چنان پر از آدمه.... ديگاي غذا بالا پايين ميشه و کم کم ديگه از شدت جيغ و دادا کم ميشه... توي اين مدت دختر کوچولو مدرسه نرفته.... تا اينکه يه روز يکي از اعضاي فاميل ميگه ديگه وقتشه که دخترک بره مدرسه چون به زودي ديگه چهلم مياد و همه چي تموم ميشه....

فرداي اون روز دخترک ميره مدرسه و توي صف واي ميسه... ناظم ها و مدير مدرسه که همون نزديک هستن بهش نگا ميکنن و پچ پچ ميکنن... توي نگاهشون پر از ترحمه و اين دخترکو آزار ميده........چهلم هم تموم ميشه و خونه خالي... همه ميرن و دخترک ميمونه و باباش... تنهاي تنها... تازه دخترک ميفهمه چه بلايي سرشون اومده... ديگه نه از غذاي داغ خبري هست نه از لباس شسته شده و نه از مهر و محبت مادرونه.... همه چه تموم شده.... ولي چرا اينقد زود.... دخترک پيش خودش ميگه حتماً من گناهي کرده بودم و خدا خواسته اينجوري منو تنبيه کنه..... ولي آخه چه گناهي.....دخترک که تا به حال فقط فکر مي كرده زندگي يه رو داره حالا توي اون سن کم روي دومه زندگي رو هم ميبينه و اين تازه اول ماجراي دخترک هست.... قسمت دوم اينجا

2 ------- دوشنبه چهارم مهر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

شترمرغ يا زن ؟
 

 -تو زن خيلي زرنگي هستي ! 
-چطور مگه ؟ 
-بهت ميگم بپر... ميگي شترم... ميگم بار ببر... ميگي مرغم !
-خوب ديگه ما زن ها هر جا به نفعمون باشه زن هستيم و لطيف و ظريف و از اين حرفا..... هر جام به   نفعمون نباشه زن بودن.... بهانه مياريم که زن و مرد هيچ فرقي ندارن و كاملا برابرن....
-باشه نقش همون شتر مرغو بازي کن ببين به کجا ميرسي....

فکر ميکني زن بودن آسونه .... خوب فکر کن به من چه

 2005/09/23

 

2 ------- جمعه يکم مهر 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

 


تبليغات X
زن متولد ۱۳۵۷
زن متولد ۱۳۵۷
زن....زندگي....ايران....غربت....فرهنگ....شعر....حرف دل قلوه جيگر ............. www.1357.blogfa.com
از خانوما بيزاريد ؟ فکر نکنم :-)

صفحه اول 

 اگه خيلي بي کاريد..... يا اگه خيلي حوصلتون سر رفته.... يا اگه خيلي از ما خانوما بي زاريد.... بريد اينجا...... يا فقط نگاه کنيد.... يا اينکه با سمت چپ موس کليک کنيد روي خانومه.... و بعد رهاش کنيد به اميد خدا         ....لينک اصلي از خانوم Jade

2 ------- پنجشنبه سي و يکم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

بودن يا نبودن !
  - مي خوام برم يه دونه از اينا بزارم پشتم... قشنگه نه ؟
- نه اصلاً هم قشنگ نيست.... مگه ديوونه شدي دختر ! 
- فکرشو بکن... بيکيني تنت... اين هم پشتت... چي ميشه!
- هيچي نميشه.... فقط خيلي مسخره ميشه!
- آره بابا ميدونم شوخي کردم....حيف نيست آدم بدن خودشو خراب کنه..... ولي خدايي يه دختره رو ديدم کنار نافش يه دلفين کوچيک داشت.... از اون خوشم اومد....

چه دلي دارن اينا !

اون قديما خال کوبي فقط مال خلاف کارا بود.... اما حالا..... دوره آخر زمون شده خواهر....
عکس در اندازه بزرگ اينجا

2 ------- پنجشنبه سي و يکم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

حامله شدي که مجبور بشه باهات بمونه ؟!!!
 

بعضي زن ها چي فکر ميکنن...... آخه مگه با بچه پس انداختن ميشه يه مردو تغيير داد..... آره شايد براي چند ماه اول که بچه به دنيا مياد......... و همه چيز جالبه... ولي بعدش چي......  (عکس از Frank )

حامله

I got pregnant so he wouldn't leave me.....Now I want to leave him

2 ------- چهارشنبه سي ام شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

زبون نگو نيش مار بگو
 

يه بار وقتي حدودا هفده ساله بودم... يه حرفي زدم به يکي... که واقعاً از نيش مار بدتر بود... اون موقع از روي بچگي و عصبانيت اون حرفو زدم.... ولي آنچنان طرف مقابل دلش شكست.... که ديگه هيچ جور نشد جبران کنم..... و حالا همون سرزنشي که به اون طرف کردم با زبونم.... که مثل نيش مار بود.... داره کم کم براي خودم اتفاق ميفته..... بعد اون ياد گرفتم که قبل از اينکه دهن گشادمو باز کنم.... فکر کنم ببينم چي مي خواد از توش در بياد..... هنوز که هنوزه بعد چندين سال وقتي طرفو ميبينم ياد اون روز کزايي مي افتم...... و از گفته خودم شرمنده ميشم...... ولي غرورم هرگز اجازه نميده معذرت بخوام.... البته اون طرف اونقد منو دوست داره که شايد اصلاً يادشم نباشه..... ولي خودم هرگز يادم نميره......

2 ------- چهارشنبه سي ام شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

شيطوني
 

چه خوب بود
تابستانهاي كودكي
وقتي كرم هاي ابريشم را
به مهماني برگ هاي توت مي برديم
و در ولنگاري روزهاي بلندش
هر روز كمي قد مي كشيديم
يادش به خير
پاهاي خاكي و پاشويه هاي حوض
يادش به خير
حرفهاي همسايه و آفتاب و فراقت

شعر از ناهيد عباسی

من در دوران بچگي کاري به کرم ابريشم و اين حرفا نداشتم... من با چند تاي ديگه که هم سن بوديم ميرفتيم زنگ خونه ها رو ميزديم.... بعد فرار ميکرديم.... چقد هم فحش مي خورديم و چقدر هم کيف داشت.... يه کار ديگه که خيلي با حال تر و يا بهتر بگم بدتر بود.... پنچر کردن چرخ ماشينا بود.... يادمه که من توي اون عالم بچگي وجدانم اجازه نمي داد اين كارو بکنم..... ولي اونقد چند تا پسر دختره ديگه اصرار کردن که من هم يکي دو باري امتحان کردم.... هيچکس هم نفهميد... خيلي لذت بخش بود.... دنياي بچگي

2005/09/20

2 ------- سه شنبه بيست و نهم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

گ ر ي ه و س ک س ؟
 

قديما مي گفتن گريه بزرگترين سلاح زن هست..... اينو ديروز واقعاً تجربه کردم البته منظورم گريه هست همراه با اشک تمساح..... فمينيستا نخونن ها..... ولي خوب خودم فکر ميکنم بزرگترين سلاح زن چيز ديگه باشه........ س ک س....حالا تو رو خدا نگيد که زن بايد شعور.. درك.. عقل.. انسانيت.. داشته باشه..... اينا رو خودم ميدونم.... خواستم يه کم شوخي کنم....

گريه هست يا اشک تمساح

 

2 ------- سه شنبه بيست و نهم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

از خود راضي
 

دو تا زن وقتي با هم صحبت ميکنن به تنها نتيجه اي که ميرسن اينه که: زن سوم زشته! ..... نميدونم آيا مردا هم مثل ما خانوما حسود هستن يا نه.... ولي به هر حال هر چي که باشيم... زن هستيم.... و به زن بودنمون بايد افتخار کنيم.

احساس لطيف.... قلب نازک.... دل دريا.... دست گرم.... سينه آروم.... شونه امن................................( البته شامل همه خانوما نميشه ها !) و خيلي چيزاي ديگه که خودمون خبر نداريم.

اگه زن هستي.... و زن ايراني هستي.... پس بدون که وجودت خيلي ارزش داره!
( کي ميره اين همه راه رو )....
 

(پي نوشت:  قابل توجهه بعضيا... منظور من از زن ايراني اصلاً مسئله مذهب نبود..... بلکه اصالت و نسل ايراني مورد نظرم بود... بعد هم چون اين وبلاگ به زبان فارسي هست و حتماً اکثر اونا که ميان اينجا ايراني هستن به همين دليل نوشتم زن ايراني و اصلاً به جنبه مذهب يا سياست توجه نكردم...
منظورم وجود يک انسان بود.... که جنسيتش مونث هست... و اصليتش ايراني ...زني که خون ايراني توي رگاش هست و به ايراني بودنش افتخار ميکنه....هرگز هم اسمي از مذهب يا اسلام و يا حجاب نياوردم ....)

 

2 ------- دوشنبه بيست و هشتم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

حرفاي ساده از مسائل راه راه
 

امشب بر حسب اتفاق به دفتر خاطرات دوران دبيرستان نگاه کردم.... که البته دو سه سالي فقط نوشتم و بعدش خسته شدم.... بعد از خوندن چند صفحه به طور شانسي به اين فکر افتادم که چه دوران خوبي بود... ولي عجيبه با اينکه اونقدر اون زمان سخت گيري زياد بود و واسه چند تا مو که بيرون بود آدمو خفه مي كردن باز هم انگار توي اون سن آدم بهش خوش ميگذشت و عين خيالش نبود......

 يادمه خيلي کم سن بودم شايد سيزده ساله و مي خواستم وارد يه اداره بشم اون موقع ها شلوار ها بلند بود و اصلاً جوراب ديده نميشد زني که اونجا نشسته بود شلوارمو  زد بالا و ديد که جوراب رنگ پا دارم........ گفت بايد جوراب سياهه کلفت پات باشه..... گفتم خانم آخه کي پاي منو ميبينه...... خلاصه نذاشت برم تو که نذاشت..... مجبور شديم اومديم بيرون و در به در دنبال جورابه زنونه مشکيه کلفت.... و اين در حالي که من فقط سيزده سالم بود....... ميگن وقتي طرف خودش عوضي باشه فکر ميکنه همه مثل خودشن.... آخه يکي نبود به اينا بگه مگه يه دختر بچه سيزده ساله چي داره که اينقد وحشت داريد .....خلاصه از يه دست فروش يه جفت جوراب خريديم و با كلي بد و بيراه.... البته توي دلمون.... وارد اداره مربوطه شديم..... از بس اين کارا رو کردن بدتر مردا حريص شدن و زن ها هم عقده اي...... مثلا کجايي دنيا خانوماش اينقد آرايش ميکنن که خانوما توي ايران آرايش ميکنن..... طرف مي خواد بره بقالي پودر و سفيد کننده و خط چشم و سايه و خط لب و ريمل و سرمه و روژ گونه و هزار کوفت و زهره مار ميماله به صورتش..... معلوم نيست اينا بخوان برن عروسي چه کار ميکنن.....


خلاصه اينا رو گفتم که بگم چطور در يه جامعه مثل ايران رفتار افراد تحت تاثير جامعه و رژيم عوض ميشه بدون اينکه خودشون هميشه اگاه باشن.... از بس که در ايران محدوديت زياد هست بيشتر مردم با شدت و علاقه زياد ميرن دنبال چيزاي ممنوع حالا يا آرايش زياد هست يا مشروب يا خانم بازي.... يا هر چيز ديگه که شايد طرف اصلا بهش اهميت هم نميداد اگه آزاد بود.... ولي خدايي اين رژيم باعث و بانيه خيلي از بدبختيا شده...... از چيزاي بي اهميت و ساده گرفته تا مسائل مهم فرهنگي و اجتماعي..... خيلي چيزا هم نا خود اگاه و تحت تاثير بقيه... شده جزئي از فرهنگ و زندگي روز مره و خدا ميدونه تا کي ادامه داره......

 

2 ------- يکشنبه بيست و هفتم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

حرفاي بي سر و ته
دلم مي خواد برم توي جنگل.... اون وسطا که هيچ کس نباشه کنار قارچاي کوچيک بشينم.... و آسمنو از لاي درختا نگا کنم..... اون قارچاي کوچيک ولي..... دلشون مي خواد جاي من باشن..... زيره پاي اين و اون له نشن .....چيزي که اونا نميدونن اينه که..... آدم بودن آسون نيست نميدونن که..... آدمي را آدميت لازم است.... اونا فکر ميکنن آدم بودن يعني خوردن و خوابيدن و سکس..... اونا نميدونن که آدم دل داره..... قلب داره......... و اين دله و قلبه گاهي خيلي ميشکنه...... باز آدم چسب مياره و ميچسبونه ولي باز يه جاي ديگش ميشکنه.... و اين تا لحظه مرگ ادامه داره و وقتي مرگ مياد ديگه هيچ کس و هيچ چيز نميتونه دل آدمو بشکنه...... اون موقع همه زخما خوب ميشه ولي ديگه چه فايده ......نه اونا  خيلي چيزا رو نميدونن...... ما خودمون هم نميدونيم..... گاهي ندونستن کم دردسر تر از دونستن هم هست.....

 من اينجا ميشينم

2 ------- شنبه بيست و ششم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

زير پاي آسمان
 

اينجا.....
پراست از بوي ِ الكل..... و.......
سكوت ِ ديوارهايي كه سردند و بي روح
اينجا......خورشيد كه مي آيد
صبح مي شود.....به همين سادگي !
آدم ها مي آيند و مي روند
و خورشيد كه مي رود..... شب مي شود
همه مي ميرند انگار!
 
(ساعت خواب و بيداري ِ آدمها
مثل دنياي كوچك من نيست )
 
اينجا..... همه دروغ مي گويند
همه نگاه ها ازآدم فرار مي كنند
و من از دروغگو ها متنفرم
 
اينجا..... نگاه ها فرسوده اند
هوا سرد نيست..... سنگين است
(چقدر هضم هواي سنگين سخت است !)
 
اينجا.....همه با هم قهرند انگار
و انتظار تنها وجه تفاهم آدم ها ست

اينجا.....همه منتظرند
همه منتظريم..... اينجا درست زير پاي آسمان است
 

شعر از سارا خ. 

2 ------- شنبه بيست و ششم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

 

 يه جايي صبر تموم ميشه و اونوقته که آدم بي خياله همه چيز ميشه اون وقته که ديگه حرفه مردم اهميتي نداره شايد هم صبر تموم شدني نيست و يه کاسه داره که هرگز لبريز نميشه هر چي توش بريزي ميبلعه مثل يه چاهه عميق........

2 ------- جمعه بيست و پنجم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

ايران بزرگ‌ترين واردكننده كالا از دوبی
 

دوبی بندری در جنوب ايران، جزيره‌ای كه شايد دو دهه قبل كمتر ايرانی نام آن را شنيده بود، امروز همانند يك كشور با ايران رقابت می‌كند. زمانی كه بخشی ازاين جزيره منطقه آزاد اعلام شد، طراحی‌های بسياری برای آغاز به كار مناطق آزاد جنوبی كشورمان انجام گرفته بود.

در آن زمان به دليل وقوع جنگ با عراق و وضعيت كشور به لحاظ تحريم اقتصادی، اين جزيره برخی از مشكلات وارداتی ايران را حل می‌كرد و به همين دليل كمتر كسی فكر می‌كرد دوبی به شكل فعلی رشد كند و روزگاری چون امروز نه تنها به مانعی برای رشد مناطق آزاد كشورتبديل شود، بلكه مركزيت بسياری از كارهای تجاری و اقتصادی ايران را به خود منتقل كند. در حال حاضردرايران تاجری كه بنوعی به دوبی وابسته نباشد وجود ندارد و حتی اين امر به كاسب‌های جزء نيز در حال سرايت است. كباب چرب تجارت از دوبی... دودش به چشم مردم ايران... پولش به جيب تجار و شيوخ...... 

2 ------- چهارشنبه بيست و سوم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

 

ناهيد فيلمساز ايراني تبار مقيم سوئد برنده جايزه کريستال براي ساخت فيلم مستند "خودفروشي در پس حجاب".

سالانه بيش از ۴۰۰ هزار تصادف در ايران روی می دهد و ايران در رديف اول حوادث مرگبار جاده ای جهان قرار دارد. خوبه يه جا رکورد داريم!

مشاوران کاخ سفيد جهان را از زمان يازدهم سپتامبر و جنگ تمام عيار آمريکا با تروريسم جهانی امن تر و آرام تر می بينند.

در ايران حدود شصت سال پيش دوبله فيلم های سينمايی به زبان فارسی شروع شد.

روز شنبه ۱۰ سپتامبر برابر با ۱۹ شهريور روز جهانی مبارزه با خودکشی بود.

بزرگداشت داريوش رفيعي خواننده فقيد ايراني.

برگزارى كنفرانس بين المللى "هفته جهانى آب" در شهر استكهلم.

2005/09/13

2 ------- چهارشنبه بيست و سوم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

زندگي جاودانه نيست
 

كلاغي پر زد و فرياد در آسمان             
لبان خاموش وچشم بر آسمان
آهوي مشكين چشم خسته در دام مي زندفرياد
صياد لحظه ها مي شنود آهوي فرياد
خسته تر از هر روز دست و پاي مي زند        
رهايي از بند اسيري به آزادي مي زند
صياد مي رسد مرگ به همراهش مي رسد       
اشك از گوشه ي چشم آسمان مي رسد
ناله اي از ني زار بر خواست                     
سوزش در جانها حكم فرماست
اشكها چو باران مي بارد                         
باد سردي بر گونه ها مي وزيد
قصه ي تازه ي زندگي نيست                
عمر مي گذرد زندگي جاودانه نيست

شعر از سارا نوری
 

2 ------- سه شنبه بيست و دوم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

 

.... سکوت سکوت سکوت..... سالها ميان و ميرن..... و همچنان سکوت

 سكوت.........

2 ------- سه شنبه بيست و دوم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

خداي من زيباست
 

ديوارهاي خالي اتاقم را
از تصويرهاي خيالي او پر مي كنم
خداي من زيباست
خداي من رنگين كمان خوشبختي ست
كه پشت هر گريه
انعكاسش را
روي سقف اتاق مي بينم
من هيچ
با زبان كهنه صدايش نكرده ام
و نه
لاي بقچه پيچ سجاده
رهايش
او در نهايت اشتياق به من عاشق شد و
من در نهايت حيرت
حالا
گاه گاهي كه به هم خيره مي شويم
تشخيص خدا و بنده چه سخت است

شعر از رويا زرين

2005/09/11

2 ------- يکشنبه بيستم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

وبلاگ نويسی چه نقشی در ارتباطات امروز دارد؟
 

با نوشتن وبلاگ هر کس می تواند روزنامه شخصی خود را منتشر کند. از زمان آغاز اولين وبلاگ های فارسی چهار سال می گذرد. گفته می شود که در نيمه شهريور ۱۳۸۰ نخستين وبلاگ ها به زبان فارسی منتشر شده است. وبلاگ از آغاز در ميان ايرانيان با استقبال کم نظيری روبرو شد و در مدتی اندک گسترش بسيار يافت، تا آنجا که گفته شده است زبان فارسی در قلمرو وبلاگ نويسی به مقام چهارمين گروه زبانی رسيده است.  وبلاگ نويسی به ويژه در جوامعی که جريان آزاد افکار وجود ندارد و رسانه های همگانی در دسترس عموم نيستند، نقشی برجسته پيدا می کند. وبلاگ عرصه بازی است که به سادگی از محدوديت های کنترل و سانسور عبور می کند و افکار را به دورترين مخاطبان می رساند. ادامه مطلب اينجا 

بپا معتاد نت نشي !

2 ------- شنبه نوزدهم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

كودكي گر برود....
 

كودكي را دوباره در طپش آينه اي مي بينم
عشق دوران بهاري باز هم بيدار است
كودكي گر برود
سادگي مي ميرد
گل احساس نمي رويد                   
چون آينه تسليم ريا مي گردد
كودكي را دوباره مي جويم
در مضامين آيه هاي محبت، فرازهاي اميد
كودكي گر برود
عشق هم مي ميرد
ديگر از قتل متانت حرفها مي پوسد!
نفس عاطفه يخ مي بندد
كودكي خاطره ديروز است
كودكي آينه اي از فرداست
كودكي گر برود
زندگي مي ميرد
طپش بودن ما زمزمه فاصله را مي جو.يد
خنده در آينه محنت ما مي گريد


 شعر از ترانه جوانبخت

2 ------- شنبه نوزدهم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

دوره آخره زمون ....
 

دنياي عجيبي شده  ....ديگه انگار به کسي نميشه خوبي کرد..... چون وقتي با کمال ميل يه کاري رو براي ديگران ميکني و بعده يه مدت ميبيني که انگار طرف اون کار رو وظيفت ميدونه اون موقع به خودت ميگي جمش کن بابا..... مگه مجبوري از خودت مايه بزاري بدون اينکه طرف مقابل قدر و ارزش بدونه..... اون موقع هست که بي خياله ديگران ميشي و اگه کسي رو ببيني که لب چاهه و داره ميفته تو دلت مي خواي با لگد بزني و بندازيش پايين.... ولي خوب باز در آخرين لحظه دلت نمياد و قلبت به تاپ تاپ ميفته و عذاب وجدان ميگيري و به طرف کمک ميکني..... و باز هم نتيجشو ميبيني.... تو نيکي ميکنو و در دجله انداز.... که  ايزد در بيابانت دهد باز.... "I don't think so"

 

البته هم زمان بايد فکر کرد که اگه آدم واسه کسي کاري رو ميکنه نبايد انتظار داشته باشه و يا تا ابد سر طرف منت بزاره.... ولي خوب متاسفانه اينطور شده که اکثرا وقتي کاري انجام ميدن هزار جور توقع از طرف مقابل دارن و يه جوري طرفو زير منت ميزارن که تا ابد شرمنده باشه.... اصلا آدم نميدونه چه کار کنه... قديم مديما همه چي راحت تر بود..... جووني کجايي که يادت به خير .......

 

اين هم چند تا لينک :

 

  • موزه بريتانيا نمايشگاهی با عنوان "امپراتوری فراموش شده: جهان ايران باستان" با نمايش آثاری از فرهنگ و هنر ايرانی پيش از اسلام برگزار کرده است. عکسها رو اينجا ببينيد.
  •  اداره نظارت بر مواد غذايی و دارويی ايالات متحده به دولت توصيه کرده است نوع جديدی ازانسولين را برای استفاده مبتلايان به مرض قند (ديابت) تاييد کند.

  • دانشمندان موفق به ساختن يک دست مصنوعی بسيار سبک شده اند که می گويند حرکات دست طبيعی را بهتر از همه نمونه هائی که تا بحال ساخته شده تقليد می کند 

2 ------- جمعه هجدهم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

سفيد
 

من از سرزميني مي آيم
سرا پا عشق
سرزمين مرغكان عاشق
سرزميني كه تنها يك رنگ بر آن حكومت مي كند:
"سفيد"
رنگ پاكي ها
رنگ خلوص
رنگ بي رنگ بودن
بي ريا بودن
بي غل و غش بودن
 كبوتران سرزمين من همه سفيدند
درياچه هاي زلال سرزمينم
با رقص قوهاي سفيد
عشق را به بي رنگي دعوت مي كنند
و
نجابت در سفيدي اسبان سرزمينم
خودي نشان مي دهد
ترا به اين سرزمين دعوتي ست
ترا آغوش به روي تمام سفيدي ها بازست
بيا به سرزمين پاكي ها قدم بگذار
و
بياموز بي رنگ بودن را
و
فرياد زن :
" من همان بي رنگ بي رنگم"
 
شعر از گيتا صرافی

 

2 ------- جمعه هجدهم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

خوشبختي
 

امروز داشتم به اين فکر مي كردم که بدبختترين آدم ها خيلي وقتا اونايي هستن که به نظر بقيه خوشبختترين جلوه ميکنن..... البته منظورم از بدبخت يعني کسي که مشکلات و غم و غصه زياد داره.......... هميشه ما آدما ظاهر قضيه رو ميبينيم و زود قضاوت مي كنيم..... زود به اين و اون حسرت ميخوريم... يادمه چند سال پيش با يه خانواده آشنا شدم که به نظرم خوشبختترين بودن خيلي شاد بودن و انگار از غم دنيا چيزي نميدونستن.... ولي وقتي کم کم وارد زندگيشون شدم ديدم واي که چقد مشکل دارن و اصلاً با هم تفاهم ندارن... فقط جلوي ديگران خودشونو خوشبخت و خوشحال جلوه ميدن.... که اين هم خودش يه هنر هست که بشه بقيه رو گول زد..... چون بعضيا اونقد مشکل دارن که حتي جلوي غريبه ها هم جر و بحث ميکنن و نميتونن خودشونو کنترل کنن...  به هر حال خوشبختي اونه که هر انساني در درون خودش احساس کنه نه اون که بقيه از دور ببينن و حسرت بکشن  البته خوب اين هميشه لذت بخش هست واسه خيليا که دل بقيه رو آب کنن و با اين کار يه کم هم به درد دل خودشون مرحم بزارن.... بدون اينکه کسي بفهمه.... 

راستي خوشبختي کجاست کسي خوشبختي رو ديده يا اينکه فقط يه آرزوي بزرگ هست و دست نيافتني يا شايد هم خوشبختي همين باشه که من الان دارم با دست خودم اون چيزي رو که دوست دارم مي نويسم بدون اينکه به کسي محتاج باشم راستي که سلامتي از هر چيزي بهتره ولي خوب واسه ما ها که سالم هستيم اونقدر عادي شده که اصلا بهش فکر هم نميکنيم......

2 ------- پنجشنبه هفدهم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

 

دکتر محمود امیری مقدم یکی از جوانان موفق ایرانی در نروژه که رساله دکتراش به عنوان بهترین تحقیق در رشته پزشکی شناخته شده و به همین دلیل از پادشاه نروژ جایزه گرفته. محمود متولد کرمان هست و حدود بیست و سه سال پیش به همراه خواهرش از ایران به پاکستان رفته و به کشور نروژ پناهنده شدند.
 
موبايل جديد براي بچهاي کوچک با يک دکمه براي مامان و يک دكمه براي بابا ....عکس رو اينجا ببينيد
 

عيب او گفتی هنرش نيز بگو.....وبا
 
بی خانمانی پدر و مادرها خيابان گردی کودکان....تهران
 
کتاب عکاسی "پر عکس ترين چهره های جهان" که به تازگی در بريتانيا منتشر شده به زندگی ده چهره برجسته جهانی پس از اختراع دوربين عکاسی می پردازد
 
سه زن در صدر جشنواره ترانه های شرق
 
فرهنگ پیدا کنید، زن بگیرید، شوهر کنید!

 

2005/09/07

2 ------- چهارشنبه شانزدهم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

باران
 

آرام ميبارد باران .......ببار بر من ای باران...... قطره های باران بر صورتم می خورند...... من چترم را ميبندم و کنار ميگذارم و خودم را به باران ميسپارم....... باران با قطره هايش چهره آم را نوازش ميکند...

 بر لبانم مينشيند...... چشمانم را ميبندم...... صورتم را بوسه باران ميکند...... بر گردنم ميلغزد و روی شانه هايم مکثی ميکند........... مرا از عشق خيس کن باران....... از شهوت لبريز کن باران.......

 قطره های باران به آرامی از شانه هايم پايين می روند........  باران روی تمام بدنم نشسته آست.... باران شديد می شود......... لباس بر آعضای بدنم می چسبد........

مثل زندانی که برای بوييدن آزادی صورت خود را به ميله های زندان می چسباند........ بدنم خود را به لباسها می چسباند........  يک رعد..... و ناگهان باران بند ميايد .........و آحساس آرامش مطلق.....

    شعر از فری ناز آرين فر

2005/09/07

2 ------- سه شنبه پانزدهم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

حس و حال
 

مي خوام آپ کنم ولي مغزم خاليه پاهام خستست دستم بي حسه چشمم باز نميشه چقد کيف ميده الان خواب توي تخت گرم و نرم......آخ که چقد خوابو دوست دارم بي خيال از همه جا آروم ميفتي و همه مشکلاتو يادت ميره از اين دنياي پر دغدغه ميري بيرون........

 

2005/09/06

2 ------- سه شنبه پانزدهم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

اين نيز بگذرد......
 

 تا حالا شده به چه کنم چه کنم بيفتيد... ندونيد چه کار بايد بکنيد و نتونيد از کسي بپرسيد.... سر دو راهي باشيد که هر راهي رو انتخاب کنيد پشيموني و افسوس به همراه داره.... اون وقت چه کار مي كنيد..... همه چيو مي سپريد دست آينده.... و ميشينيد ببينيد چه ميشه.... يا اينکه تصميم ميگيرد و به اون تصميم ايمان داريد که حتماً درست بوده..... و يا اگه درست نبوده هم يه انتخاب بوده....... انسان چقدر ميتونه اشتباه کنه....کجا نوشتن اينو..... آيا بايد آدم همش افسوس گذشته رو بخوره.....

 

اصلاً کسي چه ميدونه چي غلطه و چي درسته..... چرا آدم همش بايد نگران باشه که ديگران چي فکر ميکنن..... ديگران هر چي ميخوان فکر کنن...... اصلاً کسي چه ميدونه چي غلطه و چي درسته.......... چرا آدم همش بايد نگران باشه که ديگران چي فکر ميکنن....... ديگران هر چي ميخوان فکر کنن

 

معلوم نيست توي قلب و مغز آدما چي ميگذره...... يه روز خوشحال... يه روز ناراحت..... يه روز همه چيز و همه کس دوست داشتني...... يه روز نفرت انگيز...... حوصله هيچکس رو ندارم....... كاش مي شد با خدا حرف زد و ازش سئوال کرد...... شايد اون ميدونست چه درسته و چه غلطه....ولي خوب به قول معروف ميگن آدم نبايد زياد سخت بگيره......

 اين نيز بگذرد...... هميشه همه چيز نميتونه به وفق مراد باشه.

 

2005/09/03

 

 

2 ------- يکشنبه سيزدهم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

بي خيالي هم عالمي داره...
جوجو کوچولو

2005/09/01

2 ------- جمعه يازدهم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

 به حق چيزاي نشنيده! 

عجب فکري دارن مردم  ......... !

2005/08/30

2 ------- چهارشنبه نهم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

چقدر زن بودن خوب است...!
 

چقدر زن بودن خوب است

 آنگاه  که مشرق, خورشيد در بغل

 مينگرد مغرب را.... فاضلانه

 و زن با شهامتي رباني

 بلند ميشود

 و از زمين.... فاصله ميگيرد

 و بر پوست مشعشع خود دست ميکشد

 و تپشهاي لقاحي پر بار را 

زير جناق قدرت خود

لمس ميکند

و در منافذ پوستش

کف مي كند 

لذت....

چقدر زن بودن خوب است 

شعر از  مهرانگيز رساپور

نقاشي از رسولي

 

2005/08/27

2 ------- شنبه پنجم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

کنترل.............
 کنترل

 " تنها زماني که روي زندگيش کنترل داشت زماني بود که جلوي تلويزيون نشسته بود! " عکس از اينجا

2005/08/27 

2 ------- شنبه پنجم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

ايران امروز........ ايران ديروز
 
اين نويسندگان را كشتند.....اين تنها مروري است كوتاه بر نام‌هايي آشنا از سرزميني كه گاه در اوج عطوفت و مهر و هنر است و گاه بي‌رحمانه و خونريزانه، نقش جوهر نويسنده‌اي به خون مي‌شويد و دستي قلم برگرفته مي‌شكند و لبي مي‌دوزد و مغزي را با شليك گلوله‌اي پريشان مي‌كند.
سرزميني كه گاه قناري‌هايش را بر آتش سوسن و ياس كباب مي‌كند، از اين دست و از اين نوع نخبه‌كشي‌ها منتها به شيوه‌هاي ديگر بسيار دارد. اينها تنها معروف‌ترين هستند و چه بسا گمناماني از اين قبيله كه به شيوه‌اي ديگر زبان‌ بريده و قلم‌شان زير چكمه‌ي بيداد زمانه و حكومت‌ها شكسته باشد و حتي هيچ اثر و لكه جوهري از آن قلم شكسته بر صفحه‌ي تاريخ نمانده باشد.  ادامه مطلب اينجا
 

وصيت نامه داريوش: اينك كه من از دنيا مي روم، بيست و پنج كشور جز امپراتوري ايران است و در تمامي اين كشورها پول ايران رواج دارد و ايرانيان درآن كشورها داراي احترام هستند و مردم آن كشورها نيز در ايران داراي احترامند، جانشين من خشايارشا بايد مثل من در حفظ اين كشورها كوشا باشد و راه نگهداري اين كشورها اين است كه در امور داخلي آن ها مداخله نكند و مذهب و شعائر آنان را محترم شمرد.  ادامه مطلب اينجا

 

در ايران كنترل بر اينترنت گسترش پيدا مي كند. محققين غربي مي‌گويند ايران كنترل خود بر اينترنت را افزايش داده است. آنها از انتشار متون فارسي كه داراي عبارات خاصي باشند جلوگيري مي كنند وبدين ترتيب از ابراز عقيده جلوگيري مي‌كنند.  ادامه مطلب اينجا

 

2005/08/26

 

2 ------- جمعه چهارم شهريور 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

 


تبليغات X
زن متولد ۱۳۵۷
زن متولد ۱۳۵۷
زن....زندگي....ايران....غربت....فرهنگ....شعر....حرف دل قلوه جيگر ............. www.1357.blogfa.com

صفحه اول  

قهرمان يکي از مشورترين  کتابهاي داستان  کودکان  در جهان شصت ساله شد.

آهاي خانوما تا حالا بيکيني تايمر دار ديده بوديد اگه نديديد اينجا  ببينيد!

"ايران امروز به همه ايرانيان تعلق دارد"  فيلم  سخنراني  گنجي .......

( يه کم طول ميکشه تا ري يل پلير باز بشه).

 مردان افغان تحت فشار قرار دادن زنان  را حق خود مي دانند...(    مثلا مرداي ايراني خيلي بهترن !   ).

2005/08/17

2 ------- چهارشنبه بيست و ششم مرداد 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

شما زن هستي يا دختر ؟؟!!؟؟
 

يه امريکايي زن بودن و دختر بودن رو در چه ميبينه.... جالبه چقدر تعريف دختر بودن و زن بودن در ايران با جاهاي ديگه فرق داره.........!!!

When a friend asked me the other day whether I was a girl or a woman, I questioned first his reason for asking and second, my reason for answering, both. Some days, to be honest, I just don’t know.

When I’m at work, I’d tell you woman, for sure. There’s no room for girl at that conference room table on Monday mornings. Likewise, when I’m paying bills, I am woman.

I am girl when it’s late, and I am lonely and the only person I want to talk to is my mother and the only place I want to be is home, even though neither exists they way I remember them anymore. And I am girl when I smile and say nothing even though my brain is screaming. I am girl about texture and color and touch.

I am woman about how I budget, who I love and what I decide to keep. I am woman when I ask hard questions and refuse to accept easy answers.

Girl when I cry. Woman when I kiss. Both when I laugh.

It’s one of the more difficult things about growing up – fitting into one or the other, and I actually get nervous about one day defining myself completely as woman. Will there be no more pirouettes and pink? More responsibility and resolution?

I don’t know. For right now though, I’m wont to think that both is a good fit, and that maybe, just maybe there was something insightful about that Britney Spears song.

I kid about the song. Mostly.

2005/08/15

2 ------- سه شنبه بيست و پنجم مرداد 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

شباي خاموشي رو يادم نميره
 

دراينجا در مورد جنگ احتمالي ايران با امريکا خوندم ....که البته در چند روز اخير خيلي جاها در اين مورد نوشته اسم جنگ که مياد آدم قلبش مي گيره.... درسته که وضع ايران خيلي بد هست و روز به روز هم بدتر ميشه و هيچ اميدي به بهبود هم نيست..... ولي آدم وقتي فکر ميکنه ميبينه که در جنگ فقط يه مشت آدمه بي گناه کشته ميشن..... آدمياي بدبخت که نه سر پياز هستن نه تهه پياز..... آخه جنگ چي رو حل ميکنه..... اونا هم که فکر جنگ هستن دلشون واسه ما نسوخته به فكر خودشون هستن...... وگرنه بودن يا نبودن ما واسه اونا فرق نداره.....

 نظر شما در مورد جنگ چيه موافق هستيد يا مخالف و چرا......

با حاله نه  کاريکاتوريست اين عکس , لينک اصلي ازاينجا

2005/08/14

2 ------- يکشنبه بيست و سوم مرداد 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

بدشانسي
 

بدشانس

بضيا خيلي توي زندگي بدشانسي ميارن..... آدم کفرش در مياد .......

2 ------- شنبه بيست و دوم مرداد 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

عروسک
 

بچگي راز

من هم يه عروسک دارم که....... اگه متولد ۱۳۵۷ نبودم مي گفتم ........

 

2 ------- پنجشنبه بيستم مرداد 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

چند خبر که هيچ ربطي به هم ندارن
 

 دعوت بي بي سي از يک فيلمساز زن ايراني به ساخت يک فيلم در مورد حقوق زنان

 

وزير امور خارجه سوئد خواستار آزادي روزنامه نگار و متفکر در بند شد

 

خرافات در جامعه ايراني عامل اصلي بدبختي مردم.... درختي که گريه مي كند.... جلل خالق !

 

 پاريس هيلتون 24 ساله گوشواره سه ميليون  دلاريشو گم کرد.

که البته مدتي بعد يکي از باديگاردها گوشواره رو پيدا کرد.

يکي از گرسنگي ميميره يکي هم ميره گوشواره ميخره سه ميليون دلار!

 

مهريه هم والا خيلي بيخود و بچه بازيه  جمش کنيد بابا... البته اگه مردا باز سو استفاده نکنن !

2 ------- چهارشنبه نوزدهم مرداد 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

مقصر کيه ... پیدا کنید پرتقال فروش را ...

 

"خوشحالم از اينكه مرد نيستم. خوشحالم قدرتي ندارم كه بتونم از طريق اون زور بگم.

 جدي ميگم...
خوشحالم از اينكه زنم."
اين وبلاگ

 

مردا مگه چه قدرتي دارن و اين قدرتو از کجا به دست آوردن ؟ البته در مملکتي مثل ايران خيلي قدرت دارن در هر زمينه که فکرشو بکنه آدم... حق طلاق... حق بچه... حق خيانت ( صيغه و زن عقد کردن با وجود داشتن زن و بچه.. حق تصميم گيري )

 

توي مملکت گل و بلبل ما که اينقد هم بهش مينازيم (من خودم مثلا کلي ايران ايران ميکنم) يه زن حتي حق نداره بدون اجازه مرد بره و بچه کورتاژ کنه ! تا آقا زير برگه رو امضا نکنه خانم بايد بچه رو نگاه داره و خلاصه هزار و يک مسئله عجيب ديگه که آدم شاخ در مياره !

 

و چيزي که اين وسط به نظر من جالب هست يا بهتر بگم دردناک هست اينه که در خيلي از موارد خود ما زن ها مقصر هم هستيم و از مردا بيهوده دفاع ميکنيم ياد گرفتيم که فقط در بست در اختيارآقايون باشيم بدون چون و چرا و زود هم خام ميشيم.

 

 مثلا همه ما شنيديم که مادرها يا مادر بزرگا به دختري که مي خواد شوهر کنه نصيحت ميکنن که به خودت برس و براي شوهرت دلبري کن... يه کار نكن که بره دنبال زناي ديگه.... اخه اين چه حرفيه... مردي که اونقد سست باشه و احمق... همون بهتره که بره... به جاي اينکه طرف به دخترش بگه شوهرتو دوست داشته باش و هميشه در کنارش باش چه در سختي چه در خوشي... از اين چرت و پرتا ميگن و اين چيزا همين جور نسل به نسل ادامه پيدا ميکنه

 

 بعدشم ما خانوما بلديم همش از اين اون و اون ايرد بگيريم ولي هيچ کسی سعي نميکنه که خودشو درست کنه (يکيش هم خود من) باز يه مثال ديگه اينه که به دختري که چند تا دوست پسر عوض ميکنه خود ما خانوما هزار وصله ناجور ميچسبونيم ولي در مورد مردا چيزي نميگيم... تازه برعکس... مردي که چند تا دوست دختر داشته رو مي گيم" کول" هست...... اهاي خانوما از ماست که بر ماست ! ( شير نه ماست! )  

 

 پس در نتيجه هيچ ايردي نيست به مردا که از اين وضع سو استفاده ميکنن و حال ميکنن.... فرهنگ ما هنوز خيلي کار داره ....رژيم هم که عوض بشه باز مشکلات زياد هست...

 

 البته من فقط نظر شخصي خودمو مي نويسم چون اين آزادي رو دارم وگرنه هرگز نميخوام به کسي چيزي ياد بدم ! به هر حال باعث و  باني  بضي چيزا هم شرايط خاص ايران هست... از نظر مذهبي و فرهنگي.... ولي خوب يه روزه قشنگ بهاري مياد...( هزار ساله ديگه! ) که همه اين مشکلات حل شده باشه....

 ................

a woman needs a man like a fish needs a bicycle

 

2 ------- سه شنبه هجدهم مرداد 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

اينا هم دوراني داشتن واسه خودشون

 

ای ایران ای مرز پر گهر
ای خاكت سرچشمه هنر
دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی و جاودان
ای … دشمن ارتو سنگ خاره ای من آهنم
جان من فدای خاك پاك میهنم
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست اندیشه ام
در راه تو ، كی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاك ایران ما
سنگ كوهت دُر و گوهر است
خاك دشتت بهتر از زر است
مهرت از دل كی برون كنم
برگو بی مهر تو چون كنم
تا … گردش جهان و دور آسمان بپاست
نور ایزدی همیشه رهنمای ماست
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست ، اندیشه ام
در راه تو ، كی ارزشی دارد اين جان ما
پاینده باد خاك ايران ما
ایران ای خرم بهشت من
روشن از تو سرنوشت من
گر آتش بارد به پیكرم
جز مهرت بر دل نپرورم
از … آب و خاك و مهر تو سرشته شد دلم
مهرت ار برون رود چه می شود دلم
مهر تو چون ، شد پیشه ام
دور از تو نیست ، انديشه ام
در راه تو ، كی ارزشی دارد اين جان ما
پاینده باد خاك ایران ما


متن ...  خواننده بنان


مرضيه ...در کوی دل :

باز سودا زده ام... باده از چشم دلارام بیار....خار در چشم رقیبان رفته استر.... ساقیا سرو گل اندام بیار


 

دلکش :

 یادم آمد :
شوق روزگار کودکی ، مستی بهار کودکی
یادم آمد :
آن همه صفای دل که بود ، خفته در کنارِ کودکی
رنگِ گل جمالِ دیگر ، در چمن داشت
آسمان جلال دیگر ، پیشِ من داشت
شور و حال کودکی ، برنگردد ، دریغا
قیل و قال کودکی ، برنگردد ، دریغا
به چشم من همه رنگی فریبا بود ، دل دور از حسدِ من شکیبا بود
نه مرا سوز سینه بود ، نه دلم جای کینه بود
شور و حال کودکی ، برنگردد ، دریغا
قیل و قال کودکی ، برنگردد ، دریغا
روز و شب دعای من ، بوده با خدای من
کز کرم کند حاجتم روا ، آنچه مانده از عمر من به جا
گیرد و پس دهد به من دمی ، مستی ِ ، کودکانه ی ، مرا
شور و حال کودکی ، برنگردد ، دریغا
قیل و قال کودکی ، برنگردد ، دریغا

 

 

2 ------- سه شنبه هجدهم مرداد 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

زن ايروني تکه ؟؟؟ خوشگلو با نمکه !!!

 

صدرنشينی سوئد و قعرنشينی مصر در زمينه برابری زن و مرد... در ايران چي چيزي به نام برابري زن و مرد وجود داره ؟!!!

 

زنهاي ايراني چه مي کنند؟  فهرست صد زن قدرتمند جهان اومد ولي هيچ زن ايراني در اون نيست جالبه بدونيم اجداد ما در اين مورد چي فکر مي کنند. هر سال دريغ از پارسال...!

 زنهايي که با وجود همه مشکلات و فرهنگ خراب جامعه زير بار ظلم نميرن . ايول به اين زن ها   !        زناي ايراني ياد بگيرن....

 اولين خلبانان جنگنده زن در پاکستان...!

زنان و بازيهای رايانه ای در صدر نتايج جستجوهای اينترنتی....تا کي مي خواد از زن ها سو استفاده بشه خدا ميدونه...

  
گالری عکس زنان قاجار. چهره ام را ببين. اين صورت ديروز من است. لينک اصلي ازخبرچين

2 ------- سه شنبه هجدهم مرداد 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

مرغ سحر
 

يادي از مرتضی نی داوود نوازنده تار و اهنگساز برجسته موسيقی ايرانی و خالق آهنگ مرغ سحر

مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرر بار، اين قفس را
برشکن و زير و زبر کن
بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ
نغمه آزادی نوع بشر سرا
وز نفسی عرصه اين خاک توده را
پر شرر کن، پر شرر کن
ظلم ظالم، جور صياد
آشيانم داده بر باد
ای خدا، ای فلک، ای طبيعت
شام تاريک ما را سحر کن
ای خدا، ای فلک، ای طبيعت
شام تاريک ما را سحر کن
نو بهار است، گل به بار است
ابر چشم ژاله بار است
اين قفس چون دلم تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آه آتشين
دست طبيعت گل عمر مرا مچين
جانب عاشق نگه ای تازه گل از اين
بيشتر کن، بيشتر کن، بيشتر کن
مرغ بی دل ، شرح هجران
مختصر کن مختصر کن مختصر کن!

متن شعر : محمد تقی بهار


به دريا که مي انديشم
بهانه اي براي جاري شدن پيدا ميکنم
بايد بروم
تا دريا راهي نيست...
اما...
تا دريا شدن راه بسيار است...


 

2 ------- دوشنبه هفدهم مرداد 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

نرگس مست

 

يکصد سال از تولد و چهل و شش سال از خاموشی قمر الملوک وزيری گذشت. او اما نمرده است. نبايد هم بگذاريم که بميرد. وی منت بزرگی بر گردن فرهنگ دوستان اين مرز و بوم بويژه زنان ايران زمين دارد.  قمر نه فقط يک خواننده معمولی که انسانی بزرگ بود. انسانی چند بعدی. زنی بود آزاده، هنرمند، نو انديش، وارسته، بی نياز، خيّر و فرهنگ دوست. يادش گرامی و روانش انوشه باد!       

ادامه مطلب اينجا     و اصل مطلب رو اينجا خوندم.

تا من آن نرگس مست تو دیدم
دین و دل دادم و مهرت خریدم
ترسم آخر که وفایت نبینم
بس جفا دیدم و محنت کشیدم
آه ز بیداد تو ای دلبر طناز
آه ز بیداد تو ای دلبر طناز
دهان غنچه کن باز
ناسزایی بگو تا بگویم که من چون شنیدم
ناسزایی بگو تا بگویم که من چون شنیدم
جام زهر از کف تو نوشداروست
ناسزا از لب تو طیبات است
گر بمیرم تو به مرگم بگریی
نوشم آن قطره که آب حیات است
آه که عشق تو به جان شرر افکند
آه که عشق تو به جان شرر افکند
می دهدم پند
دل از این عشق همی جان از آتش که با جان خریدم
دل از این عشق همی جان از آتش که با جان خریدم

خواننده:قمرلملوک وزيري


2 ------- يکشنبه شانزدهم مرداد 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

با بارون حال ميکنم

 

بارون مياد... از صبح تا حالا... از پشت شيشه قشنگه ولي بيرون بري خيس ميشي... مگه اينکه چتر داشته باشي که من ندارم... هر چي چتر داشتم اين ور اون ور جا گذاشتم ديگه نميخوام چتر بخرم خوشم مياد خيس بشم گاهي... زير بارون قدم زدن هم حالي داره واسه خودش اما هميشه ميگم باشه يه روز ديگه... آدم فکر ميکنه هزار سال وقت داره همه چيو عقب ميندازه.... هفته بعد... ماه بعد... سال بعد... يه روزي هم مياد که ديگه خيلي دير شده...

همه چي تموم ميشه و خداحافظ... به همين سادگي... عجب بيهوده هست اين زندگي... همش تلاش براي رسيدن به مرگ... همه عجله ها و بي تابي ها واسه رسيدن به اون لحظه هست...

بچه که بودم همش آرزو داشتم بيست و پنج ساله بشم نميدونم چرا... ولي وقتي بيست و پنج ساله شدم آرزو کردم که برگردم به همون بچگي... عجب عالم  خوبي بود بي خبر از همه جا... يه روز عاشق و يه روز فارق بي خيال همه چي...

اينا رو براي خودم مي نويسم و ميدونم که بي سر و تهه ولي خوب نوشتن در نت يه جورايي بهتر از نوشتن در دفتر خاطرات هست.

(چند تا کد جاوا از اينجا  و اينجا کپي کردم لينک ميدم که هم خدا راضي باشه هم بنده خدا !)


 

 

 

2 ------- يکشنبه شانزدهم مرداد 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

خدايا آخر عاقبت ما رو به خير کن ...
 

اين عکس رو ديدم کلي خنديدم البته در اصل بايد گريه کرد نه خنده .......

( البته اگه حقيقت داشته باشه بعضي چيزا !!! ).   اين شعر خوب گفته...

2 ------- شنبه پانزدهم مرداد 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

حرف دل قلوه جيگر !!! (lol)

 

دوست دارم بنويسم با حروف فارسي برنامه هم ندارم جاي حروف فارسي رو هم بلد نيستم... اگه هم داشته باشم سه ساعت طول ميکشه... اينا رو هم با حروف انگليسي مي نويسم اينجا تبديل ميکنم به فارسي... سايت خوبيه خيلي به درد ميخوره....

 امروز داشتم به گذشته فکر مي كردم به زماني که زير۲۰ سال بودم اون موقع آدم فکر مي كرد بهتر از همه ميفهمه هيچ کسی هيچي نميفهمه فقط من ميفهمم و بس... ولي خوب حالا آدم ميببينه که نه اينطوريا هم نبود..... دقيقا بر عکس بود... ولي خوب خوبه که آدم با گذشت زمان يادش نره که يه نفر توي اون سن چه احساسي داره و چي مي خواد.... به طوره کل خوبه آدم به احساس ديگران توجه کنه و ببينه بقيه چي ميخوان ولي متاسفانه ما آدما اونقدر خودخواه شديم که فقط به خودمون و دل خودمون فکر مي كنيم.... حداقل کاري که ميشه کرد گوش دادن به حرفاي ديگرانه ولي خوب خيليا اين رو هم از هم دريغ ميکنن.

 چند بار شده  تا حالا واقعاً از کسي بپرسيد حالش چطوره.... هميشه آدم عادت داره ميگه چطوري..... و تنها جوابي که مي خواد بشنوه اينه که طرف بگه... مرسي خوبم.... تکرار مکررات..... بدون احساس.... بدون فکر بدون توجه..... چقدر ميشه آدم کسي رو که دوست داره بغل کنه و ببوسه چه اشکالي داره....چه فرق داره زن و مرد.... خيلي فرق داره توي فرهنگ ما ! هميشه يه ديوار سنگي مسخره بايد وجود داشته باشه و همه بايد يک جور رفتار کنن اگه کسي فکرش با بقيه فرق داشته باشه ديگه واويلا.

 از طرفي يه جور شده  اين دوره زمونه که زياد هم نميشه به مردم توجه کرد و خوبي کرد کمتر کسي پيدا ميشه که جنبه داشته باشه و درك.... واسه خيليا بعضي چيزا که آدم انجام ميده ميشه مثل يه وظيفه و روز به روز از آدم انتظار بيشتري دارن.... من خودم يه زماني خيلي هواي مردمو داشتم ولي الان ديگه حال و حوصله هيچکس رو ندارم جز خانواده نزديك خودم که در هر شرايطي حاضرم هر کاري براشون انجام بدم چون اونا تنها کسايي هستن که قدر ميدونن.

به هر حال اينا يه سري فکر و احساس بود که نوشتم و مسلما خيليا هستن که يه طرز فكر ديگه دارن اينجا هم يه لينک خبري ميذارم با عرض معذرت از خانم يا آقايي که خواهش کرده بود اخبار ننويسم و حرف دل بگم!

2 ------- شنبه پانزدهم مرداد 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

گوشه دنج زياده ولي دل آروم کمه !!!

 

گوشه دنجی کو؟!!!

که گزارم سر خويش روي تنهائي خود

گوشه دنجي كو؟

دگر از طعنه و از زاهد و از اينهمه تكرار به تنگ امده ام

گوشه دنجي كو؟

که گزارم سر خويش

رو به امواج نظر ميفكنم

و در اين تنهائي

مينويسم خطي

گوشه دنجي كو

که دگر حرفي از اين كهنه  نقاب

 واز اين حال خراب

دگر انجا نتوان باز شنيد

گوشه دنجي كو؟

گوشه دنجي كو؟

 

شعر از حميد

2 ------- پنجشنبه سيزدهم مرداد 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

اي دل صبور باش و غم مخور ....صبر زياد هم خوب نيست!

 

روز چهارشنبه 12/5/1384 ساعت 30/9 صبح جلوي دفتر نمايندگي سازمان ملل در تهران  چه ميگذرد؟..........    
(پي نوشت: ديگه حالا که گذشته اهميتي نداره اونايي که بايد بدونن ميدونن ! )

 

2 ------- دوشنبه دهم مرداد 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

كاش همه اخبار در مورد ايرانيهاي خارج از كشور اينطور بود... !
 

دو ايراني در ليست تاپ 10 بزرگترين شبکه موسقيي شمال اروپا

دختر ايراني به استخدام معتبرترين روزنامه اقتصادي شمال اروپا در آمد

هنرمند ايراني برنده يکي از بزرگترين جوايز هنري جهان

دختر ايراني عنوان دختر تکنولوژي اطلاعاتي سال سوئد را از آن خود کرد

دختر ايراني يکي از سه برنده بورس روتاري جوانان سوئد

نوجوان ایرانی، مدير يك شركت بزرگ سوئدی

2 ------- يکشنبه نهم مرداد 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

خدا شفا بده !
 

 

"دلم ميخواست اين شکلي بودم"

 گوگولي مگولي

2 ------- يکشنبه نهم مرداد 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

قصه يا حقيقت ؟
 

خدا ميدونه اين مملکت کي مي خواد درست بشه و چند صد سال طول ميکشه تا فرهنگ زن ستيز ما عوض بشه... آدم وقتي اين چيزا رو ميخونه فکر ميکنه داستانه ولي خوب اين حقيقت مملکت ما هست و روزانه اتفاق ميفته... جالب اينجاست که همه هم ميگن واي چه بد چه وحشتناک... ولي باز در نهايت همه چيز به نفع مردا تموم ميشه... و حتي خود ما زن ها هم از اونا دفاع مي كنيم... واسه حفظ آبرو... اخه کدوم آبرو... اونا اگه آبرو داشتن که همچين کاري نميکردن... اين کارا مال حيوناست که هر کسی به اوني که از نظر فيزيکي ضعيفتره زور ميگه نه مال ما انسانا... البته خوب جاي تعجب نيست توي مملکتي که ديه زن نصف مرد باشه و زن نصف مرد ارث ببره حتماً مردا حق دارن مثل خوک کثيف برخورد کنن.... دلم به حال اين زناي بي پناه بدبخت ميسوزه... والا خود فروشي بهتره از زندگي با هميچين مردايي هست!

2 ------- شنبه هشتم مرداد 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

آرام بخش
 

تا حالا شده از همه و همه چيز فرار کنيد بريد دنبال طبيعت و لذت ببريد... کنار آب يه جاي سر سبز بشينيد و فکر کنيد... واسه من پيش اومده رنگ سبزه درختا و رنگ آبيه آب به من آرامش ميده از آرامش لذت مي برم... عميق نگاه ميکنم به آب و به اون همه زيبايي... آبيه آسمون هم آرام بخشه... دلم مي خواد طبيعتو بغل کنم... گاهي بعضي از منظره ها اونقدر زيبا هستن که آدم مات و مبهوت ميمونه... دوست دارم بيشتر با طبيعت باشم و بيشتر آروم بشم......

                                                                      طبيعت

2 ------- جمعه هفتم مرداد 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

شاهان همه رفتند دنيا به جا مونده
 

يک ربع قرن پيش چه اتفاقي افتاد عکساي قديمي جالبي داره !

2 ------- چهارشنبه پنجم مرداد 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

زندگي چيه

 

گاهي آدم از همه چيز خسته ميشه از همه خسته ميشه ديگه حوصله هيچ چيز و هيچکس رو نداره با وجود تمام امکانات و سلامتي باز هم آدم نا شکري ميکنه و بيشتر مي خواد يا اينکه آدم اصلاً نميدونه خودش هم چي مي خواد واسه چي زندست به کجا مي خواد برسه آخرش چي ميشه. روزا ميان و مثل باد ميرن راست ميگن آدم به ۲۰ که ميرسه ديگه مثل باد ميگذره زندگي. يهو آدم به خودش مياد ميبينه ۶۰ ساله شده.
بعد فکر ميکنه ميبينه همش به جاي لذت از زندگي در فكر چيزايي بوده که نداشته يا اينکه همش سخت ميگرفته و همش منتظر آينده بوده. من دارم تلاش ميکنم که در حال زندگي کنم البته اين واسه ما ايراني ها سخته يا در افسوس گذشته هستيم يا در نگراني آينده.
زندگي همين لحظه هست که من دارم مي نويسم چون کسي از يک ساعت بعد خبر نداره پس بهتره که از اين لحظات استفاده کنيم تا بعد نگيم چي شد.
قرار هم نيست که آدم کار مهمي انجام بده همين که در حال حاضر زندگي کنيم خودش مثبته. فردا يه روز ديگه هست و وقتي اومد اون موقع بيشتر راجع بهش فکر مي كنيم.
امروز همون فردايي هست که من ديروز کلي راجع بهش فکر کردم و وقتي هم فردا بياد باز ميشه امروز.

 

 

 

2 ------- چهارشنبه پنجم مرداد 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷  | 

آه اي زندگي منم كه هنوز
با همه پوچي از تو لبريزم
نه به فكرم كه رشته پاره كنم
نه بر آنم كه از تو بگريزم
همه ذرات جسم خاكي من
از تو اي شعر گرم در سوزند
آسمانهاي صاف را مانند
كه لبالب ز باده ي روزند
با هزاران جوانه ميخواند
بوته نسترن سرود ترا
هر نسيمي كه مي وزد در باغ
مي رساند به او درود ترا
من ترا در تو جستجو كردم
نه در آن خوابهاي رويايي
در دو دست تو سخت كاويدم
پر شدم پر شدم ز زيبايي
پر شدم از ترانه هاي سياه
پر شدم از ترانه هاي سپيد
از هزاران شراره هاي نياز
از هزاران جرقه هاي اميد
حيف از آن روزها كه من با خشم
به تو چون دشمني نظر كردم
پوچ پنداشتم فريب ترا
ز تو ماندم ترا هدر كردم
غافل از آنكه تو به جايي و من
همچو آبي روان كه در گذرم
گمشده در غبار شون زوال
ره تاريك مرگ مي سپرم
آه اي زندگي من آينه ام
از تو چشمم پر از نگاه شود
ورنه گر مرگ بنگرد در من
روي آينه ام سياه شود
عاشقم عاشق ستاره صبح
عاشق ابرهاي سرگردان
عاشق روزهاي باراني
عاشق هر چه نام توست بر آن
مي مكم با وجود تشنه خويش
خون سوزان لحظه هاي ترا
آنچنان از تو كام ميگيرم

فروغ فرخزاد

2 ------- سه شنبه چهارم مرداد 1384   ------- زن متولد ۱۳۵۷ 

 


تبليغات X